@mehravechannel
۳• طبق عادت به سمت قسمت «پرفروشهای هفته» در بوکلند رفتم. تمام قفسه با کتاب «گفتوگوهای عاشقانه» پر شده بود. فکر کردم از اسمش معلومه که به درد من نمیخوره ولی نام مترجم وسوسهام کرد. «امیر مهدی حقیقت» رو با ترجمهی آثار «جومپا لاهیری»، «موراکامی» و… میشناختم و دوست داشتم.
متاسفانه دافعهی اسم کتاب بر جاذبهی نام مترجم و نشر غلبه کرد و کتاب رو نخریدم.
بعد از مدتی، به پیشنهاد رادیو گوشه بابت خوانش همین کتاب، مجبور شدم بخونمش و اون موقع بود که فهمیدم، قضاوتم بر اساس اسم کتاب غلط بوده. شاید هم اسم کتاب، برای چنین محتوایی، بهترین انتخاب نبود.
به هر حال اولین کتاب صوتیای که رسما خوندم، همین کتابه؛ «گفتوگوهای عاشقانه».
کتابی که به نظر من، بیشتر از عاشقانه بودن، در ستایش خودشناسی و خودباوری و گاهی حتی تنهاییه.
دوست دارم بشنویدش و نظرتون رو بنویسید.
مطمئنم بسیاری از سوال و جوابهایی که در کتاب هست، ذهن شما رو درگیر خواهد کرد و شاید تغییر مثبتی در زندگی و روابطتون ایجاد کنه.
امیدوارم خوانش نیما رئیسی، محیا ساعدی و من به گوش شما خوش بیاد.✌🏻📚🎧😍
'
'
'
۳• طبق عادت به سمت قسمت «پرفروشهای هفته» در بوکلند رفتم. تمام قفسه با کتاب «گفتوگوهای عاشقانه» پر شده بود. فکر کردم از اسمش معلومه که به درد من نمیخوره ولی نام مترجم وسوسهام کرد. «امیر مهدی حقیقت» رو با ترجمهی آثار «جومپا لاهیری»، «موراکامی» و… میشناختم و دوست داشتم.
متاسفانه دافعهی اسم کتاب بر جاذبهی نام مترجم و نشر غلبه کرد و کتاب رو نخریدم.
بعد از مدتی، به پیشنهاد رادیو گوشه بابت خوانش همین کتاب، مجبور شدم بخونمش و اون موقع بود که فهمیدم، قضاوتم بر اساس اسم کتاب غلط بوده. شاید هم اسم کتاب، برای چنین محتوایی، بهترین انتخاب نبود.
به هر حال اولین کتاب صوتیای که رسما خوندم، همین کتابه؛ «گفتوگوهای عاشقانه».
کتابی که به نظر من، بیشتر از عاشقانه بودن، در ستایش خودشناسی و خودباوری و گاهی حتی تنهاییه.
دوست دارم بشنویدش و نظرتون رو بنویسید.
مطمئنم بسیاری از سوال و جوابهایی که در کتاب هست، ذهن شما رو درگیر خواهد کرد و شاید تغییر مثبتی در زندگی و روابطتون ایجاد کنه.
امیدوارم خوانش نیما رئیسی، محیا ساعدی و من به گوش شما خوش بیاد.✌🏻📚🎧😍
'
'
'
@mehravechannel
۴• فکر میکنم نزدیک به یک ماه از انتشار این کتاب صوتی میگذره. دلم میخواست خیلی زودتر دربارهش بنویسم ولی متاسفانه اتفاقهای غمگینکنندهی جمعی و شخصی پشت سر هم، باعث شد، دوباره بیحوصلگی و اندوه بر انگیزه غلبه کنه و دستم به نوشتن نره.
قبلتر، عکسالعملم در برابر غم، نوشتن بود.
حالا مدت زیادیه که نوشتن جای خودش رو به انفعال داده. خوبه یا بد، نمیدونم. قضاوت نمیکنم. فقط تغییر رو نگاه میکنم و میپذیرم.
لینک خرید کتاب صوتی «گفتوگوهای عاشقانه» از اپلیکیشن «طاقچه» رو به اشتراک گذاشتم.
امیدوارم که دوستش داشته باشید.
قیمت کتاب صوتی:
(فعلا با تخفیف) هفتاد و هفت هزار تومان.
