ده مهارت برتر برای موفقیت
مجمع جهانی اقتصاد یا همان WEF (World Economic Forum) با مطالعه و مصاحبه با ۳۵۰ مدیر ارشد ۹ صنعت در ۱۵ کشور توسعه یافته دنیا به نتایج جالبی درباره ۱۰ مهارت برتری که یک انسان برای موفقیت به آن نیاز خواهد داشت، رسیده اند که در ادامه به آنها پرداخته می شود:
1.Complex Problem Solving
مهارت حل مساله
که در زندگی روزمره بسته به نوع مساله(ساده یا پیچیده)مورد نیاز است. گرچه طراحی و ساختار گرایی به روند حل مساله کمک می کند اما تصمیم گیری به موقع در موقعیت، موفقیت را بیشتر خواهد کرد که شامل: شناسایی مساله، ساختن تصویری واقعی از آن، پیدا کردن راه حل مناسب، تصمیم گیری، پیاده سازی و پایش بازخوردها می شود.
2. Critical Thinking
تفکر انتقادی که از ۲۵۰۰ سال پیش مطرح شده است. فرد با این نوع مهارت توانایی این را خواهد داشت که ارتباط منطقی بین ایده ها را بفهمد و قدرت تشخیص و ارزیابی را داشته باشد. همچنین ارتباط و اهمیت ایده ها را درک کرده و قدرت بیان عقاید و نظرات خود را داشته باشد. این مهارت باعث پیشرفت مهارت های زبانی، خلاقیت و... در فرد می شود.
3.Creativity & Innovation:
یا همان خلاقیت و نوآوری که احتمالا همه با آن آشنا باشند. خلاقیت و نوآوری در واقع تبدیل یک ایده یا تصویر جدید به یک واقعیت است. توانایی دیدن و درک جهان به روشی جدید برای پیدا کردن الگوهای مخفی و نادیده شده. البته خلاقیت و نوآوری دو روند دارد. تفکر و تولید.
اگر ایده یا تفکر جدید داشته باشید ولی نتوانید آن را عملی کنید می توان گفت خلاقیتی ندارید.
4.People Management
مدیریت افراد که اشاره به نقش پذیری به عنوان یک رویه در تربیت افراد یا انگیزه مند کردن آنها برای بهبود و اجرای بهتر است که سخت ترین و مهم ترین نقش در بحث های مدیریتی است.
5. Coordinating with Others
مهارت هماهنگ شدن با دیگران. این مهارت شامل توانایی سازماندهی کار خود و ارتباط دادن آن با دیگران و توجه به فعالیت های مختلف به طور همزمان می باشد؛ البته با اولویت بندی و تفویض امور در صورت لزوم.
6. Emotional Intelligence:
هوش هیجانی. این مهارت اشاره به توانایی فرد برای کنترل احساسات و استفاده از آن برای بالا بردن قدرت تفکر دارد. افراد با هوش هیجانی بالا در تشکیل و حفظ روابط بین فردی و گروهی بهتر عمل می کنند.
7. Judgment & Decision Making
مهارت تصمیم گیری و قضاوت. در این مهارت فرد برای حل مشکلات از بین چند گزینه امکان پذیر، یک گزینه را انتخاب میکند. در این مهارت، ریسک پذیری و قبول آن از طرف فرد بسیار مهم است. این مهارت یک جزء کلیدی از مهارت های مدیریت محسوب می شود.
8. Service- Orientation Management:
مدیریت خدمت گرا که به توانایی و تمایل به پیش بینی، تشخیص و رفع نیاز دیگران گفته می شود. افراد دارای این مهارت در فراهم آوردن رضایتمندی افراد اطراف خود توانا هستند.
9. Negotiation
مذاکره روشی است که افراد آن را برای حل و فصل اختلافات به کار میگیرند.
در این روش افراد برای درک مساله و رسیدن به بهترین نتیجه ممکن تلاش می کنند.
در مذاکره افراد به دنبال منافع متقابل و حفظ یک رابطه کلیدی برای نتیجه ای موفقیت آمیز هستند.
10. Cognitive Flexibility
که از آن به انعطاف پذیری شناختی تعبیر می شود و عبارت است از توانایی ذهن برای سوئیچ بین تفکر در دو مفهوم متفاوت، یا به عبارتی تفکر در مورد مفاهیم متعدد به طور همزمان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف فکری.
@honaremodiriat
مجمع جهانی اقتصاد یا همان WEF (World Economic Forum) با مطالعه و مصاحبه با ۳۵۰ مدیر ارشد ۹ صنعت در ۱۵ کشور توسعه یافته دنیا به نتایج جالبی درباره ۱۰ مهارت برتری که یک انسان برای موفقیت به آن نیاز خواهد داشت، رسیده اند که در ادامه به آنها پرداخته می شود:
1.Complex Problem Solving
مهارت حل مساله
که در زندگی روزمره بسته به نوع مساله(ساده یا پیچیده)مورد نیاز است. گرچه طراحی و ساختار گرایی به روند حل مساله کمک می کند اما تصمیم گیری به موقع در موقعیت، موفقیت را بیشتر خواهد کرد که شامل: شناسایی مساله، ساختن تصویری واقعی از آن، پیدا کردن راه حل مناسب، تصمیم گیری، پیاده سازی و پایش بازخوردها می شود.
2. Critical Thinking
تفکر انتقادی که از ۲۵۰۰ سال پیش مطرح شده است. فرد با این نوع مهارت توانایی این را خواهد داشت که ارتباط منطقی بین ایده ها را بفهمد و قدرت تشخیص و ارزیابی را داشته باشد. همچنین ارتباط و اهمیت ایده ها را درک کرده و قدرت بیان عقاید و نظرات خود را داشته باشد. این مهارت باعث پیشرفت مهارت های زبانی، خلاقیت و... در فرد می شود.
3.Creativity & Innovation:
یا همان خلاقیت و نوآوری که احتمالا همه با آن آشنا باشند. خلاقیت و نوآوری در واقع تبدیل یک ایده یا تصویر جدید به یک واقعیت است. توانایی دیدن و درک جهان به روشی جدید برای پیدا کردن الگوهای مخفی و نادیده شده. البته خلاقیت و نوآوری دو روند دارد. تفکر و تولید.
اگر ایده یا تفکر جدید داشته باشید ولی نتوانید آن را عملی کنید می توان گفت خلاقیتی ندارید.
4.People Management
مدیریت افراد که اشاره به نقش پذیری به عنوان یک رویه در تربیت افراد یا انگیزه مند کردن آنها برای بهبود و اجرای بهتر است که سخت ترین و مهم ترین نقش در بحث های مدیریتی است.
5. Coordinating with Others
مهارت هماهنگ شدن با دیگران. این مهارت شامل توانایی سازماندهی کار خود و ارتباط دادن آن با دیگران و توجه به فعالیت های مختلف به طور همزمان می باشد؛ البته با اولویت بندی و تفویض امور در صورت لزوم.
6. Emotional Intelligence:
هوش هیجانی. این مهارت اشاره به توانایی فرد برای کنترل احساسات و استفاده از آن برای بالا بردن قدرت تفکر دارد. افراد با هوش هیجانی بالا در تشکیل و حفظ روابط بین فردی و گروهی بهتر عمل می کنند.
7. Judgment & Decision Making
مهارت تصمیم گیری و قضاوت. در این مهارت فرد برای حل مشکلات از بین چند گزینه امکان پذیر، یک گزینه را انتخاب میکند. در این مهارت، ریسک پذیری و قبول آن از طرف فرد بسیار مهم است. این مهارت یک جزء کلیدی از مهارت های مدیریت محسوب می شود.
8. Service- Orientation Management:
مدیریت خدمت گرا که به توانایی و تمایل به پیش بینی، تشخیص و رفع نیاز دیگران گفته می شود. افراد دارای این مهارت در فراهم آوردن رضایتمندی افراد اطراف خود توانا هستند.
9. Negotiation
مذاکره روشی است که افراد آن را برای حل و فصل اختلافات به کار میگیرند.
در این روش افراد برای درک مساله و رسیدن به بهترین نتیجه ممکن تلاش می کنند.
در مذاکره افراد به دنبال منافع متقابل و حفظ یک رابطه کلیدی برای نتیجه ای موفقیت آمیز هستند.
10. Cognitive Flexibility
که از آن به انعطاف پذیری شناختی تعبیر می شود و عبارت است از توانایی ذهن برای سوئیچ بین تفکر در دو مفهوم متفاوت، یا به عبارتی تفکر در مورد مفاهیم متعدد به طور همزمان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف فکری.
@honaremodiriat
من چگونه یاد میگیرم؟
بسیاری از نویسندگان درجه یک (برای مثال وینستون چرچیل) در مدرسه عملکرد ضعیفی داشتند. آنان دوره مدرسه را شکنجه تمام عیار میدانند؛ در صورتی که بسیاری از همکلاسیهایشان چنین دیدی ندارند. در آن زمان مدارس بر این فرضیه بنا شده بودند که فقط یک راه درست برای یادگیری وجود دارد و برای همه نیز یکسان است. چرچیل نویسنده بود و با شنیدن و خواندن یاد نمیگرفت، بلکه راه یادگیری مناسب او نوشتن زیاد بود.
بتهون دفاتر زیادی از قطعاتش به جای گذاشته است، حال آنکه میگوید هرگز هنگام ساخت آهنگهایش به سراغ آنها نرفته است. از بتهون پرسیدند چرا دفترها را نگه داشتی و او پاسخ داد: "اگر به سرعت ننویسم خیلی زود آنها را از یاد خواهم برد. اگر آنها را در دفاتر قطعاتم بنویسم، هرگز فراموش نمیکنم و هیچ وقت به اینکه دوباره به آنها نگاهی بیندازم احتیاج نخواهم داشت."
علاوه بر نوشتن، بعضی افراد از طریق انجام دادن کار آن را یاد میگیرند و بعضی باید موضوع را با صدای بلند برای خودشان توضیح دهند.
یک مدیر اجرایی را میشناسم که کسب و کار خانوادگی کوچک و متوسط را به کارخانهای پیشرو در صنعت تبدیل کرد. یادگیری او با صحبت کردن بود و عادت داشت هر هفته، همه مدیران ارشدش را به دفترش فرابخواند و دو تا سه ساعت برای آنها صحبت کند.
او به ندرت از شریکانش نظرخواهی و سوال میکرد، و مشخص بود که این مدیر به افرادی احتیاج داشت که سخنانش را بشنوند. این روشی بود که با آن یاد میگرفت. او شخصی افراطی بود، اما یادگیری با صحبت کردن روش عجیبی نیست. وکیل های موفق و متخصصان پزشکی عموما از این طریق یاد میگیرند و همینطور من(پیتر دراکر)
در بین همه بخش های خودآگاهی، شناخت روش یادگیری از همه آسان تر است. وقتی از مردم میپرسم "چگونه یاد میگیرید؟" بسیاری پاسخ را میدانند. اما وقتی میپرسم "آیا بر اساس این آگاهی عمل میکنید؟" کمتر پاسخ بله میشنوم. اگر کسی بر اساس این آگاهی عمل نکند محکوم به عملکرد ضعیف است.
پیتر دراکر
@honaremodiriat
بسیاری از نویسندگان درجه یک (برای مثال وینستون چرچیل) در مدرسه عملکرد ضعیفی داشتند. آنان دوره مدرسه را شکنجه تمام عیار میدانند؛ در صورتی که بسیاری از همکلاسیهایشان چنین دیدی ندارند. در آن زمان مدارس بر این فرضیه بنا شده بودند که فقط یک راه درست برای یادگیری وجود دارد و برای همه نیز یکسان است. چرچیل نویسنده بود و با شنیدن و خواندن یاد نمیگرفت، بلکه راه یادگیری مناسب او نوشتن زیاد بود.
بتهون دفاتر زیادی از قطعاتش به جای گذاشته است، حال آنکه میگوید هرگز هنگام ساخت آهنگهایش به سراغ آنها نرفته است. از بتهون پرسیدند چرا دفترها را نگه داشتی و او پاسخ داد: "اگر به سرعت ننویسم خیلی زود آنها را از یاد خواهم برد. اگر آنها را در دفاتر قطعاتم بنویسم، هرگز فراموش نمیکنم و هیچ وقت به اینکه دوباره به آنها نگاهی بیندازم احتیاج نخواهم داشت."
