شعر سولار
133 subscribers
187 photos
39 videos
5 files
426 links
شعرها و نوشته های من، جلیل قیصری
Download Telegram
Forwarded from شخصی 2


به جستجوی بهار
سر کشیدم به انزوای دل
سینه سرخ نو میدی بود نشسته بر چینه اندوه.



جلبل _ قیصری



از کتاب کنگله لو تا کو مه های دور
چاپ 1371
#مجله_ادبی_هنری_روزآمد


چشمانم‌ مدام بسوی کوه در سفرند
با پشتواره ای از دریا
با پشتواره ای ازابر و آشتی

چشمانم مدام بسوی دریا در سفرند
با پشتواره ای از آفتاب
با بذری ازگل باران و رنگ نور

گاه در میانه می آفتابند
می بارند
و رنگین کمانی می شوند
پلی ...
تا کودکان  بازمانده ازجنگ‌
از آن بگذرند .




#جلیل_قیصری


https://t.me/NeveshtayRozamad
Forwarded from #مجله_ادبی_آن
#مجله_ادبی_آن
#دوره_دوم
#سروده_پیشرو_هشتاد_و_هفت




اسب ها به عصاری می روند
آسیاب ها به نوبت

صف به صف
حرفِ نان
دست به دست و
دهان به دهان می چرخد

دهان گردانی شهر
از سر گرسنگی نیست
خمیازه های خوابگردی را
به هواخوری آمده است.



#جلیل_قیصری


ارتباط با ادمین ها: @mohamadreza_sh
@jalilgheisari  / @aryaporfaryad
https://t.me/majaleha
هر روز زال تر می شوم
انگار سیمرغی در سرم لانه کرده است
به هق هق شانه هایم خرده نگیر
حماسه ها نیز گاه می گریند
در سپید خوانی چهار فصل این تقویم
پیرها ،کودک بدنیا می آیند
کودکان، پیر .




