خاطف
97 subscribers
2 photos
3 links
Download Telegram
Channel created
📚
مجموعه نوشتار «شنود»
نویسندگان:
خاطف
LadyOPZ
ParhamKingSPM

طراح جلد: مکتوم
تولیدکننده: خاطف
تعداد صفحات: 19
تاریخ انتشار: 11 دی 1402

دانلود: xaatef.ir/post/shonud
حمایت: payping.ir/@xaatef


کانال‌های هنرمندان در تلگرام
@xaatef
@LadyOPZ
@ParhamKingSPM_official
@Makto0m
📚
داستان
کرخت به‌قلم خاطف
طراح جلد: خاطف، LadyOPZ
تولیدکننده: خاطف
تعداد صفحات: ۶
تاریخ انتشار: ۲۰ دی‌ماه ۱۴۰۲


دانلود
http://xaatef.ir/post/kerext
حمایت
https://payping.ir/@xaatef

@xaatef
🪤
برای درک این موضوع که هنرهای مختلف روی اقشار مختلف جامعه تأثیرگذار هستند لازم نیست از فلسفه‌ی هنر سر دربیاوریم یا تاریخ آن را مطالعه کرده باشیم. همین‌که (به‌طور مثال) می‌بینیم بسیاری از افراد با آهنگ‌های خوانندگان موردعلاقه خود زندگی می‌کنند کافی است تا درک درستی از تأثیرگذاری آن داشته باشیم.
افراد و جریان‌های قدرتمند هم بهتر از من و شما این را می‌دانند و توسط تحلیلگران حرفه‌ای خود، این موضوع را واکاوی و دنبال می‌کنند؛ اما به چه منظور؟ به این منظور که در بزنگاه‌های تاریخی و حیاتی برای حفظ قدرت و رسیدن به اهداف دیگر خود، با کنترل و جهت‌دهی مستقیم یا غیرمستقیم هنرمندان، به اهداف خود برسند.
این حرف که «اگر کسی معتقد است نظام‌های قدرت توسط هنر و هنرمندان به دنبال تاثیرگذاری روی اقشار مختلف جامعه هستند؛ دچار توهم توطئه است.» سطحی‌ترین و خنده‌دارترین حرفی است که در این مبحث می‌شود بیان کرد.
اگر سال‌‎ها است که می‌گوییم قدرت‌ها با استفاده از رسانه‌ها در حال کنترل جوامع هستند؛ باید دانست که هنر و در امتدادش هنرمند هم یک رسانه هستند و آن‌هم رسانه‌ای که چاشنی برانگیختگی احساسی را درون خود دارند.
هر شخص که به‌طورجدی آثار هنرمند موردعلاقه‌ی خود را دنبال می‌کند پس از مدتی عِرقی به او پیدا می‌کند و از او تأثیر می‌گیرد. حالا اگر هنرمند آگاهانه درصدد رساندن قدرتمندان به اهدافشان باشد یا از روی ناآگاهی به نفع آن‌ها عمل کند، فرقی نمی‌کند؛ درهرحال بخشی از چرخه‌ی سوءاستفاده‌گری توسط نظام قدرت است.
بسیاری از هنرمندان جوان در ایران هم بازیچه‌ی همین جریانات هستند. بله همه‌ی آن‌ها بازیچه هستند. چه هنرمندانی که آگاهانه وارد زمین بازی قدرتمندان می‌شوند چه آن‌هایی که ناآگاهانه وارد بازی آن‌ها می‌شوند. تکلیف گروه دوم که مشخص است؛ اما گروه اول تازه پس از گذشت چند سال و وقتی کار از کار گذشته خواهند فهمید که وارد چه باتلاقی شده‌اند و طبیعتاً آن زمان برای نجات دیر خواهد بود. آن‌ها وارد یک بازی می‌شوند که از قوانین و حقه‌ها و تقلب‌های بازیکنان آن سر درنمی‌آورند و این ترسناک‌ترین روی ماجرا است.
اغوا
شنونده در ابتدا که سعل شروع به خواندن می‌کند، با یک گذر مقطعی به یک فضای شاعرانه، لطیف و حتی اروتیکی تمامیت‌خواه دعوت می‌شود؛ تا آنجا که رپکن می‌گوید: <<من اصلاً احساسی نیستم>> و با تغییر خوانش و جنس کلام در متنش، مخاطب را با مکشی سریع و لحظه‌ای وارد دنیای جدیدی در اثرش می‌کند.
این اثر بیشتر به یک خواب یا حتی تجربه‌ای فراواقعی می‌ماند و در عین حال که از مفاهیمی رئال حرف می‌زند، فضایی سورئال را درون خود حمل می‌کند.
اغوا به معنای واقعی کلمه اغوا‌کننده است؛ چه در بطن شعرش و چه در ساختار کلی اثر که توسط معمارش سعل چیگینی خلق شد.
فحش‌هایی که در پوشیده‌ترین حالت ممکن نثار شده‌اند، بازی با کلماتی که سعل نام آن را پوست کندن کلمات می‌گذارد، قدرت اجرای فوق‌العاده رپکن در هر دو فضای احساسی و گنگ و حفظ تعادل آن‌ها در اثر، آهنگسازی حرفه‌ای، تنظیم قدرتمند و نماهنگ بسیار زیبا و کمک‌کننده به درک بهتر تکست، همه در کنار هم اثر ماندگاری به نام اغوا را رقم زدند.