قیمت کتاب کاغذی:
سیصد و بیست هزار تومان.
هرچند من کماکان نسخهی کاغذی کتابها رو ترجیح میدم ولی کتاب صوتی هم قیمت مناسبتری داره و هم اینکه در ترافیک یا هنگام انجام کارهای خونه و آشپزی میشه بهش گوش کرد.
خودم به تازگی کتاب «تُتها» با صدای «هوتن شکیبا» و «کَأن لَم یَکُن» با صدای «امیرعلی نبویان» رو در ترافیک سنگین روزها و شبهای زمستونی تموم کردم.
الان هم در حال شنیدن کتاب «رویای مادرم» با صدای «عاطفه رضوی» هستم و لذت میبرم.
با وجود اینکه «گفتوگوهای عاشقانه» رو چند بار خوندم، _(یکبار برای اینکه به بچههای رادیو گوشه بابت پیشنهاد خوانش پاسخ بدم، یک بار شب قبل از هر جلسهی ضبط، و قاعدتا چند بار هم روز ضبط)_ دلم میخواد نسخهی صوتی رو خودم هم گوش کنم.
پس اگه تا آخر این هفته کتاب صوتی رو تهیه کردید، میتونیم هماهنگ با هم بشنویمش.❤️
'
'
'
۴• فکر میکنم نزدیک به یک ماه از انتشار این کتاب صوتی میگذره. دلم میخواست خیلی زودتر دربارهش بنویسم ولی متاسفانه اتفاقهای غمگینکنندهی جمعی و شخصی پشت سر هم، باعث شد، دوباره بیحوصلگی و اندوه بر انگیزه غلبه کنه و دستم به نوشتن نره.
قبلتر، عکسالعملم در برابر غم، نوشتن بود.
حالا مدت زیادیه که نوشتن جای خودش رو به انفعال داده. خوبه یا بد، نمیدونم. قضاوت نمیکنم. فقط تغییر رو نگاه میکنم و میپذیرم.
لینک خرید کتاب صوتی «گفتوگوهای عاشقانه» از اپلیکیشن «طاقچه» رو به اشتراک گذاشتم.
امیدوارم که دوستش داشته باشید.
قیمت کتاب صوتی:
(فعلا با تخفیف) هفتاد و هفت هزار تومان.
قیمت کتاب کاغذی:
سیصد و بیست هزار تومان.
هرچند من کماکان نسخهی کاغذی کتابها رو ترجیح میدم ولی کتاب صوتی هم قیمت مناسبتری داره و هم اینکه در ترافیک یا هنگام انجام کارهای خونه و آشپزی میشه بهش گوش کرد.
خودم به تازگی کتاب «تُتها» با صدای «هوتن شکیبا» و «کَأن لَم یَکُن» با صدای «امیرعلی نبویان» رو در ترافیک سنگین روزها و شبهای زمستونی تموم کردم.
الان هم در حال شنیدن کتاب «رویای مادرم» با صدای «عاطفه رضوی» هستم و لذت میبرم.
با وجود اینکه «گفتوگوهای عاشقانه» رو چند بار خوندم، _(یکبار برای اینکه به بچههای رادیو گوشه بابت پیشنهاد خوانش پاسخ بدم، یک بار شب قبل از هر جلسهی ضبط، و قاعدتا چند بار هم روز ضبط)_ دلم میخواد نسخهی صوتی رو خودم هم گوش کنم.
پس اگه تا آخر این هفته کتاب صوتی رو تهیه کردید، میتونیم هماهنگ با هم بشنویمش.❤️
'
'
'
@mehravechannel
۵• این رو هم بگم:
مبلغی که بابت خرید کتاب صوتی از شما دریافت میشه، مربوط به سایتیست که کتاب صوتی رو میفروشه و من در این زمینه ذینفع نیستم.
در سالهای قبل، من و شما با هم بخشهای زیادی از کتابهای مختلف رو در کانال تلگرام به طور رایگان شنیدیم. 😍❤️ یادش بهخیر. شما مبتدیبودنِ من رو با محبت پذیرفتید و همراهم بودید تا پلهپله بهتر بشم و امکاناتم برای ضبط صدا بیشتر بشه.
اواخر دیگه میکروفن حرفهای هم خریده بودم و روی ادیت صداها مسلط شده بودم.😎✌🏻
ولی خب تهیهی کتاب صوتی شغل من نبود و فقط به دلیل علاقهی شخصی انجامش میدادم.
