آسمان، آبیتر،
آب آبیتر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت میشوید رعنا.
برگها میریزد.
مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست.
زن همسایه در پنجرهاش، تور میبافد، میخواند.
من ودا میخوانم، گاهی نیز
طرح میریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یکدست.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پیدا شدهاند.
من اناری را، میکنم دانه، به دل میگویم:
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود.
میپرد در چشمم آب انار: اشک میریزم.
مادرم میخندد.
رعنا هم.
▪︎سهراب سپهری
آب آبیتر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت میشوید رعنا.
برگها میریزد.
مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست.
زن همسایه در پنجرهاش، تور میبافد، میخواند.
من ودا میخوانم، گاهی نیز
طرح میریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یکدست.
سارها آمدهاند.
تازه لادنها پیدا شدهاند.
من اناری را، میکنم دانه، به دل میگویم:
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود.
میپرد در چشمم آب انار: اشک میریزم.
مادرم میخندد.
رعنا هم.
▪︎سهراب سپهری
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شما
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.
چه خیالی، چه خیالی، … میدانم
پرده ام بی جان است.
خوب میدانم، حوض نقاشی من بی ماهی است.
▪︎سهراب سپهری
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ، میفروشم به شما
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.
چه خیالی، چه خیالی، … میدانم
پرده ام بی جان است.
خوب میدانم، حوض نقاشی من بی ماهی است.
▪︎سهراب سپهری
من هوای خودم را مینوشم
و در دوردست خودم تنها نشستهام
انگشتم خاكها را زیر و رو میكند
و تصویرها را به هم میپاشد،
میلغزد، خوابش میبرد
تصویری میكشد تصویری سبز؛
شاخهها... برگها
روی باغهای روشن پرواز میكنم
چشمانم لبریز علفها میشود
و تپشهایم با
شاخ و برگها میآمیزد
میپرم، میپرم!
▪︎سهراب سپهری
و در دوردست خودم تنها نشستهام
انگشتم خاكها را زیر و رو میكند
و تصویرها را به هم میپاشد،
میلغزد، خوابش میبرد
تصویری میكشد تصویری سبز؛
شاخهها... برگها
روی باغهای روشن پرواز میكنم
چشمانم لبریز علفها میشود
و تپشهایم با
شاخ و برگها میآمیزد
میپرم، میپرم!
▪︎سهراب سپهری
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خندهای کو که به دل انگیزم؟
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است.
▪︎سهراب سپهری
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خندهای کو که به دل انگیزم؟
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است.
▪︎سهراب سپهری
بام را برافكن، و بتاب، كه خرمن تيرگی اينجاست
بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نيمه كن، كه منم
هسته اين بار سياه
اندوه مرا بچين كه رسيده است
ديری است كه خویش را رنجاندهایم
و روزن آشتی
بسته است.
مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان، كه جدا
مانده ام.
به سرچشمه «ناب» هايم بردی، نگين آرامش گم كردم، و
گريه سر دادم.
فرسوده راهم ، چادری كو ميان شعله و باد، دور از همهمه
خوابستان؟
و مبادا ترس آشفته شود، كه آبشخور جاندار من است.
و مبادا غم فرو ريزد، كه بلند آسمانهی زيبای من است.
صدا بزن، تا هستي بپا خيزد، گل رنگ بازد، پرنده
هوای فراموشی كند.
ترا ديدم ، از تنگنای زمان جستم. ترا ديدم، شور عدم
در من گرفت.
و بينديش، كه سودايی مرگم. كنار تو، زنبق سيرابم.
دوست من ، هستی ترس انگيز است.
به صخره من ريز، مرا در خود بسای، كه پوشيده از خزه
نامم.
بروی ، كه تری تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است.
غوغای چشم و ستاره فرو نشست، بمان ، تا شنوده آسمان ها
شويم.
بدر آ، بي خدايي مرا بياگن، محراب بی آغازم شو.
نزدیک آی، تا من سراسر «من» شوم.
■سهراب سپهری
بشتاب، درها را بشكن، وهم را دو نيمه كن، كه منم
هسته اين بار سياه
اندوه مرا بچين كه رسيده است
ديری است كه خویش را رنجاندهایم
و روزن آشتی
بسته است.