علاوه بر نوشتن، بعضی افراد از طریق انجام دادن کار آن را یاد میگیرند و بعضی باید موضوع را با صدای بلند برای خودشان توضیح دهند.
یک مدیر اجرایی را میشناسم که کسب و کار خانوادگی کوچک و متوسط را به کارخانهای پیشرو در صنعت تبدیل کرد. یادگیری او با صحبت کردن بود و عادت داشت هر هفته، همه مدیران ارشدش را به دفترش فرابخواند و دو تا سه ساعت برای آنها صحبت کند.
او به ندرت از شریکانش نظرخواهی و سوال میکرد، و مشخص بود که این مدیر به افرادی احتیاج داشت که سخنانش را بشنوند. این روشی بود که با آن یاد میگرفت. او شخصی افراطی بود، اما یادگیری با صحبت کردن روش عجیبی نیست. وکیل های موفق و متخصصان پزشکی عموما از این طریق یاد میگیرند و همینطور من(پیتر دراکر)
در بین همه بخش های خودآگاهی، شناخت روش یادگیری از همه آسان تر است. وقتی از مردم میپرسم "چگونه یاد میگیرید؟" بسیاری پاسخ را میدانند. اما وقتی میپرسم "آیا بر اساس این آگاهی عمل میکنید؟" کمتر پاسخ بله میشنوم. اگر کسی بر اساس این آگاهی عمل نکند محکوم به عملکرد ضعیف است.
پیتر دراکر
@honaremodiriat
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
◀️ توضیحات تیم سازنده ناتکوین درخصوص دلیل طراحی و آیندهی مالی آن
فاز دوم ماینینگ نات کوین در 1 آوریل معادل 13 فروردین تمام میشود.
طبق گفته سازنده نات کوین، در سمینار این میم کوین فاز سوم زمان حضور توکن نات در کیف پول های مجازی اعضاست!
◀️ بنظر میرسد تبدیل نات کوین های ساده تلگرام به درآمدی دلاری اتفاقی است که بزودی به واقعیت تبدیل خواهد شد.
فاز دوم ماینینگ نات کوین در 1 آوریل معادل 13 فروردین تمام میشود.
طبق گفته سازنده نات کوین، در سمینار این میم کوین فاز سوم زمان حضور توکن نات در کیف پول های مجازی اعضاست!
◀️ بنظر میرسد تبدیل نات کوین های ساده تلگرام به درآمدی دلاری اتفاقی است که بزودی به واقعیت تبدیل خواهد شد.
هنر مدیریت
◀️ توضیحات تیم سازنده ناتکوین درخصوص دلیل طراحی و آیندهی مالی آن فاز دوم ماینینگ نات کوین در 1 آوریل معادل 13 فروردین تمام میشود. طبق گفته سازنده نات کوین، در سمینار این میم کوین فاز سوم زمان حضور توکن نات در کیف پول های مجازی اعضاست! ◀️ بنظر میرسد…
🔅پس از پروژه جالب نات کوین حالا رمز ارز باارزش سولانا هم به این روش علاقمند شده است!
مدتی بود که همه فکر میکردند نات کوین فقط یک بازیست. شعار شیطنت آمیز خود نات کوین "probably nothing" هم بیشتر به این ابهام دامن میزد. تا اینکه ویدیوی سازندگان اصلی نات کوین(پست قبل) انتشار یافت و برای همه روشن شده که این پروژه سعی در ایجاد اقبال گستردهتر در مردم و آموزش از طریق بازی در دنیای بلاکچین و web3 داشته است. حال دیگر فرصت بدست آوردن نات کوین به پایان رسیده و این توکن ۲۰ ام ماه میلادی جاری قیمت گذاری شده و برای خرید و فروش در صرافی ها در دسترس خواهد بود.
بعد از پروژه موفق و دوست داشتنی نات کوین، حال رمز ارز معروف و ارزشمند سولانا هم به این روش علاقمند شده و دقیقا همان بازی را برای انتشار رمز ارز جدید خود مورد استفاده قرار داده است!
تپ سواَپ سولانا حالا قرار است همان راه نات کوین را طی کند و اکنون با واضحتر شدن دلیل این بازی با اطمینان بیشتری میتوان برای کسب درآمد در آن شرکت کرد.
◀️ اگر دوست داشتید در این پروژه نیز شرکت کنید از طریق لینک زیر میتوانید اقدام کنید:
https://t.me/tapswap_bot?start=r_85210345
مدتی بود که همه فکر میکردند نات کوین فقط یک بازیست. شعار شیطنت آمیز خود نات کوین "probably nothing" هم بیشتر به این ابهام دامن میزد. تا اینکه ویدیوی سازندگان اصلی نات کوین(پست قبل) انتشار یافت و برای همه روشن شده که این پروژه سعی در ایجاد اقبال گستردهتر در مردم و آموزش از طریق بازی در دنیای بلاکچین و web3 داشته است. حال دیگر فرصت بدست آوردن نات کوین به پایان رسیده و این توکن ۲۰ ام ماه میلادی جاری قیمت گذاری شده و برای خرید و فروش در صرافی ها در دسترس خواهد بود.
بعد از پروژه موفق و دوست داشتنی نات کوین، حال رمز ارز معروف و ارزشمند سولانا هم به این روش علاقمند شده و دقیقا همان بازی را برای انتشار رمز ارز جدید خود مورد استفاده قرار داده است!
تپ سواَپ سولانا حالا قرار است همان راه نات کوین را طی کند و اکنون با واضحتر شدن دلیل این بازی با اطمینان بیشتری میتوان برای کسب درآمد در آن شرکت کرد.
◀️ اگر دوست داشتید در این پروژه نیز شرکت کنید از طریق لینک زیر میتوانید اقدام کنید:
https://t.me/tapswap_bot?start=r_85210345
پس زدگی؛
چرا نمیتوان عقاید مردم را به تغییر داد؟
در نظر بگیرید شخصی در فامیل شما وجود دارد که او را دوست ندارید و عقایدش ۱۸۰ درجه با شما تفاوت دارد. حالا آن شخص سعی میکند در مورد یک مسئله که اختلاف نظر دارید شما را قانع کند، ولی آن فرد هرچقدر تلاش میکند که شما را بیشتر قانع کند، نه تنها هیچ تاثیری روی شما نمیگذارد بلکه شما را لجبازتر هم میکند و حالا شما حتی از قبل هم بیشتر به درست بودن عقایدتان اطمینان پیدا میکنید و در مقابل اندیشه آن فرد بیشتر گارد میگیرید!
آزمایشی در آمریکا بر روی دموکراتها و جمهوریخواههای متعصب انجام شد. به هر دو گروه گفتند شما به مدت سه هفته باید فقط اخبار جبهه مخالف را بخوانید(روزنامه، تلویزیون ، کانالهای خبری مختلف و...) این کار انجام شد و خب انتظار میرفت بعد از سه هفته کمی از تعصبات هر دو گروه کم شده و به جناح مقابل تمایل پیدا کنند ولی نتیجه برعکس شد اتفاقا متعصبتر از قبل شدند!
پایه و اساس مناظرههای سیاسی هم همین است. تاحالا دیدید مناظرهها به نتیجهای برسند؟ یا یک طرف مناظره قانع شود و بگوید اوکی حق با شماست و شما درست میگویید؟
خیر این اتفاق نیافتاده و نمیافتد، مناظرهها بخاطر این نیست که طرف مقابل را قانع کنند، بخاطر این مناظره را برگزار میکنند که افرادی که راجع به درستی جبهه فکری موافقشان شک دارند، این شکشان به یقین تبدیل شود.
به این پدیده در اقتصاد رفتاری پسزدگی یا اثرمعکوس میگویند. اثر معکوس که به آن پس زدگی هم میگویند به طور کلی این نکته را بیان میکند که اگر با شخصی صحبت کنید که عمیقاً به چیزی اعتقاد دارد و حقایقی را بیان کنید که کاملاً با باور او مغایرت داشته باشد، نمیتوانید نظر او را تغییر دهید بلکه اتفاقا با این کار کمک میکنید باورهای قبلیش را تقویت کنید.
در یک دنیای ایده آل و منطقی، انسانها وقتی با شواهدی مواجه میشوند که با عقایدشان تناقض دارد، ابتدا آن را ارزیابی و بررسی میکنند و سپس باورهایشان را مطابق آن تطبیق میدهند؛ اما در واقعیت اینطور نیست، به جای آنکه افراد در ارتباط با عقایدشان شک و تردید کنند، اطلاعات جدید را نمیپذیرند و بیش از پیش روی حرف خودشان میایستند و موضع میگیرند.
چرا اثر معکوس اتفاق میافتد؟
وقتی کسی با شرایطی رو به رو شود که حس کند نظرات، باورها و عقاید کنونی او اشتباه و غلط است، احساس خطر میکند، مخصوصا وقتی که این باورها هویت و ایدئولوژی یک نفر را زیر سوال ببرد. در نتیجه، این احساسات منفی در توانایی پذیرش و آنالیز اطلاعات جدید اثر منفی میگذارد و این واقعیت منجر میشود اطلاعات جدید را نپذیرند و درنتیجه اثر پس زدگی را تجربه کنند.
اما چند توصیه:
اگه میخواهید عقیدهای را تضعیف کنید به بدترین مدل ممکن از آن عقیده دفاع کنید.
دفاع بد و اشتباه باعث میشود اثر معکوس در مردم بیشتر فعال شود، و نکته جالی اینجاست که هرچقدر بیشتر دفاع کنید و راجع به آن موضوع صحبت کنید همچون دست و پا زدن در باتلاق بیشتر فرو میروید و غرق میشوید.
توصیه دیگر اینکه وقتی حس میکنید طرف مقابل شما باور غلطی دارد، مستقیما با اطلاعات متناقض، او را به چالش نکشید که بخواهد در مقابل شما گارد بگیرد.
به جای این که او را به چالش بکشید، از او بخواهید استدلالش را به شما توضیح دهد و او شما را قانع کند. با این کار خودش متوجه ضعفهای استدلال خودش میشود.
پوریا بختیاری
@honaremodiriat
چرا نمیتوان عقاید مردم را به تغییر داد؟
در نظر بگیرید شخصی در فامیل شما وجود دارد که او را دوست ندارید و عقایدش ۱۸۰ درجه با شما تفاوت دارد. حالا آن شخص سعی میکند در مورد یک مسئله که اختلاف نظر دارید شما را قانع کند، ولی آن فرد هرچقدر تلاش میکند که شما را بیشتر قانع کند، نه تنها هیچ تاثیری روی شما نمیگذارد بلکه شما را لجبازتر هم میکند و حالا شما حتی از قبل هم بیشتر به درست بودن عقایدتان اطمینان پیدا میکنید و در مقابل اندیشه آن فرد بیشتر گارد میگیرید!
آزمایشی در آمریکا بر روی دموکراتها و جمهوریخواههای متعصب انجام شد. به هر دو گروه گفتند شما به مدت سه هفته باید فقط اخبار جبهه مخالف را بخوانید(روزنامه، تلویزیون ، کانالهای خبری مختلف و...) این کار انجام شد و خب انتظار میرفت بعد از سه هفته کمی از تعصبات هر دو گروه کم شده و به جناح مقابل تمایل پیدا کنند ولی نتیجه برعکس شد اتفاقا متعصبتر از قبل شدند!
پایه و اساس مناظرههای سیاسی هم همین است. تاحالا دیدید مناظرهها به نتیجهای برسند؟ یا یک طرف مناظره قانع شود و بگوید اوکی حق با شماست و شما درست میگویید؟
خیر این اتفاق نیافتاده و نمیافتد، مناظرهها بخاطر این نیست که طرف مقابل را قانع کنند، بخاطر این مناظره را برگزار میکنند که افرادی که راجع به درستی جبهه فکری موافقشان شک دارند، این شکشان به یقین تبدیل شود.