https://T.me/soolarpoem


جلیل قیصری
🔶بازخوانی یک دوبیتی از جلیل قیصری🔶

نویسنده :ابراهیم نجاری

نازک نازک دمج ته ناز بوئم
          دِ تا بن شه دلِ نماز بوئم
همه چی رِ بوئم هیچی رِ نوئم
             منه رو بر نکنه راز بدئم
دوبیتی ها که بازمانده فهلویات هستند ،با قالب کلاسیک وبا همین وزن و ساختار در زبان تبری و دیگر زبان‌های اقوام هنوز با شدت تمام به زندگی خود ادامه می دهند؛با آنکه اکثر قالب های شعر کلاسیک فارسی-جز غزل و اندکی رباعی-خاموشی گزیده اند.
از ویژگی های ممتاز این ترانه ها این است که به هر زبانی سروده شوند قبل از فهمیده شدن ،مخاطبان با آن ارتباط بر قرار می کنند.
درون مایه این دوبیتی ها ،عشق ورزی،شوریدگی ،طبیعت گرایی و....می باشد .بسیاری از این دوبیتی ها با عاشقانگی عریان معشوقی مستور را باز تاب می دهند؛همان عشقی که ریشه در اسطوره دارد و جان مایه ی غزل های درخشان سعدی ،حافظ و دیگر عاشقانه سرایان نامور ایرانی است؛این عشق باهمه سخت کیشی و عصبیت کور برخی حاکمان ،نفی و طرد آن در طول تاریخ ممکن نگشت.باری محتوای این ترانه ها مسائل عمیق انسانی و دغدغه بشریت است.
یکی از دلایل ماندگاری این سروده ها ،چه دو بیتی های بی نام و نشان و چه نشان دار،جوهر شاعرانگی آنهاست.در همین دوبیتی نوشته شده در صدر ورقه،از آقای جلیل قیصری،ارتباط دو تا بن(بند) با دوبیتی،دو گانه صبح،استعاره ی نماز و اسطوره راز که اشاره به اسطوره عشق دارد و کنایه "روبرکردن" وجه تصویری شعر را چه از نظر قدما و چه نگاه منتقدان و مردم شناسان تامین می کند؛در نگاه جرئی نگرانه تر "گفتن یا سرودن"برای معشوق در حد نماز برای عاشق ارزش دارد. ضمن این که این "گفت" یا همان "سرود" به دلیل مکتوم ماندن و هم ترس از نگاه دیگران(نظر داشت سنت ها)، با ایما و اشاره از حنجره ترانه بیان می شود.(هر مازندرانی شاید افسانه "توتل " یا خبر رسانی عاشق به معشوق را از طریق نواختن نی شنیده باشد).
راوی در مصرع سوم می گوید:همه چیز را بگویم و هیچ چیز را نگویم.یعنی وصف تو بیشتر از "گفت"یا"سرود" من است؛بنابراین  هرچه از تو یا برای تو بگویم کم است و در نگاهی دیگر،راوی همه چیز را گفته و هیچ چیز را نگفته؛انگار همه این ماجرا در خیال نقش بسته است.
دلیل دیگر زیبایی این دوبیتی استعداد نهفته در زبان تبری است. زبانی که در سنت ریشه داشته باشد روح شاعرانگی آن  قوی تر است زیرا واژگان آن شیشه ای نشده است و با ابهام خود می تواند مدلول ها و معناهای گونه گون را باز تاب دهد؛برای اثبات این ویژگی  برخی واژگان همین دو بیتی را با معادل‌های آن در دوران پیشین مقایسه می کنیم تا معلوم گردد واژگانی که در قرون گذشته با معانی خاص و شاعرانه  خود به کار می رفتند ،امروز دیگر اثری از آنها نیست.
یکی از کلمات ای دو بیتی "بوئم" یا "بگویم" است که در این دوبیتی به معنی "خواندن و سرودن" می باشد و در شعر گذشته به همین معنی به کار رفته ،در حالی که امروزه در زبان فارسی اثری از آن نیست. حافظ می گوید:
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
           مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
که در این بیت حافظ ،"بگو" به معنی "خواندن،سرودن و نواختن" می باشد ؛ترکیب  دیگر "نازک نازک دمتن" که معادل آن در زبان فارسی "دامن کشان رفتن" بود که اکنون در زبان فارسی وجود ندارد سعدی می گوید:
دامن کشان که می روی امروز بر زمین
                           فردا غبار کالبدت بر هوا رود
یا گونه ای راه رفتن -در نهایت زیبایی- که قابل توصیف نباشد:
سرو بالایی به صحرا می رود
                  رفتنش بین تا چه زیبا می رود
انسانی که اسیر "ایسم" ها نشده و آزادی روح را تجربه می کند،می تواند تجربه شاعرانه قوی داشته باشد و زبانی که دغدغه  مدرنیته ندارد با احساس تمام عواطف عمیق انسانی را هنر مندانه بیان می کند.
زبان تبری این خصلت را دارد و به همیت دلیل ما می توانیم ترانه هایی به این زیبایی داشته باشیم
                                  پایان
#مجله_ادبی_هنری_روزآمد


برای روز جهانی کولی




" کولی واره های سرگردان "


"یک "

سیاه چرده بود و سیاه چشم
دست ها برهم‌
ایستاده به تلخندِ تماشا
من اما
مونالیزای غروبش می دیدم‌.


"دو "

نه چراغ قرمز
نه سبز
نه زرد
چهار راه خیره می ایستد
و فرمانِ نگاه است و
چندو چونِ رفت آمد خودروها
چشمان درشت دختر کولی
قانون راهنمایی را
دوباره نوشته است.


"سه "

سیاه مست ِ یک اتفاق
خودرو به فرمان نمی رقت
در آینه
چشمانش را جا گذاشته بود
دختر کولی .


"چهار "

غریبگی نکن
در این ازدحام‌ تماشایی
دست که بجنبانی
دهان لورکا با توست
کولی جان


"پنج"

دست بردار جناب تفنگ‌
جهان به لغلغه ی ماشه
آرام نمی گیرد
بیا به کولی و دوتارش بازگردیم .


#جلیل_قیصری


https://t.me/NeveshtayRozamad
🍂
دیَر
نا اتِه نَم از آسمون بیمو
نا
اَتِه نون از بِنَه
پیرمردی
نَتِرسَکِه کِلارِه سر بَکِشیه
شولارِه تَن
هِرِسّا بَمِردِه
تا شه مِردَه ئِه شوپئی هاکِنه.

••••••••••••

🔺برگردانِ فارسی


دیگر
نه نَمی از آسمان آمد
نه نانی از زمین
پیرمرد
کلاهِ مترسک را به سر کشید
شولایش را به تن
و ایستاده مرد
تا برای مرده‌اش شب‌پایی کند.

