MN Artworks
818 subscribers
407 photos
5 videos
68 files
1 link
Download Telegram
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
#سعدی
@mn_artworks
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
#سعدی
@mn_artworks
ای یار کجایی که در آغوش نه‌ای
امشب بر ما نشسته چون دوش نه‌ای

ای سر روان و راحت نفس و روان
هر چند که غایبی فراموش نه‌ای
#سعدی
@mn_artworks
که هم دردی و هم
درمان دردی !
#سعدی
@mn_artworks
MN Artworks
که هم دردی و هم درمان دردی ! #سعدی @mn_artworks
دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی

سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد
خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی

دست در دل کن و هر پرده پندار که هست
بدر ای سینه که از دست ملامت چاکی

تا به نخجیر دل سوختگان کردی میل
هر زمان بسته دلی سوخته بر فتراکی

انت ریان و کم حولک قلب صاد
انت فرحان و کم نحوک طرف باکی

یا رب آن آب حیات است بدان شیرینی
یا رب آن سرو روان است بدان چالاکی

جامه‌ای پهن‌تر از کارگه امکانی
لقمه‌ای بیشتر از حوصله ادراکی

در شکنج سر زلف تو دریغا دل من
که گرفتار دو مار است بدین ضحاکی

آه من باد به گوش تو رساند هرگز
که نه ما بر سر خاکیم و تو بر افلاکی

الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی

سعدیا آتش سودای تو را آبی بس
باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی

#سعدی
@mn_artworks
شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد

#سعدی
@mn_artworks
بگذار تا مقابل روی تو بُگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور بِه،که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حُکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم !

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بُلعجب!
در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم

نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم

ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس
آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم

سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم ...

#سعدی
@mn_artworks
MN Artworks
#سعدی @mn_artworks
سخت زیبا می‌روی یک بارگی
در تو حیران می‌شود نظارگی

این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پری رخسارگی

هر که را پیش تو پای از جای رفت
زیر بارش برنخیزد بارگی

چشم‌های نیم خوابت سال و ماه
همچو من مستَند بی میخوارگی

خستگانت را شکیبایی نماند
یا دوا کن یا بُکش یک بارگی

دوست تا خواهی به جای ما نکوست
در حسودان اوفتاد آوارگی

سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق به جز بیچارگی

#سعدی
@mn_artworks
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
#سعدی
@mn_artworks
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم
می گویمت از دور دعا گر برسانند
#سعدی
@mn_artworks
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
#سعدی
@mn_artworks
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده
#سعدی
@mn_artworks
گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس
سعدی آن نیست
ولیکن چو تو فرمایی هست
#سعدی
@mn_artworks
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه ی دریای غمند ...
#سعدی
@mn_artworks
این جُور که می بریم تا کی؟
وین صبر که می کنیم تا چند؟
#سعدی
@mn_artworks
درون ما ز تو یک دم نمی شود خالی
کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب
#سعدی
@mn_artworks
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
#سعدی
@mn_artworks
ذوقی چنان ندارد
بی دوست زندگانی
#سعدی
@mn_artworks
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام
#سعدی
@mn_artworks