مرا بدان سو بر، به صخره برتر من رسان، كه جدا
مانده ام.
به سرچشمه «ناب» هايم بردی، نگين آرامش گم كردم، و
گريه سر دادم.
فرسوده راهم ، چادری كو ميان شعله و باد، دور از همهمه
خوابستان؟
و مبادا ترس آشفته شود، كه آبشخور جاندار من است.
و مبادا غم فرو ريزد، كه بلند آسمانهی زيبای من است.
صدا بزن، تا هستي بپا خيزد، گل رنگ بازد، پرنده
هوای فراموشی كند.
ترا ديدم ، از تنگنای زمان جستم. ترا ديدم، شور عدم
در من گرفت.
و بينديش، كه سودايی مرگم. كنار تو، زنبق سيرابم.
دوست من ، هستی ترس انگيز است.
به صخره من ريز، مرا در خود بسای، كه پوشيده از خزه
نامم.
بروی ، كه تری تو ، چهره خواب اندود مرا خوش است.
غوغای چشم و ستاره فرو نشست، بمان ، تا شنوده آسمان ها
شويم.
بدر آ، بي خدايي مرا بياگن، محراب بی آغازم شو.
نزدیک آی، تا من سراسر «من» شوم.
■سهراب سپهری
Forwarded from پوریا پلیکان
چقدر فروغ را میشناسیم؟
مایکل هیلمن (پژوهشگر امریکایی) میگوید:
یکی از نقطه امیدهای ما، نسبت به فرهنگ مردمِ ایران، کتابِ شعرِ فروغ فرخزاد است.
اگر، ایرانیهای کنجکاو و با سواد، این کتاب را خوب بفهمند، به لحاظِ فرهنگی، رشدِ قابل توجهی خواهند داشت.
در این کارگاه، دو الی سه جلسه در کنار هم هستیم، فروغ میخوانیم و از فروغ حرف میزنیم.
کارگاه به صورت آنلاین و تماس تصویری گروهی برگزار میشود.
مهلت ثبت نام:
جمعه، چهارم اسفند
ثبتنام از طریق اینستاگرام:
pooria_pelican
ثبتنام از طریق تلگرام:
09378869903
مایکل هیلمن (پژوهشگر امریکایی) میگوید:
یکی از نقطه امیدهای ما، نسبت به فرهنگ مردمِ ایران، کتابِ شعرِ فروغ فرخزاد است.
اگر، ایرانیهای کنجکاو و با سواد، این کتاب را خوب بفهمند، به لحاظِ فرهنگی، رشدِ قابل توجهی خواهند داشت.
در این کارگاه، دو الی سه جلسه در کنار هم هستیم، فروغ میخوانیم و از فروغ حرف میزنیم.
کارگاه به صورت آنلاین و تماس تصویری گروهی برگزار میشود.
مهلت ثبت نام:
جمعه، چهارم اسفند
ثبتنام از طریق اینستاگرام:
pooria_pelican
ثبتنام از طریق تلگرام:
09378869903
ریشه روشنی پوسید و فرو ریخت.
و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت.
از مرزی گذشته بود،
در پی مرز گمشده می گشت.
کوهی سنگین نگاهش را برید.
صدا از خود تهی شد
و به دامن کوه آویخت:
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
و کوه از خوابی سنگین پر بود.
خوابش طرحی رها شده داشت.
صدا زمزمه بیگانگی را بویید،
برگشت،
فضا را از خود گذر داد
و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد.
کوه از خواب سنگین پر بود.
دیری گذشت،
خوابش بخار شد.
طنین گمشدهای به رگ هایش وزید:
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
سوزش تلخی به تار و پودش ریخت.
خواب خطا کارش را نفرین فرستاد
و نگاهش را روانه کرد.
انتظاری نوسان داشت.
نگاهی در راه مانده بود
و صدایی در تنهایی میگریست.
▪︎سهراب سپهری
و صدا در جاده بی طرح فضا می رفت.
از مرزی گذشته بود،
در پی مرز گمشده می گشت.
کوهی سنگین نگاهش را برید.