■شاعر و برگردانِ فارسی: #جلیل_قیصری

📸عکس: #نوری_بیلگه_جیلان (Nuri Bilge Ceylan)

#اساشعر | #شعر_تبری
#جهان_شعر_و_ترجمه
🍂🆔 @jahan_tarjome
"  وجیزه ای درپیشگاه سعدی "
دروداستادعزیز همنوایم، زمان متن تاریخی و جغرافیایی وجامعه شناختی هرزمان رادرنگر نمی گیرند و...وقتی به خواجه نصیرتوسی گفتندچرا وزیر مغول شدی؟ میگوید:این سیل بنیان کن آمده تمام مزرعه راببرد و گفتم شاید بتوانم سدی باشم که هم سدشدوهم هلاکورا ترغیب کرد برای براندازی خلیفه گری تازیان و...سعدی هم وقتی سعدزنگی لشگر به مغول دادبرای براندازی خلیفه وخلافت،آزردوگویا مدتی از دربارقهر کرد بنده درباره سویه های شعری بااستاد نجاری کتابی نوشتیم ناقابل امادر مقدمه ی آن کتاب ،نگرمان تا آنجا که داشته های مان همراهی می کردگفتیم و...این روحیه دوبنی،و دوالستی خوب مطلق وبد ِ مطلق که فرمودیددرکشورهایایران و اسرائیل و مصر و...وجود داشت. شریعت ایجابی پس از اسلام آن غلیظ کردکه عرفان بری تعدیل آن آمدوگاهی موفق بودامااز آنجایی که رویکردنهاییِ عرفان آسمانی بود و منبع و آن حس و عاطفه،نتوانست کارفلسفه وعلم را انجام دهد چرا که باکشف وشهود سروکار داشت نه باساختارو شمارش و جامعه شناختی ومردم شناختی وآنگاه که حلاج ( البته در نگر خود نستوه وزلال) صدای ان للحق سر میداد وسوختم، پیش از آن افلاطون کتاب ده جلدی جمهوری رانوشت و ارستو کتاب سیاست راو منتسکیوروح القوانین رامی بینیم قیاس تاچه اندازه دور است و خوشتر میدانید که علم کلام مااز تزریق فلسفه ی یونان به شریعت به وجود آمد و اندیشمندان ما به دلیل شاه -موبد و خلیفه -خدا چه بدبختی ها کشیدند تاجایی که ابوریحان تابغه ودانشمند چدسویه می گوید
دراین زنانه کسی رانمی بینم جز به سیمای نادانی واهل فضل راخوار میدارند و شهاب الدین عمر سهروردی عارف قرن شیشم به ابن سینا میگوید منافق زمانه ومناخیث دهریه و کتاب شفای اورا شغا می خواند و افتخارش این است آن را به آب،شست وبه هیچ علمی وارد نشده که درآن شک باشد درحالی درغرب به آنش موزان می آموزند که شجاع باش و آنچه که دلت می خواهد بگووخاقانی در بیتی می گوید :
مرکب دین که زاده ی عرب است
داغ یویانش برکفل منهید !! و ملا صدرا می گوید زن حیوانی است که خدا به اوبشارت انسانی داده تا مورد تمتع مردباشد!! ما بنا به ذهنیت استوره ای و شریعت ایجابی فلسفه علم و فلسفه ی تاریخ نداریم تقسیم مفاهیم به خوب وبد که فرمودیدازذهنیت استوره ای دروجه منفی اش برمی خیزد یعنی بدون در نگر داشتن ساختار جامعه و مار و جامعه شناختی ومردم شناختی دنیا به خوب و بد تقسیم می شود و بدش اهریمنی و خویش اهوارایی است و این ازمعجزه ی،شریعت ایجابی وایدئولوژیک است ودر المان نازی،یک شخص شریف، شریف نبود وشریف کسی بود که وابسته به خزب نازی باشد و ... نمی خواهم گفتِ بنده،درازدامن شود و...در باره زیبایی شناختی کارسعدی درمقدمه کار مشترک بااستاد نجاری نوشتیم وازجمله اینکه
تصویر درشعر سعدی بیشتر دردایره بزرگ تری کَرپ می بندد :
بگذارکه ازتقابل روی توبگذرم
دزیده درشمایل خوب تو بنگرم .

