New art
738 subscribers
6.02K photos
153 videos
450 files
359 links
Download Telegram
کتاب «علیه تفسیر»

 
این مجموعه ی کلاسیک از مقاله های تحلیلی که در سال 1966 به انتشار رسید، بدون این که به اثری رعب انگیز تبدیل شود، هوش و اندیشه ی مخاطبین خود را به چالش می کشد. مشخص است که «سانتاگ» دانش وسیعی از اندیشمندان بزرگ دارد—از «سوفوکل» گرفته تا «ژان پل سارتر»—اما همچنان موفق می شود ایده های مطرح شده را به شکلی ساده و همه فهم توضیح دهد؛ موهبتی که منتقدان اندکی پس از او توانسته اند از آن بهره ببرند.
 
مقاله ای که همنام با عنوان کتاب است، یورشی به «تئوری هنر تقلیدی» به حساب می آید، و همینطور به اسلوبی از تفسیر که از آن ناشی شده است. در نگاه مفسرانه، کتاب «اتوبوسی به نام هوس» درباره ی افول تمدن غرب است و نه «مردی بی رحم و جذاب به نام استنلی کوالسکی». «سانتاگ» استدلال می کند که کار اصلی، پرسیدن معنای اثر نیست بلکه درک و قدردانی خود اثر است. «درباره ی سبک»، مقاله ی برجسته ی دیگری در این اثر است که یورشی همه جانبه به مرزبندی میان فُرم و محتوا است. او در این مقاله بیان می کند که مخاطب باید بتواند ارزش های فیلم «پیروزی اراده» اثر «لنی ریفنشتال» را علیرغم وجود پروپاگاندای نازی در آن، درک کند.
 
حالا جهان را به گونه ای متفاوت و با چشمانی تازه تر می بینم؛ دریافت من از وظایفم به نحوی ریشه ای تغییر کرده است. من این فرآیند را این گونه برای خود توصیف می کنم. پیش از آن که این مقالات را بنویسم، به بسیاری از ایده هایی که در آن ها مطرح کردم اعتقاد نداشتم؛ زمانی که آن ها را نوشتم، به آن چه نوشته بودم اعتقاد یافتم؛ پس از آن دوباره اعتقادم را به بعضی از همان ایده ها از دست دادم—اما حالا از دیدگاهی دیگر، دیدگاهی که آن چه را در استدلال های طرح شده در مقالات حقیقت دارد، در خود گنجانده و به کمک آن ها رشد یافته است. به این ترتیب، نقدنویسی برای من علاوه بر آن که امکان خودبیان گریِ ذهنی را فراهم آورد، ذهنم را از باری که بر آن سنگینی می کرد نیز خلاصی بخشید. من بیش از آن که حس کنم پاره ای از مسائل وسوسه کننده و مشکل ساز را حل کرده است، احساس کسی را دارم که چنین مسائلی را مورد استفاده قرار داده و تمام کرده است. اما بدون شک این احساس نوعی توهم است. این مسائل به قوت خود باقی هستند، و کماکان چیزهای بیشتری وجود دارد که دیگر افراد کنجکاو و اندیشمند در موردشان سخن بگویند، و شاید این مجموعه که تأملاتی تازه در مورد آثار هنری را در خود گنجانده، نسبتی با آن ها برقرار کند. از کتاب «علیه تفسیر»
«سانتاگ» منتقدی رک و سخت گیر است و مخاطبین ممکن است با بسیاری از نظرهای او موافق نباشند. اما مقاله های موجود در کتاب «علیه تفسیر» همگی بدون تردید تفکربرانگیز هستند. با این که رد و نشان زمانه در آن ها به چشم می خورد، اما تحلیل های «سانتاگ» محدود به زمان و مکان نیستند. تلاش او برای تحلیل فرهنگ عامه و همچنین فرهنگ نخبگان، از گروه های موسیقی راک گرفته تا «فئودور داستایوفسکی»، اکنون به عنوان روندی استاندارد در جهان آکادمیک در نظر گرفته می شود. و هنرمندان و اندیشمندانی که «سانتاگ» از آن ها سخن می گوید—«فردریش نیچه»، «آلبر کامو»، «ژان لوک گدار»، «رولان بارت» و دیگران—نشان می دهد که او می دانست زیبایی را در کجا می توان یافت.
🔺🔺🔺🔺🔺
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند کیمیا و خاک (1392)

