سیمرغ(تجربیات نزدیک مرگ NDE )و (لطائف سلوک عرفانی)
2.62K subscribers
1.71K photos
629 videos
124 files
1.49K links
🔸چشم اندازی به تجربیات نزدیک مرگ
Near Death Experience

🔸دریچه ای به عالم‌ مینوی

🔸عاری از هر خرافه و ترس و آکنده از مهر و عشق بی قید و شرط .

🔸لطائف عرفانی و معرفتی
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
🎵کو به کو
شعر : حضرت مولانا
خواننده : محسن چاووشی

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن

من همگی تراستم مست می وفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن

ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن

نفخ نفخت کرده‌ای در همه در دمیده‌ای
چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن

کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن

شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا
گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن

باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو
باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن

باده عام از برون باده عارف از درون
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن

🆔 @My_Simorgh
Forwarded from اتچ بات
🎵نقش خیال
شعر : حضرت شیخ اجل سعدی شیرازی
خواننده همایون شجریان


وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
ناله زیر و زار من زارترست هر زمان
بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من


🆔 @My_Simorgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صد هزاران سال بودم در مطار
هم‌چو ذرات هوا بی‌اختیار



🆔 @My_Simorgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهمترین چیزی که هرکس باید درکش کند

این است که تو وهمه اشخاصی را که میبینی بزودی خواهند مُرد .
برایمان خیلی  غمناک بنظر میرسد  .
چون ما فرهنگی ابداع کردیم که اساسا درمقابل مرگ مقاومت میکند .‌
اما مرگ اندیشی به ما کمک میکند تا ایگو (من ذهنی) از بین برود .چون به ما یادآوری میکند تا ابد اینجا نیستیم .
هر چه زودتر واقعا این حقیقت راکشف کنیم و به تغییرات بیرون نچسبیم . همه چیز متفاوت خواهد شد .
نه تنها تمام حس هایمان فعال تر و بیدارتر خواهد شد بلکه خواهیم دید باهمه چیز کنار خواهیم آمد .
اگر اسرار داشته باشیم جوری تلاش کنیم دائمی باشیم‌ ، شاهد زوال همه چیز خواهیم بود . بعد این دنیا آزارمان خواهد داد . وخیلی رنج خواهیم برد .
تاحال  چقدر به مرگ اندیشیده اید ؟


🆔 @My_Simorgh
Forwarded from اتچ بات
‍ نگفتمت

🔸شعر: حضرت مولانا

باصدای ️ احمد شاملو

‌نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم

وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به‌ عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش‌ جهان مشو راضی
که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صَفات منم

نگفتمت که چو مرغان به‌ سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره‌ زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بی‌جهات منم

اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم

🆔 @My_Simorgh
🔸تصویرحقیقی از مرگ ، تجاربNDE قطره ای کوچک از دریای کشف وشهود عرفا



عارفان به خورشید حقیقت میرسند . دفتر مثنوی و اشعار دیوان شمس و فی مافی حضرت مولانا آکنده از نکات و حقایقی بزرگ است که فقط میتواند ناشی از کشف وشهود جمال دلارای حضرت حق توسط این بزرگ باشد . آنان که رتبه والای مرتبه معرفت و شناخت حضرت دوست را پله پله طی کرده اند تا دروازه های آسمان و عرش و انوار قدسی را با تمام وجود ادراک کرده اند . هنر بزرگ مولوی در این است که حد اکثر دایره لغات ومعانی محدود و قاصر بشری را در بیان و وصف شرح این مفهوم عظیم بکار گرفته است .