به این پدیده در اقتصاد رفتاری پسزدگی یا اثرمعکوس میگویند. اثر معکوس که به آن پس زدگی هم میگویند به طور کلی این نکته را بیان میکند که اگر با شخصی صحبت کنید که عمیقاً به چیزی اعتقاد دارد و حقایقی را بیان کنید که کاملاً با باور او مغایرت داشته باشد، نمیتوانید نظر او را تغییر دهید بلکه اتفاقا با این کار کمک میکنید باورهای قبلیش را تقویت کنید.
در یک دنیای ایده آل و منطقی، انسانها وقتی با شواهدی مواجه میشوند که با عقایدشان تناقض دارد، ابتدا آن را ارزیابی و بررسی میکنند و سپس باورهایشان را مطابق آن تطبیق میدهند؛ اما در واقعیت اینطور نیست، به جای آنکه افراد در ارتباط با عقایدشان شک و تردید کنند، اطلاعات جدید را نمیپذیرند و بیش از پیش روی حرف خودشان میایستند و موضع میگیرند.
چرا اثر معکوس اتفاق میافتد؟
وقتی کسی با شرایطی رو به رو شود که حس کند نظرات، باورها و عقاید کنونی او اشتباه و غلط است، احساس خطر میکند، مخصوصا وقتی که این باورها هویت و ایدئولوژی یک نفر را زیر سوال ببرد. در نتیجه، این احساسات منفی در توانایی پذیرش و آنالیز اطلاعات جدید اثر منفی میگذارد و این واقعیت منجر میشود اطلاعات جدید را نپذیرند و درنتیجه اثر پس زدگی را تجربه کنند.
اما چند توصیه:
اگه میخواهید عقیدهای را تضعیف کنید به بدترین مدل ممکن از آن عقیده دفاع کنید.
دفاع بد و اشتباه باعث میشود اثر معکوس در مردم بیشتر فعال شود، و نکته جالی اینجاست که هرچقدر بیشتر دفاع کنید و راجع به آن موضوع صحبت کنید همچون دست و پا زدن در باتلاق بیشتر فرو میروید و غرق میشوید.
توصیه دیگر اینکه وقتی حس میکنید طرف مقابل شما باور غلطی دارد، مستقیما با اطلاعات متناقض، او را به چالش نکشید که بخواهد در مقابل شما گارد بگیرد.
به جای این که او را به چالش بکشید، از او بخواهید استدلالش را به شما توضیح دهد و او شما را قانع کند. با این کار خودش متوجه ضعفهای استدلال خودش میشود.
پوریا بختیاری
@honaremodiriat
چرا در ایران احساس خوشبختی نمیکنیم؟
چند دهه پیش در هاروارد گروهی از فارغالتحصیلان را به طور رندوم انتخاب کردند و از آنها پرسیدند از دو دنیای زیر کدام را انتخاب میکنید؟
۱. دنیایی که در آن درآمد سالانه شما ۵۰ هزار دلار و درآمد بقیه افراد جامعه ۲۵ هزار دلار باشد.
۲. دنیایی که در آن درآمد سالانه شما ۱۰۰ هزار دلار ولی درآمد بقیه افراد جامعه ۲۵۰ هزار دلار باشد.
فکر میکنید جواب چه بود؟
اکثرا گزینه اول را انتخاب کردند، یعنی دنیایی که درآمد کمتری داشته باشند، ولی نسبت به بقیه مرفهتر زندگی کنند. آقای لیارد که این آزمایش را انجام داد حیرتزده شد، انتظار نداشت کسی در سطح فارغالتحصیل هاروارد حاضر باشد به زندگی پستتری تن بدهد ولی نسبت به بقیه برتری مالی داشته باشد.
کمی بررسیها را بیشتر کردند دیدند آدمها احساس رضایت و خوشبختی را معمولا در مقایسه با بقیه افراد جامعه تعریف میکنند. روی همین حساب دیدند کشورهایی که در آن اختلاف طبقاتی فاحش و چشمگیر باشد، حتی اگر ثروت در جامعه موج بزند، مردم احساس خوشبختی نمیکنند، بلکه عصبیتر و افسردهتر هم میشوند.
آقای استرلین بررسی کرد و دید طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۵ میانگین درآمد واقعی سرانه در آمریکا حدود ۴۰ درصد بیشتر شد، اما آمریکاییها طی این مدت احساس خوشبختی بیشتری نداشتند، مردم تلویزیون پلاسما، پلیاستیشن و خودرو دوم و سومشان را هم خریدند، ولی ذرهای حس رضایتمندی آنها به زندگی بیشتر نشد.
استرلین بررسی کرد دید در اقشار ضعیف و فقیر جامعه افزایش درآمد باعث میشود مردم احساس خوشبختی بیشتری کنند، ولی به محض این که درآمدشان به میزان حداقل معیشت برسد، دیگر افزایش درآمد حس خوشبختی به آنها نمیدهد.
اگر یک میزان مشخصی را به عنوان سقف درآمدی که باعث خوشحالی ما میشود را درنظر بگیریم، پول و درآمد بالاتر از آن خیلی به افزایش خوشبختی و خوشحالی ما کمکی نمیکند چون آدمها به تدریج به هرچیزی عادت میکنند. از طرفی وقتی درآمد زیاد میشود توقع هم بالاتر میرود. به عبارت بهتر، ثروتمندان هزینه بیشتری برای شادی میپردازند.
روی همین حساب اقتصاددانها مفهومی را به اسم «ضریب جینی» تعریف کردند. ضریب جینی شاخصی است که نحوه توزیع ثروت بین آدمها را نشان میدهد. خیلی از افراد مبنای مقایسه خوشبختی بین کشورها را ضریب جینی قرار میدهند.
دولتها و حکومتها با سیاستهای غلط باعث میشوند «ضریب جینی» افزایش پیدا کند و اختلاف طبقاتی بیشتر شود که در نهایت منجر میشود به این که مردم هرچقدر هم ثروتشان بیشتر شود نتوانند احساس خوشبختی کنند. مثال بارزش در ایران وجود آقازادهها، توزیع رانت، مافیای صنعت خودرو و… است.
دو توصیه به عنوان حرف پایانی:
۱. دست از مقایسه بردارید، هر چقدر هم پیشرفت کنید و پولدار شوید، یک نفر دیگر پیدا میشود که در عین این که نالایقتر از شماست، ولی موفقتر و ثروتمندتر است.
۲. رویافروشها را دنبال نکنید، با دیدن این افراد حس اختلاف طبقاتی بیشتر حس میشود و خوشبختی را از شما میگیرد.
پوریا بختیاری
@honaremodiriat
چند دهه پیش در هاروارد گروهی از فارغالتحصیلان را به طور رندوم انتخاب کردند و از آنها پرسیدند از دو دنیای زیر کدام را انتخاب میکنید؟
۱. دنیایی که در آن درآمد سالانه شما ۵۰ هزار دلار و درآمد بقیه افراد جامعه ۲۵ هزار دلار باشد.
۲. دنیایی که در آن درآمد سالانه شما ۱۰۰ هزار دلار ولی درآمد بقیه افراد جامعه ۲۵۰ هزار دلار باشد.
فکر میکنید جواب چه بود؟
اکثرا گزینه اول را انتخاب کردند، یعنی دنیایی که درآمد کمتری داشته باشند، ولی نسبت به بقیه مرفهتر زندگی کنند. آقای لیارد که این آزمایش را انجام داد حیرتزده شد، انتظار نداشت کسی در سطح فارغالتحصیل هاروارد حاضر باشد به زندگی پستتری تن بدهد ولی نسبت به بقیه برتری مالی داشته باشد.
کمی بررسیها را بیشتر کردند دیدند آدمها احساس رضایت و خوشبختی را معمولا در مقایسه با بقیه افراد جامعه تعریف میکنند. روی همین حساب دیدند کشورهایی که در آن اختلاف طبقاتی فاحش و چشمگیر باشد، حتی اگر ثروت در جامعه موج بزند، مردم احساس خوشبختی نمیکنند، بلکه عصبیتر و افسردهتر هم میشوند.
آقای استرلین بررسی کرد و دید طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۵ میانگین درآمد واقعی سرانه در آمریکا حدود ۴۰ درصد بیشتر شد، اما آمریکاییها طی این مدت احساس خوشبختی بیشتری نداشتند، مردم تلویزیون پلاسما، پلیاستیشن و خودرو دوم و سومشان را هم خریدند، ولی ذرهای حس رضایتمندی آنها به زندگی بیشتر نشد.
استرلین بررسی کرد دید در اقشار ضعیف و فقیر جامعه افزایش درآمد باعث میشود مردم احساس خوشبختی بیشتری کنند، ولی به محض این که درآمدشان به میزان حداقل معیشت برسد، دیگر افزایش درآمد حس خوشبختی به آنها نمیدهد.
اگر یک میزان مشخصی را به عنوان سقف درآمدی که باعث خوشحالی ما میشود را درنظر بگیریم، پول و درآمد بالاتر از آن خیلی به افزایش خوشبختی و خوشحالی ما کمکی نمیکند چون آدمها به تدریج به هرچیزی عادت میکنند. از طرفی وقتی درآمد زیاد میشود توقع هم بالاتر میرود. به عبارت بهتر، ثروتمندان هزینه بیشتری برای شادی میپردازند.
روی همین حساب اقتصاددانها مفهومی را به اسم «ضریب جینی» تعریف کردند. ضریب جینی شاخصی است که نحوه توزیع ثروت بین آدمها را نشان میدهد. خیلی از افراد مبنای مقایسه خوشبختی بین کشورها را ضریب جینی قرار میدهند.
دولتها و حکومتها با سیاستهای غلط باعث میشوند «ضریب جینی» افزایش پیدا کند و اختلاف طبقاتی بیشتر شود که در نهایت منجر میشود به این که مردم هرچقدر هم ثروتشان بیشتر شود نتوانند احساس خوشبختی کنند. مثال بارزش در ایران وجود آقازادهها، توزیع رانت، مافیای صنعت خودرو و… است.
دو توصیه به عنوان حرف پایانی:
۱. دست از مقایسه بردارید، هر چقدر هم پیشرفت کنید و پولدار شوید، یک نفر دیگر پیدا میشود که در عین این که نالایقتر از شماست، ولی موفقتر و ثروتمندتر است.
۲. رویافروشها را دنبال نکنید، با دیدن این افراد حس اختلاف طبقاتی بیشتر حس میشود و خوشبختی را از شما میگیرد.
پوریا بختیاری
@honaremodiriat
هنر مدیریت
◀️ توضیحات تیم سازنده ناتکوین درخصوص دلیل طراحی و آیندهی مالی آن فاز دوم ماینینگ نات کوین در 1 آوریل معادل 13 فروردین تمام میشود. طبق گفته سازنده نات کوین، در سمینار این میم کوین فاز سوم زمان حضور توکن نات در کیف پول های مجازی اعضاست! ◀️ بنظر میرسد…
🔅پس از پروژه جالب نات کوین حالا رمز ارز باارزش سولانا هم به این روش علاقمند شده است!
مدتی بود که همه فکر میکردند نات کوین فقط یک بازیست. شعار شیطنت آمیز خود نات کوین "probably nothing" هم بیشتر به این ابهام دامن میزد. تا اینکه ویدیوی سازندگان اصلی نات کوین(پست قبل) انتشار یافت و برای همه روشن شده که این پروژه سعی در ایجاد اقبال گستردهتر در مردم و آموزش از طریق بازی در دنیای بلاکچین و web3 داشته است. حال دیگر فرصت بدست آوردن نات کوین به پایان رسیده و این توکن ۲۰ ام ماه میلادی جاری قیمت گذاری شده و برای خرید و فروش در صرافی ها در دسترس خواهد بود.
بعد از پروژه موفق و دوست داشتنی نات کوین، حال رمز ارز معروف و ارزشمند سولانا هم به این روش علاقمند شده و دقیقا همان بازی را برای انتشار رمز ارز جدید خود مورد استفاده قرار داده است!
تپ سواَپ سولانا حالا قرار است همان راه نات کوین را طی کند و اکنون با واضحتر شدن دلیل این بازی با اطمینان بیشتری میتوان برای کسب درآمد در آن شرکت کرد.