بعد هم که دیگه خسته شدم و تجهیزات رو به عزیزی هدیه دادم و خلاص…🤓
اما بچههایی که به صورت حرفهای کار کتاب صوتی انجام میدن، بابت استودیو، تجهیزات و زمان زیادی که میذارن، قطعا مثل تمام شغلها هزینه دریافت میکنند.
به نظر من مبلغی که بابت هر کتاب صوتی باید پرداخت بشه، معقوله و ارزشش رو داره.
خلاصه اینکه من هم مثل شما هر کتابی رو که دوست دارم گوش کنم، میخرم. حتی همینی که خودم خوندم!😎
'
'
'
۵• این رو هم بگم:
مبلغی که بابت خرید کتاب صوتی از شما دریافت میشه، مربوط به سایتیست که کتاب صوتی رو میفروشه و من در این زمینه ذینفع نیستم.
در سالهای قبل، من و شما با هم بخشهای زیادی از کتابهای مختلف رو در کانال تلگرام به طور رایگان شنیدیم. 😍❤️ یادش بهخیر. شما مبتدیبودنِ من رو با محبت پذیرفتید و همراهم بودید تا پلهپله بهتر بشم و امکاناتم برای ضبط صدا بیشتر بشه.
اواخر دیگه میکروفن حرفهای هم خریده بودم و روی ادیت صداها مسلط شده بودم.😎✌🏻
ولی خب تهیهی کتاب صوتی شغل من نبود و فقط به دلیل علاقهی شخصی انجامش میدادم.
بعد هم که دیگه خسته شدم و تجهیزات رو به عزیزی هدیه دادم و خلاص…🤓
اما بچههایی که به صورت حرفهای کار کتاب صوتی انجام میدن، بابت استودیو، تجهیزات و زمان زیادی که میذارن، قطعا مثل تمام شغلها هزینه دریافت میکنند.
به نظر من مبلغی که بابت هر کتاب صوتی باید پرداخت بشه، معقوله و ارزشش رو داره.
خلاصه اینکه من هم مثل شما هر کتابی رو که دوست دارم گوش کنم، میخرم. حتی همینی که خودم خوندم!😎
'
'
'
@mehravechannel
سلام.
من از امروز شنیدن کتاب صوتی
«گفتوگوهای عاشقانه» رو شروع کردم.
احتمالا تا پنجشنبه میتونم پنج فصل رو گوش کنم.
حدود یک ساعت و نیم زمان خواهد برد.
سعی میکنم سوالات و نکات جالبی رو که در مورد هر قسمت به ذهنم میرسه، یادداشت کنم و پنجشنبه یا جمعه با شما به اشتراک بذارم.
اگه کتاب صوتی رو تهیه کردید، میتونیم با هم بشنویم.
اگه تهیه نکردید و مایل هستید که به ما ملحق بشید، میتونید از لینک زیر کتاب رو بخرید.
اگه هم کلا مایل نیستید که هیچی🤓.
📚🎧
پس قرار ما شد پنج فصل تا پایان این هفته، یعنی حدود ۱۲، ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۲✌🏻❤️.
'
'
'
سلام.
من از امروز شنیدن کتاب صوتی
«گفتوگوهای عاشقانه» رو شروع کردم.
احتمالا تا پنجشنبه میتونم پنج فصل رو گوش کنم.
حدود یک ساعت و نیم زمان خواهد برد.
سعی میکنم سوالات و نکات جالبی رو که در مورد هر قسمت به ذهنم میرسه، یادداشت کنم و پنجشنبه یا جمعه با شما به اشتراک بذارم.
اگه کتاب صوتی رو تهیه کردید، میتونیم با هم بشنویم.
اگه تهیه نکردید و مایل هستید که به ما ملحق بشید، میتونید از لینک زیر کتاب رو بخرید.
اگه هم کلا مایل نیستید که هیچی🤓.
📚🎧
پس قرار ما شد پنج فصل تا پایان این هفته، یعنی حدود ۱۲، ۱۳ بهمن ماه ۱۴۰۲✌🏻❤️.