خوب این هم تصویر است امادردایره ی بزرگ تروکشفی که گاه به فکرشاعردیگری نرسید و بسیار حسی وزنده و بسیاران ازاین بیتها .این تصویر ها از امتزاج دو کلمه نقش نمی بندن امادردایره ای بزرگ ترواژگان بانشستن درنحو زیبا و حسی هنایشی زیبا دارند و...در باره تلفیق درکارسعدی نیما یکی ازناهمنوایان است ومی گوید سعدی قدرت تلفیق ندارد و نظامی رامی پسنددکه قدرت تلفیقی فردوسی بزرگ را به سر انجام رساندالبته درژاتر مورد نگر خودش و...این حرف نیماست که می گوید انگار تمام غزل های سعدی یک غزل است ودایره ی واژگانی وقدرت تلفیق ندارد ( ‌نقل به مضمون )  نیماکه حافظ راهم در چند جااعجوبه ی تاریخ بشریت می دارند او را نقد هم می کند درشعر افسانه :
حافظا این چه کید ودروغی است
کززبان می وجام وساقی است .
نالی ارتاابد باورم نیست
که برآن عشق بازی که باقی ست

من برآن عاشقم که رونده است -

نیمادرچهارانه بالا شیوه مرید ومرادی و اغراق عاشقانه وتعریف معشوق  درحدیک قدیس رابه چالش می کشد (که البته شاملو وآراگون و حکمت و...چنین می کنند)اما بیشتر تقد نیماروی مریدو مرادی و طلاق تفکر وزنحیرکردن بدعت فردی است که خود می گوید :
من بر آن عاشقم که رونده است و حرکت را و جوشش فردی راگویا مدنگر دارد
وباز :
آنکه پشمینه پوشید دیری
نغمه هازد همه جاودانه
عاشق زندگانی خود بود
بی خبردرلباس فسانه

خویشتن رافریبی همی داد


-صوفی گری را به چالش می کشدو خود فرییی و خشک مقدسی و خانقاهی بودن و...را

وباز:
خنده زدعقل زیرک براین حرف
که پس ازاین جهان هم جهانی است
آدمی زاده ی خاک ناچیز
بسته ی عشق های نهانی است
عشوه ی،زندگانی ست این حرف

-  حتاکاینات و جهان دیگر را به سخره می گیرددر یک حالت شاعرانه مانند خیام و حافظ و...به هر روی نقدهای نیما شایسته ی درنگ است و مادرکتاب سعدی اززیبایی شناسی شعر سعدیِ کم نظیر نوشتیم و باقی در این مجال نمی گنجد .سپاس

بداهه( ‌آنی نوشت )

۱۴۰۳/۲/۱


جلیل قیصری
#مجله_ادبی_هنری_روزآمد


اساشعر (  شعر نوین تبری )


دیَر
نا اتِه نَم از آسمون بیمو
نا
اَتِه نون از بِنَه
پیرمردی
نَتِرسَکِه کِلارِه سر بَکِشیه
شولارِه تَن
هِرِسّا بَمِردِه
تا شه مِردَه ئِه شوپئی هاکِنه .



دیگر
نه نَمی از آسمان آمد
نه نانی از زمین
پیرمرد
کلاه مترسک را به سر کشید
شولایش را به تن
و ایستاده مرد
تا برای مرده اش شب پایی کند .





#جلیل_قیصری


https://t.me/NeveshtayRozamad
بله آقای مستعار
به شمار شعرهای خود و کودکان کار
مردی عیالوارم
اما
قلبم قباله ی دنیاست
قلم ناقابلم فروشی نیست .




https://T.me/soolarpoem

جلیل قیصری
Forwarded from شخصی ۳
اِساشعر (  شعر نوین تبری )


دیَر
نا اتِه نَم آسمون جابَرِسّیه
نا
اَتِه نون  بِنَه ئِه
پیرمردی
نَتِرسَکِه کِلارِه سر بَکِشیه
شولارِه تَن
هِرِسّا بَمِردِه
تا شه مِردَه ئِه
شوپئی هاکِنه.

                         ••••••••••••

🔺برگردانِ فارسی


دیگر
نه نَمی از آسمان رسید
نه نانی از زمین
پیرمرد
کلاهِ مترسک را به سر کشید
شولایش را به تن
و ایستاده مرد
تا برای مرده‌اش
شب‌پایی کند.