◀️ اگر دوست داشتید در این پروژه نیز شرکت کنید از طریق لینک زیر میتوانید اقدام کنید:
https://t.me/tapswap_bot?start=r_85210345
مدتی بود که همه فکر میکردند نات کوین فقط یک بازیست. شعار شیطنت آمیز خود نات کوین "probably nothing" هم بیشتر به این ابهام دامن میزد. تا اینکه ویدیوی سازندگان اصلی نات کوین(پست قبل) انتشار یافت و برای همه روشن شده که این پروژه سعی در ایجاد اقبال گستردهتر در مردم و آموزش از طریق بازی در دنیای بلاکچین و web3 داشته است. حال دیگر فرصت بدست آوردن نات کوین به پایان رسیده و این توکن ۲۰ ام ماه میلادی جاری قیمت گذاری شده و برای خرید و فروش در صرافی ها در دسترس خواهد بود.
بعد از پروژه موفق و دوست داشتنی نات کوین، حال رمز ارز معروف و ارزشمند سولانا هم به این روش علاقمند شده و دقیقا همان بازی را برای انتشار رمز ارز جدید خود مورد استفاده قرار داده است!
تپ سواَپ سولانا حالا قرار است همان راه نات کوین را طی کند و اکنون با واضحتر شدن دلیل این بازی با اطمینان بیشتری میتوان برای کسب درآمد در آن شرکت کرد.
◀️ اگر دوست داشتید در این پروژه نیز شرکت کنید از طریق لینک زیر میتوانید اقدام کنید:
https://t.me/tapswap_bot?start=r_85210345
خطای علت واحد: جستجوی سپر بلا از عصر حجر!
هر فرد منطقیای میداند هیچ عامل واحدی مسبب وقایعی مانند یک تابستان خوشایند در هند، طلاق یک دوست، جنگ جهانی اول، سرطان، تیراندازی در یک مدرسه و موفقیت جهانی یک شرکت نیست. به عبارت دیگر ، صدها ، هزارها یا تعداد بیشماری از عوامل در کنار هم جمع میشوند. با این حال ما مدام تلاش میکنیم فقط یک عامل را سرزنش کنیم.
تولستوی در بخشی از کتاب "جنگ و صلح" درست به هدف می زند: "وقتی سیبی میرسد و میافتد، چه چیزی باعث افتادن آن میشود؟ به این خاطر که زمین جذبش میکند، به این دلیل که ساقه پژمرده شده، یا خورشید آنرا خشک کرده، سنگینتر شده، باد آنرا تکان داده یا به خاطر پسری که پایین درخت میخواهد آن را بخورد؟ یک عامل واحد، علت آن نیست."
تصور کن مدیر تولید یک برند شناخته شده "کرن فلکس" برای صبحانه هستی. به تازگی محصول جدیدی معرفی کردهای. بعد از یک ماه متاسفانه معلوم می شود محصول جدید شکست خورده است. برای پیدا کردن علت، چگونه عمل میکنی؟
▪️اول باید بدانی هیچگاه فقط یک علت وجود ندارد. یک برگه کاغذ بردار و بطور خلاصه تمام دلایل احتمالی را روی آن بنویس. برای دلایل پشت این دلایل هم همین فرآیند را انجام بده. بعد از مدتی با شبکه ای از عوامل تاثیرگذار احتمالی مواجه خواهی شد.
▪️دوم، آنهایی را که می توانی تغییر بدهی مشخص کن و بقیه را که نمی توانی، پاک کن.
▪️سوم، با تغییر دادن فاکتورهای مشخص شده در بازارهای مختلف، آزمایشهای تجربی را اجرا کن. این کار به زمان و پول نیاز دارد اما تنها راه فرار از باتلاق فرضیات سطحی است.
اعمال ما از برهم کنش هزاران عامل، از استعداد ذاتی گرفته تا تربیت، و از تحصیلات تا تمرکز هورمونها بین تکتک سلولهای مغز ناشی میشود.
تا زمانی که به دلایل واحد باور داشته باشیم، همیشه قادر خواهیم بود پیروزیها و شکستها را به افراد نسبت دهیم و آنها را مسئول خطاب کنیم. این جستجوی احمقانه به دنبال سپربلا، دست به دست و به زور منتقل میشود؛ بازیای که هزاران سال است مردم سرگرمش هستند!
رولف دوبلی
هنر شفاف اندیشیدن
@honaremodiriat
هر فرد منطقیای میداند هیچ عامل واحدی مسبب وقایعی مانند یک تابستان خوشایند در هند، طلاق یک دوست، جنگ جهانی اول، سرطان، تیراندازی در یک مدرسه و موفقیت جهانی یک شرکت نیست. به عبارت دیگر ، صدها ، هزارها یا تعداد بیشماری از عوامل در کنار هم جمع میشوند. با این حال ما مدام تلاش میکنیم فقط یک عامل را سرزنش کنیم.
تولستوی در بخشی از کتاب "جنگ و صلح" درست به هدف می زند: "وقتی سیبی میرسد و میافتد، چه چیزی باعث افتادن آن میشود؟ به این خاطر که زمین جذبش میکند، به این دلیل که ساقه پژمرده شده، یا خورشید آنرا خشک کرده، سنگینتر شده، باد آنرا تکان داده یا به خاطر پسری که پایین درخت میخواهد آن را بخورد؟ یک عامل واحد، علت آن نیست."
تصور کن مدیر تولید یک برند شناخته شده "کرن فلکس" برای صبحانه هستی. به تازگی محصول جدیدی معرفی کردهای. بعد از یک ماه متاسفانه معلوم می شود محصول جدید شکست خورده است. برای پیدا کردن علت، چگونه عمل میکنی؟
▪️اول باید بدانی هیچگاه فقط یک علت وجود ندارد. یک برگه کاغذ بردار و بطور خلاصه تمام دلایل احتمالی را روی آن بنویس. برای دلایل پشت این دلایل هم همین فرآیند را انجام بده. بعد از مدتی با شبکه ای از عوامل تاثیرگذار احتمالی مواجه خواهی شد.
▪️دوم، آنهایی را که می توانی تغییر بدهی مشخص کن و بقیه را که نمی توانی، پاک کن.
▪️سوم، با تغییر دادن فاکتورهای مشخص شده در بازارهای مختلف، آزمایشهای تجربی را اجرا کن. این کار به زمان و پول نیاز دارد اما تنها راه فرار از باتلاق فرضیات سطحی است.
اعمال ما از برهم کنش هزاران عامل، از استعداد ذاتی گرفته تا تربیت، و از تحصیلات تا تمرکز هورمونها بین تکتک سلولهای مغز ناشی میشود.
تا زمانی که به دلایل واحد باور داشته باشیم، همیشه قادر خواهیم بود پیروزیها و شکستها را به افراد نسبت دهیم و آنها را مسئول خطاب کنیم. این جستجوی احمقانه به دنبال سپربلا، دست به دست و به زور منتقل میشود؛ بازیای که هزاران سال است مردم سرگرمش هستند!
رولف دوبلی
هنر شفاف اندیشیدن
@honaremodiriat
رهبری بد در سازمان و اجتماع
برگرفته از کتاب Bad Leadership
باربارا کِلِرمن استاد دانشگاه هاروارد درباره خوب و بد رهبری در سازمانها و جوامع بسیار نوشته است. در کتاب "رهبری بد"، کِلِرمن مشخصا به موضوع رهبری بد میپردازد که چیست، چگونه پدید میآید و چرا مهم است. او رهبری را از رهبران متمایز میداند و بر این باور است که رهبری از سه مؤلفه رهبر، پیروان و زمینه و زمانه تشکیل میشود. رهبری بد عبارت است از مجموعه رهبر بد و پیروان بد. بدون پیروان، رهبران نمیتوانند بد عمل کنند.
کِلِرمن رهبری بد را به دو دسته تقسیم میکند: بد از لحاظ کارایی و اثربخشی و بد از لحاظ اخلاقی. رهبران بد یا ناکارآمد هستند یا غیراخلاقی یا هر دو. رهبران ناکارآمد و غیرمؤثر منابع را هدر میدهند و به اهداف هم نمیرسند. رهبران غیراخلاقی از هر وسیلهای برای دستیابی به هدف استفاده میکنند.
او بر این اساس هفت گروه رهبری بد را از هم تفکیک میکند:
۱) نالایق
بیعرضه و بیکفایت و فاقد صلاحیت و مهارت که هیچ تغییر مثبتی را رقم نمیزند.
۲)سرسخت
سفت و سخت و تسلیمناپذیر. توانمند اما ناسازگار و ناهمراه با تغییر
۳) نامتعادل
فاقد خودکنترلی که در اندیشه اصلاح خود و بهبود اوضاع نیست.
۴) سنگدل
نادیده گرفتن نیازها و بیاحساسی و بیتوجهی نسبت به خواسته اکثریت بهویژه محرومان و فرودستان
۵) فاسد
دروغگو و متقلب و دزد. ترجیح منفعت شخصی بر منافع عمومی
۶) منزوی
برجعاجنشینی و نادیده گرفتن رفاه دیگرانی که خودی محسوب نمیشوند.
۷) شرور
جنایتکار و شیطانمنش و آسیبرسان به جسم و روان مردم
سه نوع اول، رهبری ناکارآمد و چهار نوع بعد، رهبری غیراخلاقی است. امتزاج این دو معجونی است سمی و شیطانی. نمونه مثالی این امتزاج در افرادی چون آدولف هیتلر و رادوان کارادیچ و رهبران مشهور برخی سازمانها سربرآورده است. واقعیت آن است که رهبران بد، در معنای درست و واقعی کلمه، رهبر نیستند گمراهکننده هستند. البته تردیدی نیست که رهبران اصیل با شخصیتی یکپارچه و روشی شایسته و قصد خدمتگزارانه با چاشنی کارایی و اثربخشی و فضیلت اخلاق در سازمانها و جوامع کم نیستند و همآنان هستند که به هدایت و تغییر و تحول ژرف انسانها همت میکنند، اما از چیستی و چگونگی و چرایی رهبری بد و تآثیر سوء و عمیق آن نباید غافل شد.
مسعود بینش
@honaremodiriat
برگرفته از کتاب Bad Leadership
باربارا کِلِرمن استاد دانشگاه هاروارد درباره خوب و بد رهبری در سازمانها و جوامع بسیار نوشته است. در کتاب "رهبری بد"، کِلِرمن مشخصا به موضوع رهبری بد میپردازد که چیست، چگونه پدید میآید و چرا مهم است. او رهبری را از رهبران متمایز میداند و بر این باور است که رهبری از سه مؤلفه رهبر، پیروان و زمینه و زمانه تشکیل میشود. رهبری بد عبارت است از مجموعه رهبر بد و پیروان بد. بدون پیروان، رهبران نمیتوانند بد عمل کنند.
کِلِرمن رهبری بد را به دو دسته تقسیم میکند: بد از لحاظ کارایی و اثربخشی و بد از لحاظ اخلاقی. رهبران بد یا ناکارآمد هستند یا غیراخلاقی یا هر دو. رهبران ناکارآمد و غیرمؤثر منابع را هدر میدهند و به اهداف هم نمیرسند. رهبران غیراخلاقی از هر وسیلهای برای دستیابی به هدف استفاده میکنند.
او بر این اساس هفت گروه رهبری بد را از هم تفکیک میکند:
۱) نالایق
بیعرضه و بیکفایت و فاقد صلاحیت و مهارت که هیچ تغییر مثبتی را رقم نمیزند.
۲)سرسخت
سفت و سخت و تسلیمناپذیر. توانمند اما ناسازگار و ناهمراه با تغییر
۳) نامتعادل
فاقد خودکنترلی که در اندیشه اصلاح خود و بهبود اوضاع نیست.
۴) سنگدل
نادیده گرفتن نیازها و بیاحساسی و بیتوجهی نسبت به خواسته اکثریت بهویژه محرومان و فرودستان
۵) فاسد
دروغگو و متقلب و دزد. ترجیح منفعت شخصی بر منافع عمومی
۶) منزوی
برجعاجنشینی و نادیده گرفتن رفاه دیگرانی که خودی محسوب نمیشوند.