تو مکن تهدید از کشتن که من
تشنهٔ زارم به خون خویشتن

عاشقان را هر زمانی مردنیست
مردن عشاق خود یک نوع نیست

او دو صد جان دارد از جان هدی
وآن دوصد را می‌کند هر دم فدی

گر بریزد خون من آن دوست‌رو
پای‌کوبان جان برافشانم برو

آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست

اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتا فی حیات

یا منیر الخد یا روح البقا
اجتذب روحی وجد لی باللقا



🔊سخنان بسیار زیبای دکتر ناصر مهدوی در مورد مولانا و مرگ



🆔 @My_Simorgh
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار
قالی زندگی ات را نخرند !
🖊افشین ساعی

🆔 @My_Simorgh
Forwarded from اتچ بات
بی‌تو

🔸خواننده : علیرضا قربانی
🖋شعر :حسین منزوی
 
بی‌تو به سامان نرسم، ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو
 
من همه تو، تو همه من، او همه تو، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو، ای همه تو، آن همه تو
 
من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو
 
ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم
رمز نیستان همه تو، راز نیستان همه تو
 
شور تو آواز تویی، بلخ تو، شیراز تویی
جاذبه‌ی شعر تو و جوهر عرفان همه تو
 
همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد
ای همه خورشید تو و خاک تو، باران همه تو

🆔 @My_Simorgh
شاید زندگی اون جشنی نباشه که تو آرزوشو میکردی ، ولی  حالا که بهش دعوت شدی ، تا میتوانی زیبا برقص .


🔸چارلی چاپلین


🆔 @My_Simorgh
به درد و صاف تو را حکم نيست خوش درکش

که هر چه ساقي ما کرد عين الطاف است

🔸️حضرت حافظ




🆔 @My_Simorgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸روح هبوط کرده و در جسم کودک تجسد یافته
نگاه و توجه کودک متعجب از کدر بودن پیکره خود و تشکیل سایه در برابر نور گردیده ،
این تجارب ، نخستین آموزه های هم هویتی با جسم یا EGO است .


🆔 @My_Simorgh
مرگ کاین جمله از او در وحشت‌‌اند
می‌‌کنند این قوم بر وی ریشخند

کس نیابد بر دل ایشان ظفر
بر صدف آید ضرر نی بر گهر


🔸حضرت مولانا

🆔 @My_Simorgh
Forwarded from عکس نگار
‍ سکوت

سکوت دریاها را و سکوت ستارگان را می‌شناسم
و سکوت شهر را – به‌هنگامی که از تلاش و تکاپو باز می‌ایستد
و سکوت مردی را و بانوئی را
و سکوتی را که برای بیانش می‌باید موسیقی به‌یاری سخن آید
و سکوت جنگل‌ها را، پیش از آنکه نسیم بهاران به‌وزش برخیزد
و سکوت بیمار را، به‌هنگامی
که دیدگانش گِرداگِرد اتاق را می‌نگرد.
و من می‌پرسم: «زبان، آیا
«از برای بیان چه گونه احساسی است؟
«جانور بی‌زبانِ صحرائی، در سوک فرزندش که به‌یغمای فنا رفته است
«تا دیرگاه می‌نالد،
«و ما در پیشگاهِ حقایق زبان در کام کشیده‌ایم
«چرا که توان سخن گفتن‌مان نیست!»
پسرکی کنجکاو از سربازی سالخورده
که در آستانهٔ دکهٔ عطاری نشسته بود پرسید:
« - پای خود را چه گونه از دست داده‌ای؟»
سرباز سالخورده به‌سکوت می‌گراید
و آنگاه با پسرک چنین می‌گوید: «آن را خرسی دریده است.»
پسرک حیرت می‌کند،
و سربازِ سالخورده، لال و زبون،
بارقهٔ باروت و تندرِ توپ‌ها را به‌خاطر می‌آورد
و بانگ زجر دیدگان را
و از پا درآمدنِ خود را
جراحان بیمارستان را و تیغه‌های جراحی را
و زمانی دراز را در بستر...
اما اگر، به‌وصفِ این همه توانائی می‌داشت
مردی هنرمند می‌بود،
و اگر مردی هنرمند می‌بود، جراحاتی بس ژرف‌تر می‌داشت
که هرگز به‎‌وصف آن همه، توانا نمی‌توانست بود
سکوت، نفرتی است عظیم
و سکوت، عشقی است گران
و سکوت، خاموشی ژرف پندارهاست
و سکوت، محبتی است به‌تلخی گرائیده
و سکوت، آشفتگی عظیمی است که در آن
روان آدمی شکنجه‌ئی پرشکوه می‌یابد
و از آن با صُوَری چنان شکوهمند باز می‌آید
که هرگز در واقعیتِ جهان پیرامون، شکوهی چنان باز نمی‌توان یافت...
سکوت زبانِ خدایانی است که اندیشهٔ یکدیگر را بی آنکه سخنی بگویند در می‌یابند.
و سکوت، شکست است