صدا از خود تهی شد
و به دامن کوه آویخت:
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
و کوه از خوابی سنگین پر بود.
خوابش طرحی رها شده داشت.
صدا زمزمه بیگانگی را بویید،
برگشت،
فضا را از خود گذر داد
و در کرانه نادیدنی شب بر زمین افتاد.
کوه از خواب سنگین پر بود.
دیری گذشت،
خوابش بخار شد.
طنین گمشدهای به رگ هایش وزید:
پناهم بده، تنها مرز آشنا! پناهم بده.
سوزش تلخی به تار و پودش ریخت.
خواب خطا کارش را نفرین فرستاد
و نگاهش را روانه کرد.
انتظاری نوسان داشت.
نگاهی در راه مانده بود
و صدایی در تنهایی میگریست.
▪︎سهراب سپهری
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است
حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد
و به آنان گفتم : سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید
و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت
و به آنان گفتم :
هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند
هرکه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم ، گفتم
چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدیم که بهم می گفتند
سحر میداند،سحر!
سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پر داوودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش
جیبشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم
◾سهراب سپهری
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است
حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد
و به آنان گفتم : سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید
و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت
و به آنان گفتم :
هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند
هرکه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم ، گفتم
چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدیم که بهم می گفتند
سحر میداند،سحر!
سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پر داوودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش
جیبشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم
◾سهراب سپهری
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.
◾سهراب سپهری
نمیرهاند
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.
◾سهراب سپهری
مانده تا برف زمين آب شود
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر
ناتمام است درخت
زير برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات.
مانده تا سينی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد.
در هوايی كه نه افزايش يك ساقه طنينی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سر چينه هذيانی اسفند صدا بردارد.
پس چه بايد بكنيم
من كه در لخت ترين موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام
بهتر آن است كه برخيزيم
رنگ را بردارم
روی تنهايی خود نقشه مرغی بكشم.
◾سهراب سپهری
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر
ناتمام است درخت
زير برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوك از افق درك حيات.
مانده تا سينی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد.
در هوايی كه نه افزايش يك ساقه طنينی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام
مانده تا مرغ سر چينه هذيانی اسفند صدا بردارد.
پس چه بايد بكنيم
من كه در لخت ترين موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام
بهتر آن است كه برخيزيم
رنگ را بردارم
روی تنهايی خود نقشه مرغی بكشم.
◾سهراب سپهری
Forwarded from پوریا پلیکان
آموزش مکاتب ادبی
نگاهی به تاریخ تفکر، هنر و ادبیات در غرب
در این دوره،
تاریخچهی پیدایش و نگاه فلسفیِ مکاتب رو بررسی میکنیم و به تحلیلِ روشهای تکنیکیِ هر مکتب در هنرهای تجسمی، هنرهای تصویری و ادبیات میپردازیم.
مباحث عمیق هستن اما از پایه و با زبانِ ملموس آموزش داده میشن.
ثبتنام در اینستاگرام:
pooria_pelican
ثبتنام در تلگرام:
09378869903
سرتیتر مباحث:
🔺 تاریخچه سوژه و ابژه از نگاه ارسطو، دکارت، هگل، نیچه، فروید و لاکان
🔺 عصر روشنگری
🔺 رمانتیسیسم
🔺 گوتیک
🔺 سمبولیسم
🔺 نهیلیسم
🔺 ابزوردیسم
🔺 اگزیستانسیالیسم
🔺 مینیمالیسم
🔺 فوتوریسم
🔺 اکسپرسیونیسم
🔺 دادائیسم
🔺 سوررئالیسم
نگاهی به تاریخ تفکر، هنر و ادبیات در غرب
در این دوره،
تاریخچهی پیدایش و نگاه فلسفیِ مکاتب رو بررسی میکنیم و به تحلیلِ روشهای تکنیکیِ هر مکتب در هنرهای تجسمی، هنرهای تصویری و ادبیات میپردازیم.
مباحث عمیق هستن اما از پایه و با زبانِ ملموس آموزش داده میشن.