۷) شرور
جنایتکار و شیطانمنش و آسیبرسان به جسم و روان مردم
سه نوع اول، رهبری ناکارآمد و چهار نوع بعد، رهبری غیراخلاقی است. امتزاج این دو معجونی است سمی و شیطانی. نمونه مثالی این امتزاج در افرادی چون آدولف هیتلر و رادوان کارادیچ و رهبران مشهور برخی سازمانها سربرآورده است. واقعیت آن است که رهبران بد، در معنای درست و واقعی کلمه، رهبر نیستند گمراهکننده هستند. البته تردیدی نیست که رهبران اصیل با شخصیتی یکپارچه و روشی شایسته و قصد خدمتگزارانه با چاشنی کارایی و اثربخشی و فضیلت اخلاق در سازمانها و جوامع کم نیستند و همآنان هستند که به هدایت و تغییر و تحول ژرف انسانها همت میکنند، اما از چیستی و چگونگی و چرایی رهبری بد و تآثیر سوء و عمیق آن نباید غافل شد.
مسعود بینش
@honaremodiriat
در ژاپن اعداد خجالت نمیکشند! مقایسه ایران و ژاپن
مجتبی لشکربلوکی
در ژاپن هر کسی دیپلم داره، مفاهیم اولیه آمار رو به صورت کامل بلده و میتونه با نرمافزارهای تحلیل آماری کار کنه و نمودار و تحلیل براش کار سادهایه. از سوم ابتدایی تا دیپلم، از دانشکدههای فنی تا دانشکدههای علوم سیاسی، حقوق و روانشناسی، حداقل نصف وقت افراد صرف آمار مدلسازی ریاضی پدیدهها و رویدادها میشه. حتی یک میوهفروشی کوچیک محلی هم برید، طرف از کشو چندتا برگه پر از جدول و نمودار درمیاره و میگه مثلا فروش گوجه گیلاسی بعد از کرونا، سی درصد کمتر شده، یا نسبت به قبل، مردم بیشتر اول صبح خرید میکنن! و بعدش طبق چیزی که به دست آورده برنامهریزی کاری آینده رو انجام میده.
در ژاپن ریزترین مسائل هم به صورت آماری بررسی میشن. مثلا مدرسهای که من درس میدم، هر ماه یه نمودار بهمون میدن که چند درصد از کسانی که کلاس آزمایشی میان، واقعا برای ثبتنام برمیگردن و هر معلم چند درصد در جذب شاگردان آزمایشی موفق بوده.
متاسفانه آمار در ایران بسیار ضعیفه .خود من بارها در این دام افتادم که مثلا تو لابراتوار گفتم عه چه جالب ایران هم همین طوره! بعد استادم ذوق زده گفته برو آمارشو بیار که با ژاپن مقایسه کنیم! بعد من رفتم دست از پا درازتر برگشتم که ببخشید از بیخ آمارشو نداریم یا صدتا مرکز حرفای مختلف زدن و همدیگه رو نقض کردن!!
وقتی یک کشوری مثل ژاپن آمار دقیق کوچکترین مشکلاتش رو درمیاره، بعد میاد با سروصدا اعلام میکنه، مثل دزدیده شدن سه عدد دوچرخه طی یک سال گذشته در شهر کیوتو، یا اطلاعیههای بیشمار پلیس در منطقه ما که یک فرد مزاحم پیدا شده که خانمی که داشته تو بالکن لباس پهن میکرده رو دید میزده، به همه اعلام کردن اگر آدم مشکوک چشمچران دیدین فورا با پلیس تماس بگیرید.
اگر چنین آمارهایی رسما و با سروصدا اعلام میشه، کاملا قابل استناده و پلیس و دولت برای اطلاعرسانی عمومی این کارو میکنن. این به معنای غرق شدن جامعه در دزدی و فساد نیست مثلا. به معنای اینکه «ببین دیگه چه خبره که خودشونم میگن» نیست!!
آنچه خواندیم از زینب بهرامی است که همزمان در ژاپن هم دانشجوی دکتراست و هم معلم مدرسه بزرگسالان. چهار نکته کلیدی و مهم:
◻️«در ژاپن عدد محترم است.» اول آن که عدد تولید میشود؛ آن هم مستمر، منظم و با کیفیت. در کشوری که عدد وجود دارد دیگر نمیتوان گفت که همه مردم از این طرح راضیاند! یا نمیشود گفت که شرایط بهتر یا بدتر شده است یا نمیتوان گفت که عملکرد ما نسبت به قبلیها بهتر بوده است، مگر اینکه همراه با یک فکت آماری قابل اطمینان باشد. دیگر کشور با حدس و گمان و حرفِ روی هوا اداره نمیشود.
◻️«در ژاپن اعداد خجالت نمیکشند!» هر واقعیتی که لازم باشد اندازهگیری و افشا میشود. در ایران اما اصل بر آبروداری است. به همین خاطر است که ما یعنی عموم جامعه و تحلیلگران، اطلاعات دقیقی در مورد تعداد دقیق ایرانیان خارج از کشور، میزان فرار سرمایه، میزان رضایت جامعه از حاکمیت و روسپیان خیابانی و غیرخیابانی نداریم. چرا چون در ایران اعداد خجالت میکشند! ما ترجیح میدهیم ندانیم تا اینکه بدانیم و شرمگین باشیم. ما اعداد را انکار میکنیم. ما ترجیح میدهیم اعداد را دفن کنیم!
◻️در ژاپن عدد نه تنها محترم است که «عدد به اشتراک گذاشته میشود.» در رسانه و اخبار هم پیوسته نمودار، رقم و آمار ارائه میشود و نه کلیگویی. اعداد در ژاپن امنیتی نیستند؛ دارایی ملیاند. مبنای مفاهمهاند. اعداد تولید میشوند تا بهبود حاصل شود نه اینکه مبنای اداره افکار عمومی باشد! چگونه؟ بخشی از آن که مطلوب است ارائه شود و بخشی از آن که مطلوب نیست منتشر نشود.
◻️«در ژاپن اعداد فهمیده میشوند.» ژاپنیها مسلط به فهم جهان از زاویه اعداد، آمار و ریاضیات هستند. بنابراین نمیتوان مردم را به راحتی فریفت. نمیتوان یک بار تورم مصرفکننده گزارش داد و یک بار تورم تولیدکننده، یک بار تورم نقطه به نقطه و یک بار ... نمیتوان با اعداد بازی کرد. نمیتوان آنقدر اعداد را زجر داد که به هر چه میخواهی اعتراف کنند!
چه باید کرد؟ اول اینکه نسل فعلی و بعدی را توانمند کنیم که از دریچه عدد و رقم جهان را ببینند؛ به عبارتی «اعداد را بفهمند». دوم اینکه مطالبهگریِ جمعی کنیم که اعداد در ایران منظم، قابلاعتماد و پایدار تولید شوند، نه آنکه یک مرکز دولتی تصمیم بگیرد که از این پس آمار مسکن را منتشر نمیکنیم. سوم اینکه تلاش کنیم آمارهایی که تولید یا منتشر نمیشوند، منتشر شوند. بگذار از خجالت بمیریم اگر قاچاق دختران زیاد شده و ذوق کنیم اگر قاچاق دختران به صفر رسیده.
@honaremodiriat
مجتبی لشکربلوکی
در ژاپن هر کسی دیپلم داره، مفاهیم اولیه آمار رو به صورت کامل بلده و میتونه با نرمافزارهای تحلیل آماری کار کنه و نمودار و تحلیل براش کار سادهایه. از سوم ابتدایی تا دیپلم، از دانشکدههای فنی تا دانشکدههای علوم سیاسی، حقوق و روانشناسی، حداقل نصف وقت افراد صرف آمار مدلسازی ریاضی پدیدهها و رویدادها میشه. حتی یک میوهفروشی کوچیک محلی هم برید، طرف از کشو چندتا برگه پر از جدول و نمودار درمیاره و میگه مثلا فروش گوجه گیلاسی بعد از کرونا، سی درصد کمتر شده، یا نسبت به قبل، مردم بیشتر اول صبح خرید میکنن! و بعدش طبق چیزی که به دست آورده برنامهریزی کاری آینده رو انجام میده.
در ژاپن ریزترین مسائل هم به صورت آماری بررسی میشن. مثلا مدرسهای که من درس میدم، هر ماه یه نمودار بهمون میدن که چند درصد از کسانی که کلاس آزمایشی میان، واقعا برای ثبتنام برمیگردن و هر معلم چند درصد در جذب شاگردان آزمایشی موفق بوده.
متاسفانه آمار در ایران بسیار ضعیفه .خود من بارها در این دام افتادم که مثلا تو لابراتوار گفتم عه چه جالب ایران هم همین طوره! بعد استادم ذوق زده گفته برو آمارشو بیار که با ژاپن مقایسه کنیم! بعد من رفتم دست از پا درازتر برگشتم که ببخشید از بیخ آمارشو نداریم یا صدتا مرکز حرفای مختلف زدن و همدیگه رو نقض کردن!!
وقتی یک کشوری مثل ژاپن آمار دقیق کوچکترین مشکلاتش رو درمیاره، بعد میاد با سروصدا اعلام میکنه، مثل دزدیده شدن سه عدد دوچرخه طی یک سال گذشته در شهر کیوتو، یا اطلاعیههای بیشمار پلیس در منطقه ما که یک فرد مزاحم پیدا شده که خانمی که داشته تو بالکن لباس پهن میکرده رو دید میزده، به همه اعلام کردن اگر آدم مشکوک چشمچران دیدین فورا با پلیس تماس بگیرید.
اگر چنین آمارهایی رسما و با سروصدا اعلام میشه، کاملا قابل استناده و پلیس و دولت برای اطلاعرسانی عمومی این کارو میکنن. این به معنای غرق شدن جامعه در دزدی و فساد نیست مثلا. به معنای اینکه «ببین دیگه چه خبره که خودشونم میگن» نیست!!
آنچه خواندیم از زینب بهرامی است که همزمان در ژاپن هم دانشجوی دکتراست و هم معلم مدرسه بزرگسالان. چهار نکته کلیدی و مهم:
◻️«در ژاپن عدد محترم است.» اول آن که عدد تولید میشود؛ آن هم مستمر، منظم و با کیفیت. در کشوری که عدد وجود دارد دیگر نمیتوان گفت که همه مردم از این طرح راضیاند! یا نمیشود گفت که شرایط بهتر یا بدتر شده است یا نمیتوان گفت که عملکرد ما نسبت به قبلیها بهتر بوده است، مگر اینکه همراه با یک فکت آماری قابل اطمینان باشد. دیگر کشور با حدس و گمان و حرفِ روی هوا اداره نمیشود.
◻️«در ژاپن اعداد خجالت نمیکشند!» هر واقعیتی که لازم باشد اندازهگیری و افشا میشود. در ایران اما اصل بر آبروداری است. به همین خاطر است که ما یعنی عموم جامعه و تحلیلگران، اطلاعات دقیقی در مورد تعداد دقیق ایرانیان خارج از کشور، میزان فرار سرمایه، میزان رضایت جامعه از حاکمیت و روسپیان خیابانی و غیرخیابانی نداریم. چرا چون در ایران اعداد خجالت میکشند! ما ترجیح میدهیم ندانیم تا اینکه بدانیم و شرمگین باشیم. ما اعداد را انکار میکنیم. ما ترجیح میدهیم اعداد را دفن کنیم!
◻️در ژاپن عدد نه تنها محترم است که «عدد به اشتراک گذاشته میشود.» در رسانه و اخبار هم پیوسته نمودار، رقم و آمار ارائه میشود و نه کلیگویی. اعداد در ژاپن امنیتی نیستند؛ دارایی ملیاند. مبنای مفاهمهاند. اعداد تولید میشوند تا بهبود حاصل شود نه اینکه مبنای اداره افکار عمومی باشد! چگونه؟ بخشی از آن که مطلوب است ارائه شود و بخشی از آن که مطلوب نیست منتشر نشود.