کارگردان: ارسلان براهنی

خلاصه فیلم:
رضا براهنی چهره شاخص ادبیات معاصر ایران است. او رمان نویس، شاعر، منقد ادبی و استاد دانشگاه بوده است و علاقه‌مندان آثارش او را در عرصه‌های مختلف، یک هنرمند پیشرو و مدرن می‌شناسند و معتقدند که حضوری تاثیر‌گذار در ادبیات ایران داشته است. از آقای براهنی تاکنون کتاب‌های بسیاری در زمینه شعر، رمان و نقد ادبی منتشر شده که می‌توان از مهمترین آنها در عرصه شعر به مجموعه 'خطاب به پروانه‌ها' اشاره کرد که حاوی شعرهای بسیار متفاوت و بحث‌انگیز در عرصه شعر ایران در دهه هفتاد خورشیدی است و در زمینه رمان هم رمان 'آواز کشتگان'، 'رازهای سرزمین من'، 'آزاده خانم و نویسنده‌اش' و در زمینه نقد ادبی به دو کتاب 'طلا در مس' و 'کیمیا و خاک' اشاره کرد. همین کتاب آخر نام فیلمی شده که توسط پسرش ارسلان براهنی درباره او ساخته شده است. ارسلان با شناخت خوبی که از پدرش و شعرهای او دارد، طرحی را بر اساس رابطه شخصی خودش و روایتی تصویری از شعرهای رضا براهنی نوشته که حاصل‌اش 'کیمیا و خاک' است.
🔺🔺🔺🔺🔺
آیا تا به حال درباره نقاشی ‌های ون گوگ که از هنرمندان معروف کپی کرده بود، چیزی شنیده‌اید؟ 

نقاشی های ون گوگ، اسطوره هلندی سبک امپرسیونیسم، با تمام شهرتی که در دنیای هنر دارد، تنها به مدت ۱۰ سال نقاشی کرده است. اما در همین زمان کوتاه ونسان ون گوگ بیش از هزار نقاشی کشید که هفتاد مورد از این نقاشی‌ها در هفتاد روز آخر عمرش خلق شده‌اند.
ون گوگ روحی لطف و حساس داشت و همواره در جستجوی معنویت از دست رفته در دنیای مدرن و صنعتی زمان خود بود. او در ابتدا به عنوان یک مبلغ مذهبی فعالیت می‌کرد، اما بخاطر دلسوزی و تعهد بیش از حد از مدرسه الهیات اخراج شد.
پس از اخراج از مدرسه ونگوگ به هنر روی آورد و بخشی از آثارش به نقاشی از زندگی فقیرانه معدنچیان اختصاص یافت. همان زمان بود که در نامه‌ای به برادرش تئو نوشت: “اگر نقاشی‌های روستا بوی گوشت، دود و بخار سیب زمینی بدهند عجیب نیست، نقاشی‌های روستایی که نباید بوی عطر بدهد”.
جالب است بدانید که ون گوگ در دوره‌ای از زندگی هنری خود و به دلایل مختلفی چون نبود مدل انسانی در فصل زمستان، شروع به کپی‌برداری از آثار نقاشانی چون اوژن دلاکروا، ژان فرانسوا میله، دوره و غیره کرد.
آشنایی با برترین نقاشی های ون گوگ