ثبتنام در اینستاگرام:
pooria_pelican
ثبتنام در تلگرام:
09378869903
سرتیتر مباحث:
🔺 تاریخچه سوژه و ابژه از نگاه ارسطو، دکارت، هگل، نیچه، فروید و لاکان
🔺 عصر روشنگری
🔺 رمانتیسیسم
🔺 گوتیک
🔺 سمبولیسم
🔺 نهیلیسم
🔺 ابزوردیسم
🔺 اگزیستانسیالیسم
🔺 مینیمالیسم
🔺 فوتوریسم
🔺 اکسپرسیونیسم
🔺 دادائیسم
🔺 سوررئالیسم
Forwarded from پوریا پلیکان
کتابی که در تصویر میبینید، حاصلِ چهار سال زمان و زحمتِ من بر سرِ واژههاست که از کتابِ قبلی تا این کتاب صورت گرفته.
اشعار این کتاب، در فستیوالهای ادبیِ داخلی و بینالمللی، بارها به عنوانِ اشعار برگزیده انتخاب شدهاند.
برای تهیهی کتاب شعر ردبخیه به وبسایت زیر مراجعه کنید:
لینک خرید کتاب شعر ردبخیه
اگر تمایل داشتید که کتاب را به صورت امضا شده دریافت کنید، در بخشِ توضیحات بنویسید که باید برای چه نام یا نامهایی امضا شود.
همراهی و حمایتهای شما همیشه باعث دلگرمیِ من است.
سپاسگزارم 🤍
اشعار این کتاب، در فستیوالهای ادبیِ داخلی و بینالمللی، بارها به عنوانِ اشعار برگزیده انتخاب شدهاند.
برای تهیهی کتاب شعر ردبخیه به وبسایت زیر مراجعه کنید:
لینک خرید کتاب شعر ردبخیه
اگر تمایل داشتید که کتاب را به صورت امضا شده دریافت کنید، در بخشِ توضیحات بنویسید که باید برای چه نام یا نامهایی امضا شود.
همراهی و حمایتهای شما همیشه باعث دلگرمیِ من است.
سپاسگزارم 🤍
Forwarded from پوریا پلیکان
دورهی جامع آموزش عروض سماعی
برای ثبتنام با شمارهی زیر در تلگرام:
09378869903
pelicanacademy
در تماس باشید 🌹
برای ثبتنام با شمارهی زیر در تلگرام:
09378869903
pelicanacademy
در تماس باشید 🌹
یک نفر آمد ...
کتابهای مرا برد
روی سرم سقفی از تناسب گلها کشید
عصر مرا با دریچههای مکرر وسیع کرد
میز مرا زیر معنویت باران نهاد !...
سهراب سپهری
کتابهای مرا برد
روی سرم سقفی از تناسب گلها کشید
عصر مرا با دریچههای مکرر وسیع کرد
میز مرا زیر معنویت باران نهاد !...
سهراب سپهری
Forwarded from پوریا پلیکان
به کجا بَرَم شکایت، به که گویم این حکایت
که لبت حیاتِ ما بود و نداشتی دوامی
#حافظ
📍این دورهی آموزشی به صورت آنلاین و برمنبای کار گروهی برگزار میشه.
ظرفیت پذیرش محدوده و آخرین مهلت برای ثبتنام یکشنبهست یعنی شانزدهمِ اردیبهشت.
📍برای خیلیها یادگیری وزن سخته ولی من فکر میکنم راحتترین چیزی که در شعر میشه یاد گرفت همین وزن و قافیهست.
و تازه این ابتدایِ راهه!
📍بعد از این کارگاه، شما هیچ مشکلی برای تشخیصِ وزنِ شعرها نخواهید داشت و هر شعری رو بشنوید خیلی سریع وزنش رو تشخیص میدید. البته به شرطی که علاوه بر کلاس، تمرینهایی که داده میشه رو به خوبی و منظم انجام بدید.
📍چرا باید وزن و قافیه رو یاد بگیریم؟
خب اگر شما قصدِ نوشتنِ شعرِ منظوم رو دارید، اولین ابزاری که باید بشناسید همین وزن و قافیهست.
و اگر تمایل به مطالعهی شعرِ گذشتگان رو دارید، باز هم باید تا حدودی این ابزار رو بشناسید تا در مرحلهی اول بتونید به شکلی صحیح شعرهاشون رو بخونید.