◻️«در ژاپن اعداد فهمیده میشوند.» ژاپنیها مسلط به فهم جهان از زاویه اعداد، آمار و ریاضیات هستند. بنابراین نمیتوان مردم را به راحتی فریفت. نمیتوان یک بار تورم مصرفکننده گزارش داد و یک بار تورم تولیدکننده، یک بار تورم نقطه به نقطه و یک بار ... نمیتوان با اعداد بازی کرد. نمیتوان آنقدر اعداد را زجر داد که به هر چه میخواهی اعتراف کنند!
چه باید کرد؟ اول اینکه نسل فعلی و بعدی را توانمند کنیم که از دریچه عدد و رقم جهان را ببینند؛ به عبارتی «اعداد را بفهمند». دوم اینکه مطالبهگریِ جمعی کنیم که اعداد در ایران منظم، قابلاعتماد و پایدار تولید شوند، نه آنکه یک مرکز دولتی تصمیم بگیرد که از این پس آمار مسکن را منتشر نمیکنیم. سوم اینکه تلاش کنیم آمارهایی که تولید یا منتشر نمیشوند، منتشر شوند. بگذار از خجالت بمیریم اگر قاچاق دختران زیاد شده و ذوق کنیم اگر قاچاق دختران به صفر رسیده.
@honaremodiriat
سیستم خوب یا انسان خوب!؟
غلامرضا مصدق
چرا بجای تمرکز بر گزینش انسان های خوب، باید بر ایجاد سیستم های خوب همت گماشت؟تحويلدار بانك از نظر سلسله مراتب سازمانی بانک در پایین ترین رتبه قرار دارد . تقریبا ً تمامی دریافت و پرداختهای بانک توسط تحویلدار انجام میشود ، به عبارتی پولهای بانک در اختیار تحویلدار است .
آیا تا بحال شنیده ايد تحویلداری پولهای بانک را اختلاس کرده باشد ؟ قطعاً خير . آيا هزاران هزار تحويلدار بانك شاغل و بازنشسته همگی انسانهای پرهیزکار و امانتداری بوده و هستند که حتی یک مورد خیانت در امانت از اینهمه آدم تا بحال مشاهده نشده ؟ خیر ، همگی انسانهای معمولی هستند ، نمازخوان ، نماز نخوان ، اخلاق مدار ، بي اخلاق ، انساندوست ، بي تفاوت ، ..... در این لشگر چند ده هزار نفری همه جور آدم وجود دارد . اما علیرغم اینهمه تفاوت همگی در یک ویژگی مشترک هستند ، هیچکدام حتی با وجود نیاز شدید به پول و تنگدستی هرگز به پول زیادی که همواره در اختیارشان خیانت نمی کنند .
بانکها و بسیاری از سازمانهای مشابه بجای اتکا به ویژگیهای اخلاقی پرسنل خود ، با طراحی و اجرای سیستم های کنترلی کارآمد ، عملی و کم هزینه ، از انسانهای معمولی کارمندانی درستکار و کارآمد می سازند. حال فرض كنيد بانکها بجای اتکا به سیستم کنترلی دریافت و پرداخت تحویلداران بر گزینش و بکارگیری انسانهای خوب تمرکز میکردند ، خدا میداند الان بانکها چند هزار پرونده تخلف و تعدی تحویلدار داشتند؟
در ايران بر اساس يك قانون نانوشته با لحاظ کردن ملاحظاتي ، نظام اداري عملاً نه بر طراحي و اجرای سيستم خوب بلكه برمبناي گزينش و بکارگیری انسانهای خوب شکل گرفته است . معیار خوب بودن هم عمل به مناسک دینی و مهمتر از آن وفاداری است. چون در هر دو معیار از کاربلدی خبر زیادی نیست، افراد فرصت طلب و ناتوان با تظاهر به وفاداری و انجام مناسک دینی بدون دارا بودن توانایی خاصی میتوانند جواز قرار گرفتن در مناصب را بگیرند. افراد توانمند ، باسواد و مطمئن از توانایی خود نیازی به تظاهر نمی بینند و معمولاً از ابراز وفاداری چاپلوسانه به مقامات هم گریزان هستند ، در نتیجه در نظام اداري تقاضای زیادی برای آنها وجود ندارد ، معدود راه یافته گان آزاده و توانمند به بدنه مدیریتی هم بعد از مدتی دلسرد و سرخورده شده یا سازمان متبوع خود را ترک میکنند یا با منزوی شدن و گوشه گیری به گذران ایام مشغول میشوند .
اگر انتقادات از ناکارآمدی و فساد گسترده نظام اداری را در رسانه ها و خطابه ها دنبال کنیم اکثر منتقدین بکار نگرفتن انسانهای خوب( كه اين روزها جوانان انقلابي خطاب ميشوند ) و عدم نظارت کافی را دلیل اصلی ناکارآمدی و فساد نظام اداری میدانند . یعنی همان اشتباهی که مسئولین ما به سهو و عمد مرتکب میشوند ، اکثر منتقدین هم به سهو مرتکب اشتباه در تشخیص درد ميشوند .
اولاً در هيچ جاي دنيا نظام اداري كارآمد و عاري از فساد مبتنی بر انسانهای خوب مشاهده نشده که ما دومی آن باشیم . ثانیاً ، چرا به جای سیستم های خود کنترل به نظام های متکی بر انسانهای خوب اتکا کنیم که برای مانع شدن از لغزش آنها سیستم های عریض و طویل و پرهزینه نظارتی ایجاد کنیم ،
الان به همان اندازه که نظام اداری ما ناکارآمد و فاسد است ، سازمانهای نظارتی هم به درجاتی دچار این بلیه هستند ، بعيد است كشوری در دنیا وجود داشته باشد که به اندازه ایران تشکیلات نظارتی داشته باشد . ثالثاً ، در بين متهمان و محكومان فساد اداري هيچ غير خودی که خارج از چارچوب نظام گزينشي سفت و سخت نظام گزینش نشده باشد وجود ندارد و به ظاهر همه هم ظواهري متشرع دارند .
نظام اداری ما به دلیل ساختار از اساس غلط آن روز به روز ناکارآمد و فسادپذیرتر میشود ، با حفظ ساختار فعلی و اتکا محض به بگیر و ببند برای اصلاح آن قطعاً راه بجايي نخواهد برد .
سيستم هاي خوب انسانهاي بد را هم به درستكاري واميدارند و آدم هاي خوب در سيستم هاي بد دچار لغزش ميشوند . بي راه نيست اگر فاسدان نظام اداري را به نوعي قرباني سيستم هاي فساد پذير محسوب كنیم.
@honaremodiriat
غلامرضا مصدق
چرا بجای تمرکز بر گزینش انسان های خوب، باید بر ایجاد سیستم های خوب همت گماشت؟تحويلدار بانك از نظر سلسله مراتب سازمانی بانک در پایین ترین رتبه قرار دارد . تقریبا ً تمامی دریافت و پرداختهای بانک توسط تحویلدار انجام میشود ، به عبارتی پولهای بانک در اختیار تحویلدار است .
آیا تا بحال شنیده ايد تحویلداری پولهای بانک را اختلاس کرده باشد ؟ قطعاً خير . آيا هزاران هزار تحويلدار بانك شاغل و بازنشسته همگی انسانهای پرهیزکار و امانتداری بوده و هستند که حتی یک مورد خیانت در امانت از اینهمه آدم تا بحال مشاهده نشده ؟ خیر ، همگی انسانهای معمولی هستند ، نمازخوان ، نماز نخوان ، اخلاق مدار ، بي اخلاق ، انساندوست ، بي تفاوت ، ..... در این لشگر چند ده هزار نفری همه جور آدم وجود دارد . اما علیرغم اینهمه تفاوت همگی در یک ویژگی مشترک هستند ، هیچکدام حتی با وجود نیاز شدید به پول و تنگدستی هرگز به پول زیادی که همواره در اختیارشان خیانت نمی کنند .
بانکها و بسیاری از سازمانهای مشابه بجای اتکا به ویژگیهای اخلاقی پرسنل خود ، با طراحی و اجرای سیستم های کنترلی کارآمد ، عملی و کم هزینه ، از انسانهای معمولی کارمندانی درستکار و کارآمد می سازند. حال فرض كنيد بانکها بجای اتکا به سیستم کنترلی دریافت و پرداخت تحویلداران بر گزینش و بکارگیری انسانهای خوب تمرکز میکردند ، خدا میداند الان بانکها چند هزار پرونده تخلف و تعدی تحویلدار داشتند؟
در ايران بر اساس يك قانون نانوشته با لحاظ کردن ملاحظاتي ، نظام اداري عملاً نه بر طراحي و اجرای سيستم خوب بلكه برمبناي گزينش و بکارگیری انسانهای خوب شکل گرفته است . معیار خوب بودن هم عمل به مناسک دینی و مهمتر از آن وفاداری است. چون در هر دو معیار از کاربلدی خبر زیادی نیست، افراد فرصت طلب و ناتوان با تظاهر به وفاداری و انجام مناسک دینی بدون دارا بودن توانایی خاصی میتوانند جواز قرار گرفتن در مناصب را بگیرند. افراد توانمند ، باسواد و مطمئن از توانایی خود نیازی به تظاهر نمی بینند و معمولاً از ابراز وفاداری چاپلوسانه به مقامات هم گریزان هستند ، در نتیجه در نظام اداري تقاضای زیادی برای آنها وجود ندارد ، معدود راه یافته گان آزاده و توانمند به بدنه مدیریتی هم بعد از مدتی دلسرد و سرخورده شده یا سازمان متبوع خود را ترک میکنند یا با منزوی شدن و گوشه گیری به گذران ایام مشغول میشوند .
اگر انتقادات از ناکارآمدی و فساد گسترده نظام اداری را در رسانه ها و خطابه ها دنبال کنیم اکثر منتقدین بکار نگرفتن انسانهای خوب( كه اين روزها جوانان انقلابي خطاب ميشوند ) و عدم نظارت کافی را دلیل اصلی ناکارآمدی و فساد نظام اداری میدانند . یعنی همان اشتباهی که مسئولین ما به سهو و عمد مرتکب میشوند ، اکثر منتقدین هم به سهو مرتکب اشتباه در تشخیص درد ميشوند .
اولاً در هيچ جاي دنيا نظام اداري كارآمد و عاري از فساد مبتنی بر انسانهای خوب مشاهده نشده که ما دومی آن باشیم . ثانیاً ، چرا به جای سیستم های خود کنترل به نظام های متکی بر انسانهای خوب اتکا کنیم که برای مانع شدن از لغزش آنها سیستم های عریض و طویل و پرهزینه نظارتی ایجاد کنیم ،
الان به همان اندازه که نظام اداری ما ناکارآمد و فاسد است ، سازمانهای نظارتی هم به درجاتی دچار این بلیه هستند ، بعيد است كشوری در دنیا وجود داشته باشد که به اندازه ایران تشکیلات نظارتی داشته باشد . ثالثاً ، در بين متهمان و محكومان فساد اداري هيچ غير خودی که خارج از چارچوب نظام گزينشي سفت و سخت نظام گزینش نشده باشد وجود ندارد و به ظاهر همه هم ظواهري متشرع دارند .
نظام اداری ما به دلیل ساختار از اساس غلط آن روز به روز ناکارآمد و فسادپذیرتر میشود ، با حفظ ساختار فعلی و اتکا محض به بگیر و ببند برای اصلاح آن قطعاً راه بجايي نخواهد برد .
سيستم هاي خوب انسانهاي بد را هم به درستكاري واميدارند و آدم هاي خوب در سيستم هاي بد دچار لغزش ميشوند . بي راه نيست اگر فاسدان نظام اداري را به نوعي قرباني سيستم هاي فساد پذير محسوب كنیم.
@honaremodiriat
پیشبینی کاهش رشد اقتصادی ایران
دو نهاد بینالمللی اقتصادی تازهترین تحلیل خود را از پیشبینی اقتصاد ایران و جهان ارائه کردهاند. اولی صندوق بینالمللی پول که چشمانداز خود از اقتصاد جهان را تغییر داده و دومی بانک جهانی که نگاه ویژهای به اقتصاد ایران داشته است.