'
'
'
'
@mehravechannel
هوهوی گوش راستم قطع نمیشود و این بیماری پوستی لعنتی امانم را بریده است. پدرهای نیمی از دوستانم در بیمارستانند و تصویر عکس غمانگیز آن دختر مایوس و مغموم و زیبا در روز تولدش از ذهنم پاک نمیشود. مرگ صبحها بیخبر به سراغ این و آن میرود و برای آفتاب نای طلوعکردن باقی نمیگذارد. دلم میخواهد با یک فرچهی زبر و ضخیم و زمخت به جان بدنم بیفتم و آنقدر خودم را بخارانم تا تمام تنم متورم شود و مثل یک بادکنک بزرگ و سرخ به آسمان روم، شاید ابرها مرهمم شوند و غمهای گربهی کوچکِ زمین را از حافظهام، مغزم، بدنم پاک کنند.
بست نشستهام. میل به خروج از خانه را به کل از دست دادهام. زلزدن به دیوار، سقف و گاهی لیوانِ چای تنها حالتیست که تداومش خستهام نمیکند. ساز هم هست، مثل دیوانهها قطعههای سالهای دور را با سرعت خیلی پایین و خیلی بالا مینوازم. تکنیک و دیگر هیچ. خوش به حال آنها که انگشتهای بلند دارند. دستم درد میگیرد. توان اینگونه کارکردن را ندارد. باید آرامتر پیش بروم، صبورتر، باحوصلهتر، تا کمکم انگشتانم یادشان بیاید که چگونه کش میآمدند. از نواختن قطعات زیبا و آرامشبخش و گوشنواز حالم به هم میخورد. هر چه تندتر و سختتر و نشنیدنیتر، بهتر.
دیروز خودم را از خانه بیرون انداختم تا یک ساعتی زیر نمنم باران قدم بزنم و مردم را نگاه کنم و عکسی بگیرم و از این رخوت در بیایم.
بدک نبود. عکسگرفتنم نیامد ولی حالم کمی بهتر شد. راه رفتم، تند و سریع. قدمزدن بلد نیستم. حوصلهام را سر میبرد.
تلاش میکنم شاد به نظر برسم. گاهی موفق میشوم. گاهی حتی بعد از اندکی تظاهر، واقعا تا یکی دو ساعت شاد میشوم، که خودش غنیمت است. شادیِ واقعیِ هرازگاهی، بستگی به معاشرین دارد. دیدن آدمهایی که دوستشان داری، لبخندزدن را برایت آسانتر میکند.
باید دستی به سر و روی همه چیز بکشم. غبار شایستهی روح نیست. میگفت: «به زیستن محکومیم و اینگونه نباید تلفش کنیم.» راست میگفت. همیشه حرفهایش درست بود. باید بلند شوم و برای این چند سال یا ماه یا روز باقیمانده، اشتیاق پیدا کنم.
از کرونا تا امروز زنگار رخدادهای تلخ با هیچ شویندهای از روزمرّگی ما پاک نشد. جلادهنده هم جواب نداد. فقط غم روی غم آمد. میگفت: «سرکه و جوششیرین جرم هر چیزی رو از بین میبره، امتحان کن.» باید امتحان کنم. باید هر چه را که میگفت، باز به خاطر آورم و همه را یکییکی در زندگیام پیاده کنم. باید دست از سر دیوار و سقف و لیوان بردارم، بلند شوم، سرکه را از کابینت دربیاورم و در کاسه بریزم، جوششیرین را از قسمت ادویهها بردارم و روی سرکه بپاشم. صدای قلقل و کف سفید و واکنش شیمیاییاش آدم را به تمیزی امیدوار میکند. شاید این ترکیب بتواند، خاکستری اندوه را هم اندکی بزداید. نقره را که مثل روز اولش میکند، زندگی را نمیدانم!
امتحان میکنم.
'
'
'
@mehravechannel
هوهوی گوش راستم قطع نمیشود و این بیماری پوستی لعنتی امانم را بریده است. پدرهای نیمی از دوستانم در بیمارستانند و تصویر عکس غمانگیز آن دختر مایوس و مغموم و زیبا در روز تولدش از ذهنم پاک نمیشود. مرگ صبحها بیخبر به سراغ این و آن میرود و برای آفتاب نای طلوعکردن باقی نمیگذارد. دلم میخواهد با یک فرچهی زبر و ضخیم و زمخت به جان بدنم بیفتم و آنقدر خودم را بخارانم تا تمام تنم متورم شود و مثل یک بادکنک بزرگ و سرخ به آسمان روم، شاید ابرها مرهمم شوند و غمهای گربهی کوچکِ زمین را از حافظهام، مغزم، بدنم پاک کنند.
