سودای زندگی!
142 subscribers
221 photos
22 videos
24 files
11 links
ارادتمند آقازاده!
Download Telegram
اگه بری،مجبورم بیام،دونه دونه کوچه هارو دِلگردی کنم،دنبال دلبر،زنگ خونه هارو بزنم بگم:((ببخشید دلبر مارو ندیدین؟)) اسمتو نمیگم چون به قول سعدی:((غیرتم نگذاشت بگویم که مرا کشت،تا خلق ندانند که معشوق چه نام است))ولی اگه رفتی،بعدش دیدی در خونتونو زدن،یه مرد خسته ی از گم شدن تو بی عشقی گفت دلبر مارو ندیدین،بدون منم!
#آقازاده
سودای زندگی!
NF – How Could You Leave Us
طریقه مصرفش اینه شما نعره های کهنه ی زنگ زدتونو‌ میذارین دم دست،اونجا که با بغض میخونه نم نم استارت میزنین،اینکه بعدش بخواین مست و پاتیل برین ببینینیش یا نه میل خودتونه!
Istadeh Mordan
Shahin Najafi
چشم‌هایت؛عکست را زوم کردم،چشمان اشک آلودم قرنیه‌ی مشکی چشم‌های تورا فرا گرفته بود.در آن لحظه انگار،موج اندوه مرا با خود برده و غمگینی سرتاسر مرا فرا گرفته است.زبانم بند آمده،گویی از چشمانم آب آتلانتیک جاری شده و در دلم تایتانیکی غرق شده میتازد.ناگهان یاد دیدار اول افتادم،که از آن روز چشمان مشکی تو آسمان شبم و خال‌های لب تو ستاره‌های ماهم شد.راستی،وقتی اسم لب هایت آمد،کلمات خود را در وصف تو گم کردندو هرکدام مات و مبهوت به جملات بالا مینگرند،اما تو نیستی و این اقیانوس بی تو،طوفانی‌تر از همیشه است.
می‌دانی،
در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم.
بلکه در جمع این‌چنین‌ترم.
دلتنگی محصول غیبت نیست،
محصول حضور است.
حضور هر کس غیر از تو.
بودن با دیگران، نبودن تو را بیشتر می‌کند. دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند؛
بلکه آدم‌ها هستند
آدم‌ها
آخ
آدم‌ها!
آخ از آدم‌هایی که هستند، اما «تو» نیستند!

#آقازاده
Audio
سودای زندگی!
@sodayezendegi
شرایط مصرفش
مرور خاطرات
خنده هاش
اینکه بعدش رفتنش یادتون بیاد و مست و پاتیل بخواید برید جلو در خونش پای خودتونه...
[من از چشم هایه تو میترسم آنها بر من تسلط دارند]
شاملو در مصاحبه ای گفته بود: " من پيش از آيدا اصلا زنی را نمي شناختم!"
اين رو در حالی گفت كه آيدا همسر سوم او بود. زيبا نيست؟ اينكه ناگهان كسى به زندگی آدم بياد و تمام آدمای ديگه رو، يك توهم بخونه؟
خیلی چیزها ممکنه چشم‍‍ت رو بگیره اما فقط سراغ اون چیزهایی برو که قلبت رو تسخیر میکنه
سکوت بیشتر از آنچه که
فکر کنی میگوید!
[اعتراف میکنم،
وحشت دارم از اینکه بخاطرت از دایره اَمنم بیام بیرون و تو اونی باشی که نباید...!]
چشم هایش دریا بود
و من غریق نجاتِ دریایِ بی نهایت چشمانش!
راهی در پیش داشتم که مقصدی بی همتا و طولانی داشت!
چشمانی پیچیده،
با امواج بی کرانِ نگاهش،بر روی نگاهم..
و بیچاره دلم که درگیر امواجِ زیبای چشمانش شد!
امواجی زیبا از دور اما بیرحم!
#آقازاده
یه شب که اومد پیشم میخام واسش دلو بزنم دریا وبگم...
ریاضیش خوب بود میخام واسش بزنم تو خط زاویه ها!
میخام بگم:ببین،زاویه باز یه خط باز ۱۸۰ درجس،من نمیخام زاویه باز باشم که بینمون اینهمه فاصله باشه بگه خب پ چی؟میگم اون که ۹۰ درجه بود چی بود؟زاویه ۹۰ درجه،میدونی چرا؟چون من واسه بوسیدنت کنج میخام واسه بغل کردنت کنج میخام هرکنجی،
کنج اتاق کنج دیوار هرجا که از بغلم نتونی فرار کنی بخنده بگه مگه میشه از دست تو فرار کرد دیوونه؟بگم اگه تویی که لامصب من با خندتو چشات خر خودت میشم تو واسم زاویه ۸۹ درجه ای و من اون یه درجم که بی من هرجای این دنیام بری بازم ناقصی دلبر!
#آقازاده
می‌دانی،
در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم.
بلکه در جمع این‌چنین‌ترم.
دلتنگی محصول غیبت نیست،
محصول حضور است.
حضور هر کس غیر از تو.
بودن با دیگران، نبودن تو را بیشتر می‌کند. دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند؛
بلکه آدم‌ها هستند
آدم‌ها
آخ
آدم‌ها!
آخ از آدم‌هایی که هستند، اما «تو» نیستند!

#آقازاده
همدیگه رو سیر ببینید و بغل کنید
ک در این شهر دیدار دوباره
یک تصادف است
The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 11 months. If it remains inactive in the next 10 days, that account will self-destruct and this channel may no longer have an owner.
آزاد شدم....