صندوق بینالمللی پول (IMF) در گزارش خود به پیامدهای اقتصادی تنشها در خاورمیانه پرداخته و نسبت به گسترش درگیری ایران و اسراییل به منطقه برای اقتصاد جهان هشدار داده است. چنانکه به گفته پییر الیویه گورینشا، اقتصاددان ارشد صندوق بینالمللی پول گسترش این تنشها در کنار تغییر مسیر کشتیها در دریای سرخ، باعث ۱۵ درصد افزایش قیمت نفت و هفت دهم درصد تورم جهانی میشود. اتفاقی که در نهایت موجب بالا بردن نرخ سود بانکی میشود. ساز و کاری که معمولا برای مهار تورم از آن استفاده میشود. صندوق بینالمللی پول همچنین با اعلام اینکه اقتصاد جهانی به طور شگفتانگیزی توانسته عملکرد خود را همزمان با سیاستهای مبارزه با تورم حفظ کند، پیشبینی کرد رشد اقتصادی جهان در سال ۲۰۲۴ هم مانند ۲۰۲۳، 2/3 درصد خواهد بود، 1/0 واحد درصد بالاتر از پیشبینی این نهاد در ژانویه و 3/0 واحد درصد بیشتر از پیشبینی اکتبر ۲۰۲۳.
این نهاد بینالمللی پیشبینی میکند تورم متوسط کشورها از 8/6 درصد در ۲۰۲۳، به 9/5 درصد در سال ۲۰۲۴ و 5/4 درصد در سال بعد کاهش یابد، با نظر به اینکه کشورهای توسعهیافته زودتر از کشورهای در حال توسعه و بازارهای نوظهور به تورمهای هدف خود بازگردند.
کاهش پیشبینی رشد اقتصادی ایران
رشد اقتصادی ایران در سال گذشته ۷/۴ درصد برآورد شده، اما برای سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، به ترتیب رشد اقتصادی ۳/۳ و ۱/ ۳ درصدی پیشبینی شده است؛ بنابراین پیشبینی رشد ایران در سال پیش رو ۴/ ۰ واحد درصد و برای سال ۲۰۲۵، ۱ /۰ واحد درصد کم شده است. صندوق بینالمللی پول علت این کاهش چشمانداز رشد را کند شدن رشد اقتصاد غیرنفتی و درآمد نفتی ایران اعلام کرده است.
عواملی مثل هزینه تأمین مالی همچنان بالا، اثرات بلندمدت همهگیری کووید-۱۹، جنگ روسیه و اوکراین، رشد ضعیف بهرهوری و کاهش پیوستگی اقتصادی کشورها باعث شدهاند سرعت احیای اقتصاد جهانی نسبت به مشابههای تاریخی پایینتر باشد.
نگاه بدبینانه بانک جهانی
بانک جهانی نیز در تازهترین گزارش خود از شرایط اقتصاد ایران، رشد اقتصادی کشور در سال گذشته را ۵ درصد برآورد کرده است، این در حالی است که براساس پیشبینی این نهاد رشد تولید ناخالص داخلی در سال جاری به ۳.۲ درصد کاهش خواهد یافت و در سال آینده به ۲.۷ درصد خواهد رسید.
به این ترتیب، با وجودی که این نهاد برآورد خود از رشد اقتصادی کشور در سال گذشته را نسبت به ۴.۲ درصد در گزارش ماه ژانویه افزایش داده است، چشمانداز خود از رشد در سال جاری و سال آینده را نسبت به ۳.۷ و ۳.۲ در گزارش قبلی کاهش داده است. این نهاد تورم کشور در سال گذشته را ۴۰.۸ درصد تخمین زده است، با این حال پیشبینی میکند در سال جاری تورم به حدود ۳۵ درصد کاهش یابد و در سال آینده به ۳۲ درصد برسد.
تابآوری اقتصاد ایران در برابر تحریمها
از منظر تحلیلگران بانک جهانی، اقتصاد ایران در طول چهار سال گذشته با وجود تحریمهای اقتصادی و افزایش نااطمینانیهای ژئوپولتیک، تابآور بوده است. در حالی که اقتصاد کشور از رشد بخش نفت سود برده است، بخش غیرنفتی اقتصاد بهخصوص خدمات و تولید صنعتی نیز از جمله محرکهای رشد بودهاند. تولید به سمت تامین مصرف داخلی تغییر جهت داده که تاحدی تاثیر تحریمهای مالی و تجاری و دسترسی محدود به منابع ارز خارجی را کاهش داده است.
اشتغال ایران به سطح پیش از کرونا بازگشت
به گفته بانک جهانی، اشتغال نیز اخیرا به سطوح پیش از همهگیری کرونا نزدیک شده است. سیاست مالی، بهخصوص سیستم حمایت اجتماعی تا حدی توانسته است اثر شوکهای خارجی را بر خانوارهای بسیار آسیبپذیر کاهش بدهد و از طریق مصرف به رشد کمک کند. با این وجود ادامه تحریمها، انتقال تکنولوژی و سرمایهگذاری را محدود کرده است. با این حال، یارانههای انرژی و سایر قیمتگذاریهای دولتی به عدم تطبیق عرضه و تقاضا، مصرف بیرویه و ناکارآمدی تخصیص کمک کرده که یک بار مالی قابل ملاحظه است. بر اساس این گزارش، تغییرات اقلیمی به کمبود انرژی و آب در ایران دامن میزند و تاثیر منفی بر امنیت غذایی و اشتغال در بخش کشاورزی میگذارد. موقعیتهای شغلی محدود و تداوم تورم بالا بر قدرت خرید و پیامدهای فقر اثرات منفی گذاشته است. حدود ۴۰ درصد از خانوارهای ایرانی آسیبپذیر هستند، به طوری که در صورت وارد شدن یک شوک، به احتمال زیاد به فقر میافتند.
اکونومیست فارسی
@honaremodiriat
دو نهاد بینالمللی اقتصادی تازهترین تحلیل خود را از پیشبینی اقتصاد ایران و جهان ارائه کردهاند. اولی صندوق بینالمللی پول که چشمانداز خود از اقتصاد جهان را تغییر داده و دومی بانک جهانی که نگاه ویژهای به اقتصاد ایران داشته است.
صندوق بینالمللی پول (IMF) در گزارش خود به پیامدهای اقتصادی تنشها در خاورمیانه پرداخته و نسبت به گسترش درگیری ایران و اسراییل به منطقه برای اقتصاد جهان هشدار داده است. چنانکه به گفته پییر الیویه گورینشا، اقتصاددان ارشد صندوق بینالمللی پول گسترش این تنشها در کنار تغییر مسیر کشتیها در دریای سرخ، باعث ۱۵ درصد افزایش قیمت نفت و هفت دهم درصد تورم جهانی میشود. اتفاقی که در نهایت موجب بالا بردن نرخ سود بانکی میشود. ساز و کاری که معمولا برای مهار تورم از آن استفاده میشود. صندوق بینالمللی پول همچنین با اعلام اینکه اقتصاد جهانی به طور شگفتانگیزی توانسته عملکرد خود را همزمان با سیاستهای مبارزه با تورم حفظ کند، پیشبینی کرد رشد اقتصادی جهان در سال ۲۰۲۴ هم مانند ۲۰۲۳، 2/3 درصد خواهد بود، 1/0 واحد درصد بالاتر از پیشبینی این نهاد در ژانویه و 3/0 واحد درصد بیشتر از پیشبینی اکتبر ۲۰۲۳.
این نهاد بینالمللی پیشبینی میکند تورم متوسط کشورها از 8/6 درصد در ۲۰۲۳، به 9/5 درصد در سال ۲۰۲۴ و 5/4 درصد در سال بعد کاهش یابد، با نظر به اینکه کشورهای توسعهیافته زودتر از کشورهای در حال توسعه و بازارهای نوظهور به تورمهای هدف خود بازگردند.
کاهش پیشبینی رشد اقتصادی ایران
رشد اقتصادی ایران در سال گذشته ۷/۴ درصد برآورد شده، اما برای سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، به ترتیب رشد اقتصادی ۳/۳ و ۱/ ۳ درصدی پیشبینی شده است؛ بنابراین پیشبینی رشد ایران در سال پیش رو ۴/ ۰ واحد درصد و برای سال ۲۰۲۵، ۱ /۰ واحد درصد کم شده است. صندوق بینالمللی پول علت این کاهش چشمانداز رشد را کند شدن رشد اقتصاد غیرنفتی و درآمد نفتی ایران اعلام کرده است.
عواملی مثل هزینه تأمین مالی همچنان بالا، اثرات بلندمدت همهگیری کووید-۱۹، جنگ روسیه و اوکراین، رشد ضعیف بهرهوری و کاهش پیوستگی اقتصادی کشورها باعث شدهاند سرعت احیای اقتصاد جهانی نسبت به مشابههای تاریخی پایینتر باشد.
نگاه بدبینانه بانک جهانی
بانک جهانی نیز در تازهترین گزارش خود از شرایط اقتصاد ایران، رشد اقتصادی کشور در سال گذشته را ۵ درصد برآورد کرده است، این در حالی است که براساس پیشبینی این نهاد رشد تولید ناخالص داخلی در سال جاری به ۳.۲ درصد کاهش خواهد یافت و در سال آینده به ۲.۷ درصد خواهد رسید.
به این ترتیب، با وجودی که این نهاد برآورد خود از رشد اقتصادی کشور در سال گذشته را نسبت به ۴.۲ درصد در گزارش ماه ژانویه افزایش داده است، چشمانداز خود از رشد در سال جاری و سال آینده را نسبت به ۳.۷ و ۳.۲ در گزارش قبلی کاهش داده است. این نهاد تورم کشور در سال گذشته را ۴۰.۸ درصد تخمین زده است، با این حال پیشبینی میکند در سال جاری تورم به حدود ۳۵ درصد کاهش یابد و در سال آینده به ۳۲ درصد برسد.
تابآوری اقتصاد ایران در برابر تحریمها
از منظر تحلیلگران بانک جهانی، اقتصاد ایران در طول چهار سال گذشته با وجود تحریمهای اقتصادی و افزایش نااطمینانیهای ژئوپولتیک، تابآور بوده است. در حالی که اقتصاد کشور از رشد بخش نفت سود برده است، بخش غیرنفتی اقتصاد بهخصوص خدمات و تولید صنعتی نیز از جمله محرکهای رشد بودهاند. تولید به سمت تامین مصرف داخلی تغییر جهت داده که تاحدی تاثیر تحریمهای مالی و تجاری و دسترسی محدود به منابع ارز خارجی را کاهش داده است.
اشتغال ایران به سطح پیش از کرونا بازگشت
به گفته بانک جهانی، اشتغال نیز اخیرا به سطوح پیش از همهگیری کرونا نزدیک شده است. سیاست مالی، بهخصوص سیستم حمایت اجتماعی تا حدی توانسته است اثر شوکهای خارجی را بر خانوارهای بسیار آسیبپذیر کاهش بدهد و از طریق مصرف به رشد کمک کند. با این وجود ادامه تحریمها، انتقال تکنولوژی و سرمایهگذاری را محدود کرده است. با این حال، یارانههای انرژی و سایر قیمتگذاریهای دولتی به عدم تطبیق عرضه و تقاضا، مصرف بیرویه و ناکارآمدی تخصیص کمک کرده که یک بار مالی قابل ملاحظه است. بر اساس این گزارش، تغییرات اقلیمی به کمبود انرژی و آب در ایران دامن میزند و تاثیر منفی بر امنیت غذایی و اشتغال در بخش کشاورزی میگذارد. موقعیتهای شغلی محدود و تداوم تورم بالا بر قدرت خرید و پیامدهای فقر اثرات منفی گذاشته است. حدود ۴۰ درصد از خانوارهای ایرانی آسیبپذیر هستند، به طوری که در صورت وارد شدن یک شوک، به احتمال زیاد به فقر میافتند.
اکونومیست فارسی
@honaremodiriat
⭕️ بخش هایی از نقشه ایران که با توافقنامه های مختلف از آن جدا شدند!
حکام وقت معتقد بودند با این کار سایه جنگ از کشور برداشته میشود.