بست نشستهام. میل به خروج از خانه را به کل از دست دادهام. زلزدن به دیوار، سقف و گاهی لیوانِ چای تنها حالتیست که تداومش خستهام نمیکند. ساز هم هست، مثل دیوانهها قطعههای سالهای دور را با سرعت خیلی پایین و خیلی بالا مینوازم. تکنیک و دیگر هیچ. خوش به حال آنها که انگشتهای بلند دارند. دستم درد میگیرد. توان اینگونه کارکردن را ندارد. باید آرامتر پیش بروم، صبورتر، باحوصلهتر، تا کمکم انگشتانم یادشان بیاید که چگونه کش میآمدند. از نواختن قطعات زیبا و آرامشبخش و گوشنواز حالم به هم میخورد. هر چه تندتر و سختتر و نشنیدنیتر، بهتر.
دیروز خودم را از خانه بیرون انداختم تا یک ساعتی زیر نمنم باران قدم بزنم و مردم را نگاه کنم و عکسی بگیرم و از این رخوت در بیایم.
بدک نبود. عکسگرفتنم نیامد ولی حالم کمی بهتر شد. راه رفتم، تند و سریع. قدمزدن بلد نیستم. حوصلهام را سر میبرد.
تلاش میکنم شاد به نظر برسم. گاهی موفق میشوم. گاهی حتی بعد از اندکی تظاهر، واقعا تا یکی دو ساعت شاد میشوم، که خودش غنیمت است. شادیِ واقعیِ هرازگاهی، بستگی به معاشرین دارد. دیدن آدمهایی که دوستشان داری، لبخندزدن را برایت آسانتر میکند.
باید دستی به سر و روی همه چیز بکشم. غبار شایستهی روح نیست. میگفت: «به زیستن محکومیم و اینگونه نباید تلفش کنیم.» راست میگفت. همیشه حرفهایش درست بود. باید بلند شوم و برای این چند سال یا ماه یا روز باقیمانده، اشتیاق پیدا کنم.
از کرونا تا امروز زنگار رخدادهای تلخ با هیچ شویندهای از روزمرّگی ما پاک نشد. جلادهنده هم جواب نداد. فقط غم روی غم آمد. میگفت: «سرکه و جوششیرین جرم هر چیزی رو از بین میبره، امتحان کن.» باید امتحان کنم. باید هر چه را که میگفت، باز به خاطر آورم و همه را یکییکی در زندگیام پیاده کنم. باید دست از سر دیوار و سقف و لیوان بردارم، بلند شوم، سرکه را از کابینت دربیاورم و در کاسه بریزم، جوششیرین را از قسمت ادویهها بردارم و روی سرکه بپاشم. صدای قلقل و کف سفید و واکنش شیمیاییاش آدم را به تمیزی امیدوار میکند. شاید این ترکیب بتواند، خاکستری اندوه را هم اندکی بزداید. نقره را که مثل روز اولش میکند، زندگی را نمیدانم!
امتحان میکنم.
'
'
'
@mehravechannel
جمعه ساعت ۸ صبح در سرویس مینشینم و به سمت محل کارم میروم. یکی از زیباترین روزهای خیابان ولیعصر است؛ سفیدپوش و زیبا و وهمآلود. گرمای مطبوع بخاری و موسیقی، صبح را دلپذیرتر میکند. کورش یغمایی میخواند: «غم میون دو تا چشمون قشنگت، لونه کرده…» با لبخند به درختها نگاه میکنم. دلم میخواست، زیر چنارهای بلند ولیعصر ایستاده باشم و با لگدی پرقدرت بر تنهی درخت بکوبم تا برف شاخهها روی سرم بریزد.
تجریش خلوت است. رهگذرهای اندک با چتر، کلاه یا کیسهای بر سر بااحتیاط به سمت مقصدشان در حرکتند. ماشینها آرام میرانند و حواسشان به عابرین است. برف که میبارد همه چیز تغییر میکند. آدمها بامحبت میشوند. انگار سرمای برف، گرمای مهر به همراه میآورد.