و سکوت، همهٔ آن کسانی است که به‌ناحق راه تبعیدگاه‌ها در پیش گرفته‌اند
و سکوت، انسانی است که دستانش، در آستانهٔ مرگ
دست ترا می‌فشرد.
و سکوتی که میان فرزند و پدر قد برافراشته
- هنگامی که پدر از بیانِ سرگذشتِ خویش
هرچند با کلامی نادرست، ناتوان مانده است -
و سکوتی که میان شوئی و زنی است،
و سکوت آنها که شکست یافته‌اند،
و سکوتِ پهنه وری که ملّت‌های شکست خورده
و رهبران پیروزمند را در خود فرو می‌پوشد،
سکوت لینکلن
در آن هنگام که به‌فقر دوران جوانی خویش می‌اندیشد،
و سکوت ناپلئون
پس از واترلو،
و سکوت ژاندارک
هنگامی که در دل زبانه‌های آتش «عیسای متبرّک» را باز می‌خواند
و امید و اندوه خود را به‌تمامی در این کلمات دوگانه بر زبان می‌آورد،
و سکوت سالمندی که زبانش
پربار از دانش‌های بسیاری است که
آن همه را با سخنان مفهوم
برای آنان که چندان نزیسته‌اند باز می‌تواند گفت،
و سکوت مردگان...
و اکنون که ما زندگان
از ورطهٔ تجربه‌های خویش سخن نمی‌توانیم گفت
از چه روی در شگفتی که مردگان
از مرگ با تو سخن نمی‌کنند؟
سکوت آنان، چندان که ما به‌دیار ایشان فرود آئیم
بیان خواهد شد.

🔸ادگارد لی ماستر

🆔 @My_Simorgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ژان وال ژان برادر من تو دیگه به شیطان تعلق نداری .
بااین نقره من روح تو را خریدم .
من غرامت تو را از ترس و کینه دادم .
حالا تو را به خدا باز می گردانم .


🖋بینوایان‌ شاهکار جاویدان ، ویکتورهوگو

🆔
@My_Simorgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر آن چیز را که می خواهید بدست نیاورید رنج می کشید .
اگر آن چیز را که نمی خواهید بدست نیاورید رنج می کشید .
حتی وقتی دقیقا آنچه را که میخواهید بدست می آورید باز رنج می کشید. چون تو برای  همیشه نمیتوانید آنرا نگهدارید .
ذهن شما مشکل شماست .....
او میخواهد زندگی شما بدون تغییر بماند .
بدون درد بماند .
بدون تعهدی برای زندگی .
اما تغییر قانون زندگی است و هیچ میزانی از تظاهر نمیتواند این حقیقت را تغییر دهد.
تنها خرد حقیقی در آن است که بدانیم .
ما هیچ چیز نمیدانیم .
من نمیتوانم به هیچ کس ، هیچ چیز آموزش دهم .
فقط میتوانم آنها را وادار به تفکر کنم .
درجهان تنها یک خوبی هست .
آگاهی
ویک چیز بد .
عدم آگاهی

برای پیدا کردن خودت
برای خودت تفکر کن
مهربان باش
چرا که هر کسی را که ملاقات میکنیم.
در یک نبرد سخت عاطفی است .
راز خوشبختی را می بینید .آن در جستجوی بیشترش نیست .بلکه  در این است که یاد بگیریم .
از چیزهای کوچک لذت ببریم.


🆔 @My_Simorgh