بسیاری از هنرمندان و افرادی که طرفدار آثار هنری و شخصیت‌های هنری هستند، زمانی که نام ونسان ون گوگ را می‌شنوند، تابلوی نقاشی معروف شب پرستاره در ذهنشان تداعی می‌شود. اما باید گفت که نقاشی های ون گوگ فقط در شب پرستاره خلاصه نمی‌شود. پس در وبلاگ پروانه همراه ما باشید تا لیستی از برترین آثار هنری ونگوگ را به شما معرفی نماییم.
تابلو نقاشی سامری نیکوکار دلاکروا: یکی از آثاری که ون گوگ از آن کپی کرده، تابلوی «سامری نیکوکار» «اوژن دلاکروا» است. این ثمثیل که از کتاب مقدس گرفته شده در طول تاریخ الهام‌بخش آثار هنری فراوانی بوده است.
حضرت عیسی (ع) این ماجرا را به منظور بیان ویژگی‌های مثبت یک انسان واقعی برای یکی از پیروان خود تعریف می‌کند.
داستان از این قرار است که شخصی پس از حمله راهزنان، به صورت زخمی و نیمه جان در کنار جاده رها شده است. دو مرد از کنار او می‌گذرند، یکی از آنها بی تفاوت عبور می‌کند، اما دیگری دلش به رحم آمده و به او یاری می‌رساند تا درمان شود. از نظر عیسی (ع) این شخص همان سامری نیکوکار است که هر انسانی باید مانند او رفتار کند.
از آنجا که ون گوگ از روی نسخه چاپی اثر دلاکروا نقاشی سامری نیکوکار را کپی کرده، نقاشی به صورت برعکس (چپ و راست) نسبت به کار اصلی است. رنگ‌های انتخاب شده نیز با اصل اثر متفاوت‌ بوده است. ون گوگ با ایجاد ضرب‌ قلم‌های پر انرژی و استفاده از رنگهای آبی و اُکر تیره به جای قهوه‌ای‌ و قرمزگرم دلاکروا، گویی جانی تازه به اثر بخشیده است.
تابلو هواخوری زندانیان گوستاو دوره: این تابلو یکی دیگر از نقاشی های ون گوگ است که در آن زندانیانی را نشان می‌دهد که در حال پیاده‌روی در حیاط زندان هستند. در سمت راست نیز نگهبانان برای مراقبت از آنها ایستاده‌اند.
آثار ون گوگ به خاطر خصوصیت اکسپرسیو و بیانگری که دارند، حالات مختلف را به اغراق‌آمیزترین شکل ممکن انتقال می‌دهند. ون گوگ تابلو واخوری زندانیان گوستاو دوره را در زمانی کار کرد که به علت افسردگی شدید در بیمارستان بستری بود. آبی‌ها و سبزهای حاکم بر کل کار این حس افسردگی و فضای سرد و بی روح زندان را به خوبی نشان می‌دهند.
گویی زندانیان خود نیز به بخشی از در و دیوار این محیط تبدیل شده‌اند. دیوارهای بلند زندان که بیشتر فضای نقاشی را به خود اختصاص داده و افق را پوشانده نیز بیماری «کلاستروفوبیا» مرض ترس از فضای تنگ و محصور_ را یادآوری می‌کنند
به نظر می‌رسد همه افراد زندانی به جز یک نفر به شدت در تفکرات خود غرق شده‌اند. آن شخص در این تابلو همان نقاش یعنی ون گوگ است که سر خود را بالا آورده و مستقیم به مخاطب نگاه می‌کند. ون گوگ تابلوی هواخوری زندانیان خود را از روی یک گراوور متعلق به «گوستاو دوره» کپی کرده است.
بذرافشان میله:  یکی از تابلوهای ون گوگ نقاش هلندی، کپی نقاشی بذرافشان میله است. این اثر به خاطر وسواس و حساسیتی که ون گوگ نسبت به آن داشت بارها دست مایه خلق آثار او شد. او در ابتدا کپی‌های دقیقی از آن اجرا کرد، اما در نهایت تنها از فیگور مرد بذرافشان الهام گرفت و آن را به گونه‌ای در نقاشی‌هایش به کار برد که گویی از ابتدا متعلق به وی بوده است.
ون گوگ در اثر بذرافشان خود از رنگ خاکستری‌ها وقهوه‌ای های کار میله فاصله گرفت و به جای آن از زرد و بنفش‌های درخشان استفاده کرد. تابلو نقاشی بذرافشان میله که از دیگر نقاشی های ون گوگ است، خورشید که منبع جاودانه زندگی است، درست در مرکز کار قرار دارد و پس‌ زمینه اثر با محصولات پرورش یافته کشاورزی که اشاره به چرخه زندگی دارند پوشانده شده است.
خواب کوتاه نیمروز میله ونسان ون گوگ: آثار «ژان فرانسوا میله» فرانسوی همواره مورد توجه ون گوگ بود. او این هنرمند را می‌ستود و اعتقاد داشت که میله با آن احساسات معنوی و انسان‌دوستانه‌ای که دارد می‌خواهد تا زندگی واقعی دهقانان را به تصویر بکشد. به همین دلیل خود را بسیار نزدیک به او احساس می‌کرد.
اما ون گوگ در کپی‌برداری از این تابلوی پاستلی خواب کوتاه نیمروز میله چندان به آن وفادار نیست. او با ضرب قلم‌های جادویی و منحصر به فرد خود و استفاده از رنگ های متضاد آبی، بنفش لباس دهقانان در برابر زرد و نارنجی علف‌زار، نقاشی را دگرگون کرده و چشم‌اندازی جدید برای آن فراهم می‌کند. در این تابلو که یکی دیگر از نقاشی های ون گوگ است، او تصویر اثر را برعکس کار اصلی نقاشی کرده است.
تابلوی زنده شدن لازاروس رامبراند: ون گوگ از اثر «زنده شدن لازاروس» «رامبراند» نیز کپی کرد. مضمون این تابلو برگرفته از کتاب مقدس است و به داستان زنده شدن لازاروس توسط عیسی (ع) اشاره دارد. هدف ون گوگ تقلید از رامبراند نبود و نه تنها به لحاظ موضوعی بلکه از نظر ساختاری نیز تغییراتی در آن تابلو به وجود آورد.
او در این اثر بیشتر بر رنج انسانی تمرکز دارد، زیرا در مدت چهار روزی که لازاروس مرده بود، خواهرانش با سختی و ناراحتی فراوان به دنبال عیسی بودند تا او را زنده کند. ون گوگ تصویر پرتره خواهران را از روی چهره دو خانمی که از آشنایانش در «آرل» بودند کشید و پس‌ زمینه اثر خود را متفاوت از رامبراند کار کرد و با مزرعه گندم آراسته است.
پل در باران: ” تمام آثار من مبتنی بر هنر ژاپنی است” این یکی از جملات ون گوگ درباره هنر ژاپنی در نامه‌ای به برادرش «تئو» بود. او زمانی که در پاریس اقامت داشت، با آثار چاپی ژاپنی آشنا شد و به شدت تحت تاثیر آنها قرار گرفت.
ترکیب‌بندی‌های خلاصه و مینیمال آثار ژاپنی به همراه رنگ های روشن و سطوح تخت بدون پرسپکتیو و به طور کلی نگاه متفاوت آنها همواره مورد تحسین ون گوگ بود. او تلاش می‌کرد تا با تلفیق این اصول با سنت‌های هنری غرب، سبک منحصر به فرد خود را بیآفریند.
🔺🔺🔺🔺🔺