   شعر خوانش با صدای شاعر
جلیل قیصری

https://t.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk
علی جان در باره مار خانگی بگویم و قرار بود در کتابی بیاورم اما در این باره و در هر مورد دیگر که دوستان می آورند خواهش این است که نام گوینده را هم بیاورند   :
در کوهستان که بودیم خانه گلی بود با پلوَر های استوانه ای قطور و دیوارهایی به قطر -حتا- بیش از نیم متر و بام گلی که سنگی درشت و بیضوی بر آن می گذاردند و ریسمانی از میانش از سوراخی می گذشت  و چون زمستان نشین بودیم برف را بسیار تجربه کردیم که بسیاران می بارید  و روزی که آفتابی می شد به پشت بام می رفتیم و "‌بوم گِردِن "یا بام گردان را روی بام می گرداندیم تا گلِ بام سفت شود و برف راه خیزی به درون خانه نیابد و مهمتر و زیباتر و گاه حیرت انگیز تر اینکه خِنِه مارها یا مارهای خانگی در لابه لای پلور ها و روزنه های گلی بودند و از اهالی خانه بشمار می رفتند یادم می آید زنده یا مادرم در ظرف کوچک گلی و یا مسی شیر می ریخت و روی رف می گذارد و سبب را که می پرسیدم می گفت خنه مار می آید و سهم حود را می خورد و به لانه اش می رود من به چشم خود بارها مار را دیدم عجیب است که به اهل خانه کاری نداشت و گاهی در روستا دیدند که به گهواره ی نوزادان می رفت و چنبره ی خواب می زد اما به کودک کاری نداشت و بوقتش می رفت. در  سفلی مردی بود به نام شیخ قاسم مردی کشاورزبود میان بالا و سفید وآبله رو با ابروهای کم‌پشت نزدیک به چشم های مورب مار مانند و عجیب لینکه شهرتش هارمار بود  می گفتند نسل اندر نسل عصای امام جعفر صادق را دارند و به بیماران و بویژه حیواتات خانگی بیمار را عصا می زد و شفا می گرفتند (که البته چیزی شبیه به لال شیش یا لال چوب زدن ِ نزدیک نوروزو جشن های زمستانی است در تبرستان ) و یک بار هم که در صلاح الدین کلا (سرین کلا )مرض گاوافتاد پدرم اورا آورد و عصا زنی کرد می گفتند بیماری رخت بر برست و اکنون باز ماندگانش هستند مردی خوش مشرب و ساده و کوسه ریش بود و مارگیری می کرد  روزی که برای مارگیری مارهای غیر خانگی آمده بود فرزند یا وابسته ی نزدیکش که همکلاس ابتدایی من بود (  نخسین دوره ی سپاهی دانش که معلم ما نامش غفاری بود بنا به سنجه ی زمان اکنون باید سپری شده باشد که یادش بخیر و روحش شاد ).کیسه ی سفیدی که شییه ی کیسه ی ماست بود با خود داشتند و شیخ قاسم ماری قهوه ای رنگ گرفت به  همکلاسی ام داد و او درکیسه گذارد و من به او گفتم :این درست است که مار شما خانواده را نمی گزد ؟گفت بله و سرِ کیسه را گشود و مار سر بدر آورد و گردن پهن کرد او به من گفت نگاه کنو  انگشت شست را پیش برد و مار جهید و انگشتش را گزید ، دوست همکلاسم انگشتش را که پس از گزیدن از آن خون سرازیر شده بود به دهن برد و مکید و سر مار را درون کیسه کرد و آن را بست من حیرت کردم که چگونه گزش مار اثری نداشت و هنوز هم که یادم می آید به حیرت می افتم این را به چشم دیدم و همکلاسی ام خندید و گفت باور کردی ؟من باور کردم و به تایید سر تکان دادم و...گاهی که اهالی ماری غیر خانگی می دیدند شیخ قاسم زنده یاد را می آوردند و او خمیری را دَم می زد و بر گذر مار می گذارد (یعنی به آب دهن آغشته می کرد و چیزی زیر لب به زمزمه می گفت و مار ها دیگر به آن مکان نمی آمدند )این را هم دیدم و می گفتند که مارهای خانگی سیاه بودند بعد ها که سم قوی د.د.ت پاشیدند بیشتر مار ها و حشرات از بین رفتند و نیز بیاد دارم که در کُجور غریب گز بود و حشره ای بسیار کوچک و شبیه آنچه که به آن چِمیک می گفتند و به تن حیوانات بویژه گاو و گوسفند می چسبید و خون می مکید اما غریب گز نوع دیگری بود  و مردم غیر کجوری کمتر شب، در آنجا می خوابیدند از ترس غریب گز و نتیجه ی گزیدنش این بود که بیمار زرد و لاغر می شد و گاه از بین می رفت وغریب گزها نیزپس از سمپاشی از میان رفتند .گب از مار شد و به گذار از خاطرات و دیده ها و شنیده ها کشید و...اکنون خانه ی قدیمی پدری اگرچه خانگی ندارد اما هنوز بر پا ایستاده است اما نمی دانم خِنِه مار همچون منِ خانگی ناگزیر از آنجا کوچیده است یا نه .