📍این کارگاه به صورتِ شش جلسهی دو ساعته برگزار میشه.
زمان جلسات:
سهشنبهها، ساعت هفت تا نُهِ شب.
جمعهها، ساعت دوازده تا دو ظهر.
نیازی نیست در هر دو جلسه شرکت کنید، یکی از جلسات رو شرکت کنید کافیه و مطالبِ هر دو جلسه یکسانه اما اگر دوست داشتید، میتونید در هر دو جلسه حضور داشته باشید تا براتون مرور و تمرین بشه.
📍در کنارِ جلسات، به شما جزوهای داده میشه که بسیار راحت و خلاصه و روان نوشته شده. اگر پس از کارگاه مطلبی رو فراموش کردید، کافیه نگاهی به این جزوه بندازید، همهی مطالب رو خیلی سریع یادتون میاد.
در کنار اینها، اگر تمایل داشته باشید، فایلهای ویدیویی دوره هم در اختیارتون قرار میگیره.
📍پس از کارگاه هم کتابهایی در این زمینه معرفی میکنیم که به صورتِ تخصصیتر میتونید وزن و قافیه رو یاد بگیرید.
📍 برای ثبتنام یا استعلامِ هزینهی کارگاه
در اینستاگرام به:
@pooria_pelican
و تلگرام به:
09378869903
پیام بدید 🌹
که لبت حیاتِ ما بود و نداشتی دوامی
#حافظ
📍این دورهی آموزشی به صورت آنلاین و برمنبای کار گروهی برگزار میشه.
ظرفیت پذیرش محدوده و آخرین مهلت برای ثبتنام یکشنبهست یعنی شانزدهمِ اردیبهشت.
📍برای خیلیها یادگیری وزن سخته ولی من فکر میکنم راحتترین چیزی که در شعر میشه یاد گرفت همین وزن و قافیهست.
و تازه این ابتدایِ راهه!
📍بعد از این کارگاه، شما هیچ مشکلی برای تشخیصِ وزنِ شعرها نخواهید داشت و هر شعری رو بشنوید خیلی سریع وزنش رو تشخیص میدید. البته به شرطی که علاوه بر کلاس، تمرینهایی که داده میشه رو به خوبی و منظم انجام بدید.
📍چرا باید وزن و قافیه رو یاد بگیریم؟
خب اگر شما قصدِ نوشتنِ شعرِ منظوم رو دارید، اولین ابزاری که باید بشناسید همین وزن و قافیهست.
و اگر تمایل به مطالعهی شعرِ گذشتگان رو دارید، باز هم باید تا حدودی این ابزار رو بشناسید تا در مرحلهی اول بتونید به شکلی صحیح شعرهاشون رو بخونید.
📍این کارگاه به صورتِ شش جلسهی دو ساعته برگزار میشه.
زمان جلسات:
سهشنبهها، ساعت هفت تا نُهِ شب.
جمعهها، ساعت دوازده تا دو ظهر.
نیازی نیست در هر دو جلسه شرکت کنید، یکی از جلسات رو شرکت کنید کافیه و مطالبِ هر دو جلسه یکسانه اما اگر دوست داشتید، میتونید در هر دو جلسه حضور داشته باشید تا براتون مرور و تمرین بشه.
📍در کنارِ جلسات، به شما جزوهای داده میشه که بسیار راحت و خلاصه و روان نوشته شده. اگر پس از کارگاه مطلبی رو فراموش کردید، کافیه نگاهی به این جزوه بندازید، همهی مطالب رو خیلی سریع یادتون میاد.
در کنار اینها، اگر تمایل داشته باشید، فایلهای ویدیویی دوره هم در اختیارتون قرار میگیره.
📍پس از کارگاه هم کتابهایی در این زمینه معرفی میکنیم که به صورتِ تخصصیتر میتونید وزن و قافیه رو یاد بگیرید.
📍 برای ثبتنام یا استعلامِ هزینهی کارگاه
در اینستاگرام به:
@pooria_pelican
و تلگرام به:
09378869903
پیام بدید 🌹