قرار بود در طول مسیر یادداشتهایم را در گوشی تکمیل کنم، اما دلم نمیآید چشم از تهران برفی بردارم. یادداشتها را رها میکنم. مگر چند بار در سال ساعت ۸ صبح جمعهای برفی در بهمن ماه من در خیابانم که دیدنش را از دست بدهم؟ زندگی، از دست ندادنِ همین لحظههاست، همین بهانههای کوچک خوشبختی که ما را گاهی به لبخندی مهمان میکنند، هر چند گذرا، هر چند کوتاه.
فرامرز اصلانی میخواند: «باید دلت رنگی بگیره، دوباره آهنگی بگیره…»
'
'
'
جمعه ساعت ۸ صبح در سرویس مینشینم و به سمت محل کارم میروم. یکی از زیباترین روزهای خیابان ولیعصر است؛ سفیدپوش و زیبا و وهمآلود. گرمای مطبوع بخاری و موسیقی، صبح را دلپذیرتر میکند. کورش یغمایی میخواند: «غم میون دو تا چشمون قشنگت، لونه کرده…» با لبخند به درختها نگاه میکنم. دلم میخواست، زیر چنارهای بلند ولیعصر ایستاده باشم و با لگدی پرقدرت بر تنهی درخت بکوبم تا برف شاخهها روی سرم بریزد.
تجریش خلوت است. رهگذرهای اندک با چتر، کلاه یا کیسهای بر سر بااحتیاط به سمت مقصدشان در حرکتند. ماشینها آرام میرانند و حواسشان به عابرین است. برف که میبارد همه چیز تغییر میکند. آدمها بامحبت میشوند. انگار سرمای برف، گرمای مهر به همراه میآورد.
قرار بود در طول مسیر یادداشتهایم را در گوشی تکمیل کنم، اما دلم نمیآید چشم از تهران برفی بردارم. یادداشتها را رها میکنم. مگر چند بار در سال ساعت ۸ صبح جمعهای برفی در بهمن ماه من در خیابانم که دیدنش را از دست بدهم؟ زندگی، از دست ندادنِ همین لحظههاست، همین بهانههای کوچک خوشبختی که ما را گاهی به لبخندی مهمان میکنند، هر چند گذرا، هر چند کوتاه.
فرامرز اصلانی میخواند: «باید دلت رنگی بگیره، دوباره آهنگی بگیره…»
'
'
'
@mehravechannel
سلام
امیدوارم موفق به تهیهی کتاب صوتی «گفتوگوهای عاشقانه» و شنیدن پنج فصل اولش شده باشید.
به نظر من هر کسی در هر سنی ممکنه با بخشهایی از این کتاب بسیار موافق یا مخالف باشه.
در سن و شرایط من، اکثر حرفهای آلن دوباتن (فصل چهارم) قابل فهم و جذاب بود. تقریبا در پاسخ به سوالات باهاش همنظر بودم.
«باید از دام کلیشهها بیرون بیاییم. زندگی خوب فقط پیمودن همین یک مسیر نیست. میشود به مسیرهای دیگر هم فکر کرد.»
این هفته هم پنج فصل رو بشنویم، آخر هفتهی بعد با گذاشتن یک نظرسنجی گزینهای در اینجا، از نظر شما که قطعا تحتتاثیر سن، شرایط و علاقمندیهاتون خواهد بود، مطلع میشم.
بریم سراغ شنیدن فصلهای ششم، هفتم، هشتم، نهم و دهم. همه با هم حدود ۹۵ دقیقه میشه.
به فصل مورد علاقهتون و دلیل همذاتپنداری یا همعقیده بودن با اون، فکر کنید. نتیجه و تاثیرش در زندگی براتون جالب خواهد بود.❤️
'
'
'
سلام
امیدوارم موفق به تهیهی کتاب صوتی «گفتوگوهای عاشقانه» و شنیدن پنج فصل اولش شده باشید.
به نظر من هر کسی در هر سنی ممکنه با بخشهایی از این کتاب بسیار موافق یا مخالف باشه.
در سن و شرایط من، اکثر حرفهای آلن دوباتن (فصل چهارم) قابل فهم و جذاب بود. تقریبا در پاسخ به سوالات باهاش همنظر بودم.
«باید از دام کلیشهها بیرون بیاییم. زندگی خوب فقط پیمودن همین یک مسیر نیست. میشود به مسیرهای دیگر هم فکر کرد.»
این هفته هم پنج فصل رو بشنویم، آخر هفتهی بعد با گذاشتن یک نظرسنجی گزینهای در اینجا، از نظر شما که قطعا تحتتاثیر سن، شرایط و علاقمندیهاتون خواهد بود، مطلع میشم.