بداهه (آنی نوشت )

۱۴۰۳/۲/۲۰


https://T.me/soolarpoem


جلیل قیصری
Forwarded from اِسا شعر (شعرنوین تبری)
"اساشعر"

الجلیلِ
لِه بَخِردِ کَدِ سر
نیشتِه،
هان خون دَکِتْ چِشِ کِتَر
وِنِه تِگ،
زیتونِ خال...

وطنِ بِشکِسّ ِ نالِ سَر
نیشتِه،
جلیلِ
هان تیهوُن بَزِه دفتر
وِنِه تِگ،
مِداد...
مَشتِ نوُج!


برگردان:


بر دیوار فرو ریخته ی
الجلیل*
نشسته،
آن کبوتر خونین چشم
در منقارش،
شاخه ی زیتون...

بر ایوان شکسته ی وطن
نشسته،
آن دفترِ توفان زده ی
جلیل**
در منقارش،
مداد...
پر از جوانه!

شعر و صدا : معین دریایی
-‐‐-----------------------------------------

*الجلیل:نام منطقه ای در شمال فلسطین اشغالی.
**جلیل(قیصری)، شاعر نو پرداز و بانی اساشعر تبری.
https://t.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سروده و آوای استاد جلیل قیصری برای فردوسی

موسیقی زمینه: کنسرت سیمرغ - اثری از حمید متبسم

بیست و پنج اردیبهشت ماه، بزرگداشت فردوسی

@shahnamehpajohan
Forwarded from #مجله_ادبی_آن
#مجله_ادبی_آن
#دوره_دوم
#سروده_پیشرو_نود_و_سه
اِساشعر (شعر نوین تبری)


دیَر
نا اتِه نَم آسمون جابَرِسّیه
نا
اَتِه نون  بِنَه ئِه
پیرمردی
نَتِرسَکِه کِلارِه سر بَکِشیه
شولارِه تَن
هِرِسّا بَمِردِه
تا شه مِردَه ئِه
شوپئی هاکِنه.

                         ••••••••••••

🔺برگردانِ فارسی


دیگر
نه نَمی از آسمان رسید
نه نانی از زمین
پیرمرد
کلاهِ مترسک را به سر کشید
شولایش را به تن
و ایستاده مرد
تا برای مرده‌اش
شب‌پایی کند.



  
#جلیل_قیصری


ارتباط با ادمین ها: @mohamadreza_sh
@jalilgheisari  / @aryaporfaryad
https://t.me/majaleha
Forwarded from شخصی ۳
روز ِ قلمِ سِه


"اِساشعر "



نو هَرچی دُو دیمِه
هین راز به سر مِنزِل نَرِسنِه
زمونِه قلم شکنَّه
زمونِه دَوات ...

غِرصِه نَخار
تو هین خَدِ بئیرو بور
مِه اَنگیس تِه  قلم
مِه چِش چِش،تِه دَوات



برای روز قلم


نگو هرچه می دوانم
این رازبه سر منزل نمی رسد
زمانه قلم می شکند
زمانه دوات ...

غصه نخور
تو این خط را بگیر و برو
سرانگشتانم قلم ات
چشمانم دوات تو .


جلیل قیصری

https://t.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk
Forwarded from برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان (علی پیرنهاد)
#برگه_شوندان


#نگاه:

هزاران درود، چه شده است که چنین دردی در رگان این شعر می دود.
شعر غم و شادی درونی شده است که در اجرایی متناسب که عناصر زیباشناسیک آن در پی توسع هم اند.
شعر رندانه بازی کردن با واژه ها و تولید ابهام هایی نیست که کوله بارشان " سرشار از تهی" اند. گیرم که کسی به هر دلیل با تئوری های نچسب در پی برچسب ِکشف و کرامت به سینه آن باشد. گیرم، چون سیاست بازان جهان های پیرامونی، اهل انتفاع، نفع طلبانه در پی حقنه کردنش به عام وُ خاص ِ عامی باشند، و.......
درودها شاعر ارجمند
زیبا نه ، که زیبایی بود.


#نصرت_اله_مسعودی


https://t.me/shavandanpage
Forwarded from Ramtin Jahanshahi