به تمام دوستانم که سهمی در خلق این اثر داشتند تبریک می‌گویم
اگر سعل دوستم نبود و این اثر از تیم فریاس منتشر نشده بود شاید خیلی راحت‌تر می‌توانستم از اغوا برایتان بنویسم؛ ولی از تعریف دقیق آنچه در ذهنم می‌گذرد دست می‌کشم چون بیم آن دارم که به تعریف از  آثار خلق شده توسط تیم خود متهم شوم.
ارادت
وی در ۳۲ سال پیش، فردا متولد شد.
تولدت مبارک محمد روشنیان (خاطف)
خاطف در ۱۴ فروردین ۰۳ این‌گونه نوشت:
چهارده - صفر سه متفاوت‌تر خواهم بود.
فقط اول باید یک بروزرسانی انجام شود.
عبور از لبه‌ی زبر حیات در این بعد از هستی که اسیرش هستیم مانند خندیدن در حالی است که در جهنم سوزانِ وعده‌داده‌شده، داریم کباب می‌شویم.
قسم به روح پاک مبارزان راه انسانیت و آزادی که به دست دژخیمان عالم خودکشی شدند؛ باید گریست و در محفل عشاق رانده‌شده از درگاه هنر به سوگ نشست و ضجه زدن ادبیات را نظاره کرد و پیراهن چاک داد و لطمه به‌ صورت زد و فریاد برآورد که این چه بزم شومی است که تمامیت‌خواهان دنیا برای بشر ضعیف و آسیب‌پذیر تدارک دیده‌اند.
زندگی برای آنکه سکوت و اندیشه‌اش زودبه‌زود باهم هم‌بستر می‌شوند آن‌قدرها صاف و ساده و آسان نیست. پیچیدگی‌های ذهنی و افکار ازهم‌گسیخته‌ آن‌هم وقتی با چند اختلال روانی درگیر هستی، باعث کشیده شدن رُس روحت شده و تو را بدجور در مضیقه قرار می‌دهد؛ آن‌وقت است که دوست داری کله‌ی کسانی که با زدن برچسب داشتن اختلال‌ها و بیماری‌ها به خود قصد خاص جلوه دادن خویش را دارند را از جا بکنی.
وقتی فشار در ناحیه‌ی سرم زیاد می‌شود و هرلحظه فکر می‌کنم الآن است که مغزم متلاشی شود؛ چاره‌ای جز پناه آوردن به این صفحه‌کلید ساده‌ی پنج‌دلاری ندارم.
پس می‌نویسم، می‌نویسم و می‌نویسم تا راهی باشد برای حفظ تعادل روانی‌ام...
حتی اگر سقفی بالای سرمان باشد؛ ملتی هستیم آواره در کوچه پس‌کوچه‌های بی‌کسی؛ و اما ما، نسلی که استرس در بطن روح‌مان رخنه کرده و روزی صدها بار می‌میریم و زنده می‌شویم تا برگی دیگر از ورق شرمندگی‌مان ورق بخورد و ببینیم دنیا رو به صعود است و ما رو به فرو رفتن در عمق زمین و در آغوش کشیدن مواد مذاب جاری در آن؛ تا جهنمی که برایمان ساخته‌اند را با پوست و گوشت و استخوان لمس کنیم.
مخروبه‌ای ساخته‌اند و نامش را وطن نهادند و گفتند ما می‌خواهیم مقام انسانی را ارج بنهیم و باعث عروج‌تان به عرش اعلی شویم و بهشت را ارزانی‌تان کنیم.
سخت می‌گذرد؛ بسیار سخت؛ دیگر نه حال آموختن داریم نه اعصاب جدال و مبارزه؛ قلمی که چرک می‌نویسد و چرک از نوک آن به کاغذ روان می‌شود و روان‌نویسی که به حکم خودسانسوری روان نمی‌نویسد و روان نویسنده را مخدوش می‌کند را باید شکست؟ نه؛ باید با آن چشم ظالم و حق‌خور و هر دیوث دیگر که از خلق‌الله دزدی مادی و معنوی  می‌کند کور کرد.
هشتی که گرو نه است؛ عنکبوت‌وارانه تار می‌تند و فقیر را بیشتر در دام می‌اندازد و ما ملت همیشه بدهکار به بانک، هر روز فقیرتر می‌شویم و دورتر از مقصدی که نامش را خانه‌ی امن و آسایش نهادیم.
ولی مسئله‌ی مهمی وجود دارد که بسیار حائز اهمیت است؛ آن هم اینکه: همچنان باید تقلا کرد؛ همچنان باید جنگید و همچنان باید در پی راهی برای نجات بود.
عده‌ای آنقدر فقیرند که تنها دارایی‌شان پول است؛ و عده‌ای آنقدر دارا هستند که هر چیزی دارند به جز پول!
آنچه بر من گذشت را مکتوب نموده و مهر و موم کردم؛ به دل چاه انداختم؛ آب چاه به درختی رسید؛ درخت میوه داد؛ کلاغی منقار به میوه رساند و بعد از آن تا روز مرگش خون گریست...