بریم سراغ شنیدن فصلهای ششم، هفتم، هشتم، نهم و دهم. همه با هم حدود ۹۵ دقیقه میشه.
به فصل مورد علاقهتون و دلیل همذاتپنداری یا همعقیده بودن با اون، فکر کنید. نتیجه و تاثیرش در زندگی براتون جالب خواهد بود.❤️
'
'
'
اگه همراهِ شنیدن کتاب «گفتوگوهای عاشقانه» هستید، کدوم قسمت به نظر شخصی شما نزدیکتر بود؟
public poll
قسمت چهارم «آلن دوباتن» – 192
👍👍👍👍👍👍👍 59%
قسمت ششم «فیلیپا پری» – 33
👍 10%
قسمت پنجم «عایشه مالک» – 30
👍 9%
قسمت هفتم «جونو داوسن» – 26
👍 8%
قسمت دهم «هدر هاوریلسکی» – 17
👍 5%
قسمت هشتم تحلیل ناتاشا لان – 16
👍 5%
قسمت نهم «کندیس کارتی ویلیامز» – 12
▫️ 4%
👥 326 people voted so far.
public poll
قسمت چهارم «آلن دوباتن» – 192
👍👍👍👍👍👍👍 59%
قسمت ششم «فیلیپا پری» – 33
👍 10%
قسمت پنجم «عایشه مالک» – 30
👍 9%
قسمت هفتم «جونو داوسن» – 26
👍 8%
قسمت دهم «هدر هاوریلسکی» – 17
👍 5%
قسمت هشتم تحلیل ناتاشا لان – 16
👍 5%
قسمت نهم «کندیس کارتی ویلیامز» – 12
▫️ 4%
👥 326 people voted so far.
Forwarded from کاف
مصطفی مستور در بهترین شکل ممکن :
شبها قبل خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگهای بذارید. میگفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و تمرین زیاد میشه این کار رو کرد. مثلا جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیرمرد آب زیپو که نیم ساعت طول میکشه تا کفشهای لعنتیش رو بپوشه. جای یه حشره. یه سیفون توالت. یه توپ فوتبال. یه تابوت. یه جفت کفش. جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه. میگفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس میکنید انگار دنیا داره توی روح تون نفس میکشه.
1991 @kafiha
شبها قبل خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگهای بذارید. میگفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و تمرین زیاد میشه این کار رو کرد. مثلا جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیرمرد آب زیپو که نیم ساعت طول میکشه تا کفشهای لعنتیش رو بپوشه. جای یه حشره. یه سیفون توالت. یه توپ فوتبال. یه تابوت. یه جفت کفش. جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه. میگفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس میکنید انگار دنیا داره توی روح تون نفس میکشه.
1991 @kafiha
Forwarded from iRo Proxy | پروکسی (Ali.)
امسال هم دارد نفس های آخرش را میزند...
بعضی هایمان پارسال همین روزها جزو خوشبخت ترین آدمها بودیم و حالا ...
و برعکس بعضی هایمان پارسال همین موقع، شاید در رویاهایمان هم تصور این همه احساس خوب که اکنون داریم را نمی کردیم ...
و زندگی همین است ...
یک نمودار سینوسی از احساس خوشبختی در ما ...
چه بسا که سال دیگر این موقع ما این سالی که در راه است را بهترین سال زندگیمان بنامیم ...
👤مسلم علادی
همراه | همراه | همراه | همراه | همراه
همراه | همراه | همراه | همراه | همراه
همراه | همراه | همراه | همراه
پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
🔥@iRoProxy
بعضی هایمان پارسال همین روزها جزو خوشبخت ترین آدمها بودیم و حالا ...
و برعکس بعضی هایمان پارسال همین موقع، شاید در رویاهایمان هم تصور این همه احساس خوب که اکنون داریم را نمی کردیم ...
و زندگی همین است ...
یک نمودار سینوسی از احساس خوشبختی در ما ...
چه بسا که سال دیگر این موقع ما این سالی که در راه است را بهترین سال زندگیمان بنامیم ...
👤مسلم علادی
همراه | همراه | همراه | همراه | همراه
همراه | همراه | همراه | همراه | همراه
همراه | همراه | همراه | همراه
پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
🔥@iRoProxy