@honaremodiriat
حکام وقت معتقد بودند با این کار سایه جنگ از کشور برداشته میشود.
@honaremodiriat
ده راهکار برای تضمین امنیت شغلی شما
این روزها هیچ کارفرمایی نمیتواند امنیت شغلی شما را تا پایان عمرتان تضمین کند. به همین منظور، باید این مهارتها را کسب کنید:
۱. نباید به خودتان به عنوان مجموعهای از مدارک تحصیلی و آموزشی یا سالها تجربه نگاه کنید. باید بدانید که در حل چه مشکلاتی مهارت دارید و این مشکلات را به خوبی بشناسید.
۲. باید همواره در جریان تحولات بازار باشید تا ببینید مشکلی که در حل آن مهارت دارید ، چگونه در گذر زمان دستخوش تغییر میشود.
۳. باید ارزش خودتان را بدانید.
۴. حتی اگر شاغل هستید و از شغلت راضی هستید ، باید بازار استعدادها را زیر نظر داشته باشید و ببینید آیا به خدمات شما نیاز هست یا نه.
۵. باید مهارتهایتان را بهروزرسانی کنید.
۶. ارتباطاتتان را حفظ کنید و گسترش بدهید.
۷. مهارتی را فرا بگیرید که کمتر کسی آن را بلد است.
۸. خودتان را مثل یک کالا برندسازی کنید.
۹. همزمان که به مهارتهایتان افزوده میشود، بهعنوان یک شخص حرفهای شناخته خواهید شد.
۱۰. نهایتا به نقطهای خواهید رسید که به راحتی و بدون استرس، یک ماه به خودتان مرخصی بدهید.
@honaremodiriat
این روزها هیچ کارفرمایی نمیتواند امنیت شغلی شما را تا پایان عمرتان تضمین کند. به همین منظور، باید این مهارتها را کسب کنید:
۱. نباید به خودتان به عنوان مجموعهای از مدارک تحصیلی و آموزشی یا سالها تجربه نگاه کنید. باید بدانید که در حل چه مشکلاتی مهارت دارید و این مشکلات را به خوبی بشناسید.
۲. باید همواره در جریان تحولات بازار باشید تا ببینید مشکلی که در حل آن مهارت دارید ، چگونه در گذر زمان دستخوش تغییر میشود.
۳. باید ارزش خودتان را بدانید.
۴. حتی اگر شاغل هستید و از شغلت راضی هستید ، باید بازار استعدادها را زیر نظر داشته باشید و ببینید آیا به خدمات شما نیاز هست یا نه.
۵. باید مهارتهایتان را بهروزرسانی کنید.
۶. ارتباطاتتان را حفظ کنید و گسترش بدهید.
۷. مهارتی را فرا بگیرید که کمتر کسی آن را بلد است.
۸. خودتان را مثل یک کالا برندسازی کنید.
۹. همزمان که به مهارتهایتان افزوده میشود، بهعنوان یک شخص حرفهای شناخته خواهید شد.
۱۰. نهایتا به نقطهای خواهید رسید که به راحتی و بدون استرس، یک ماه به خودتان مرخصی بدهید.
@honaremodiriat
نکاتی جالب درباره اثر دانینگ کروگر
اثر دانینگ کروگر نوعی تعصب شناختی است که در آن فرد معتقد است که باهوشتر و تواناتر است از آنچه واقعیت دارد. اساسا، افراد کمتوان مهارت لازم برای شناخت بیلیاقتی خود را ندارند. ترکیبی از خودآگاهی ضعیف و توانایی شناختی پایین باعث میشود که تواناییهای خود را بیش از حد ارزیابی و در مورد آن اغراق کنند.
این اثر به نام محققان دیوید دانینگ و جاستین کروگر، دو روانشناس اجتماعی که اولین بار آن را توصیف کردند، نامگذاری شدهاست. آنها در مطالعه اصلی خود در مورد این پدیده روانشناختی، یک سری تحقیقات انجام دادند.
افرادی که در آزمون گرامر، شوخ طبعی و منطق کمترین امتیاز را کسب کردند نیز تمایل داشتند که عملکرد خود را به طور چشمگیری بیش از حد ارزیابی کنند.
دانینگ و کروگر میگویند که این پدیده از همان چیزی ناشی میشود که آنها “بار دوگانه” می نامند. به این معنی که مردم نه تنها بیکفایت هستند، بلکه بیلیاقتی آنها توانایی ذهنیشان را در برای اینکه چقدر ناتوان هستند از آنها میرباید.
افراد بی کفایت معمولا:
سطح مهارت خود را بیش از حد ارزیابی میکنند.
در شناخت مهارت و تخصص اصیل افراد دیگر ناتوان هستند.
نمی توانند اشتباهات و عدم مهارت خود را تشخیص دهند.
دانینگ خاطرنشان کردهاست که دانش و مهارت لازم برای توانایی انجام یک کار دقیقاً همان خصوصیات لازم است برای اینکه فرد تشخیص دهد که در انجام آن کار مهارت کافی ندارد. بنابراین اگر شخصی فاقد این تواناییها باشد، نه تنها در انجام آن وظیفه بد است بلکه نسبت به ناتوانی خود نیز نادان است.
یکی دیگر از عوامل موثر در بروز اثر دانینگ-کروگر این است که گاهی اوقات داشتن دانش اندک در مورد یک موضوع باعث میشود که فرد به اشتباه باور کند که همه چیز را در مورد آن چیز میداند. چنانچه میگویند، داشتن دانش کم، میتواند چیز خطرناکی باشد. ممکن است فردی کمترین میزان آگاهی را در مورد موضوعی داشته باشد، اما به لطف اثر دانینگ-کروگر، معتقد باشد که یک متخصص است.
چه کسی تحت تأثیر اثر دونینگ-کروگر قرار دارد؟
متأسفانه همه ما تحت تاثیر این تعصب هستیم. زیرا هر چقدر هم آگاه یا باتجربه باشیم، باز هم دارای حوزههایی هستیم که در آنها بیاطلاع و بی کفایت به شمار میرویم. شما ممکن است در بسیاری از زمینهها ماهر باشید، اما هیچ کس در همه امور متخصص نیست.
افرادی که در یک زمینه متخصص واقعی هستند، ممکن است به اشتباه باور داشته باشند که هوش و دانش آنها به حوزههای دیگری که در آن کمتر آگاهی و دانش دارند نیز میرسد. به عنوان مثال یک دانشمند درخشان ممکن است نویسنده بسیار ضعیفی باشد. البته اثر دانینگ-کروگر با ضریب هوشی پایین مترادف نیست.
اگر افراد بی کفایت تمایل دارند که خود را خبره بدانند، متخصصان واقعی در مورد تواناییهای خود چه نظری دارند؟
دانینگ و کروگر دریافتند که افرادی که در انتهای طیف شایستگی هستند دیدگاههای واقعبینانهتری از دانش و توانایی خود دارند. با این حال، این متخصصان در واقع تمایل داشتند تواناییهای خود را در مقایسه با عملکرد دیگران دست کم بگیرند.
اساسا، این افرادِ بسیار توانمند میدانند که آنها از حد میانگین بهتر هستند، اما اطمینان ندارند که عملکردشان در مقایسه با دیگران بالاتر است. مشکل در این مورد این نیست که متخصصها نمیدانند چقدر آگاه هستند، بلکه این است که آنها معمولا بر این باورند که دیگران نیز دانش دارند.
آیا راهی برای غلبه بر اثر دانینگ کروگر وجود دارد؟
دانینگ پیشنهاد داده است که یادگیری بیشتر در مورد خطاهای ذهنی و اشتباهاتی که همه ما مستعد آن هستیم، ممکن است یک گام در جهت اصلاح چنین الگوهایی باشد.
دانینگ و کروگر اظهار داشتند که با افزایش تجربه در مورد یک موضوع، اعتماد به نفس معمولاً به سطوح واقعبینانهتری کاهش مییابد. افراد در حین اینکه در مورد موضوع مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری کسب میکنند، کمبود دانش و توانایی خود را تشخیص میدهند.
چه کاری میتوانید انجام دهید تا ارزیابی واقعیتری را از تواناییهای خود در یک حوزه خاص به دست بیاورید؟
به جای اینکه فرض کنید همه چیزهای لازم را درباره یک موضوع میدانید، به مطالعه و کسب دانش ادامه دهید. این کار میتواند با این فرضیه که شما یک متخصص هستید، مبارزه کند.
از افراد دیگر بپرسید که شما در چه سطحی قرار دارید. استراتژی موثر دیگر شامل درخواست انتقاد سازنده از دیگران است.
آنچه میدانید، و اعتقادات و انتظارات خود را زیر سوال ببرید. به دنبال اطلاعاتی باشید که ایدههای شما را به چالش میکشند.
منبع: verywellmind
@honaremodiriat
اثر دانینگ کروگر نوعی تعصب شناختی است که در آن فرد معتقد است که باهوشتر و تواناتر است از آنچه واقعیت دارد. اساسا، افراد کمتوان مهارت لازم برای شناخت بیلیاقتی خود را ندارند. ترکیبی از خودآگاهی ضعیف و توانایی شناختی پایین باعث میشود که تواناییهای خود را بیش از حد ارزیابی و در مورد آن اغراق کنند.
این اثر به نام محققان دیوید دانینگ و جاستین کروگر، دو روانشناس اجتماعی که اولین بار آن را توصیف کردند، نامگذاری شدهاست. آنها در مطالعه اصلی خود در مورد این پدیده روانشناختی، یک سری تحقیقات انجام دادند.
افرادی که در آزمون گرامر، شوخ طبعی و منطق کمترین امتیاز را کسب کردند نیز تمایل داشتند که عملکرد خود را به طور چشمگیری بیش از حد ارزیابی کنند.
دانینگ و کروگر میگویند که این پدیده از همان چیزی ناشی میشود که آنها “بار دوگانه” می نامند. به این معنی که مردم نه تنها بیکفایت هستند، بلکه بیلیاقتی آنها توانایی ذهنیشان را در برای اینکه چقدر ناتوان هستند از آنها میرباید.
افراد بی کفایت معمولا:
سطح مهارت خود را بیش از حد ارزیابی میکنند.
در شناخت مهارت و تخصص اصیل افراد دیگر ناتوان هستند.
نمی توانند اشتباهات و عدم مهارت خود را تشخیص دهند.
دانینگ خاطرنشان کردهاست که دانش و مهارت لازم برای توانایی انجام یک کار دقیقاً همان خصوصیات لازم است برای اینکه فرد تشخیص دهد که در انجام آن کار مهارت کافی ندارد. بنابراین اگر شخصی فاقد این تواناییها باشد، نه تنها در انجام آن وظیفه بد است بلکه نسبت به ناتوانی خود نیز نادان است.
یکی دیگر از عوامل موثر در بروز اثر دانینگ-کروگر این است که گاهی اوقات داشتن دانش اندک در مورد یک موضوع باعث میشود که فرد به اشتباه باور کند که همه چیز را در مورد آن چیز میداند. چنانچه میگویند، داشتن دانش کم، میتواند چیز خطرناکی باشد. ممکن است فردی کمترین میزان آگاهی را در مورد موضوعی داشته باشد، اما به لطف اثر دانینگ-کروگر، معتقد باشد که یک متخصص است.
چه کسی تحت تأثیر اثر دونینگ-کروگر قرار دارد؟
متأسفانه همه ما تحت تاثیر این تعصب هستیم. زیرا هر چقدر هم آگاه یا باتجربه باشیم، باز هم دارای حوزههایی هستیم که در آنها بیاطلاع و بی کفایت به شمار میرویم. شما ممکن است در بسیاری از زمینهها ماهر باشید، اما هیچ کس در همه امور متخصص نیست.
افرادی که در یک زمینه متخصص واقعی هستند، ممکن است به اشتباه باور داشته باشند که هوش و دانش آنها به حوزههای دیگری که در آن کمتر آگاهی و دانش دارند نیز میرسد. به عنوان مثال یک دانشمند درخشان ممکن است نویسنده بسیار ضعیفی باشد. البته اثر دانینگ-کروگر با ضریب هوشی پایین مترادف نیست.
اگر افراد بی کفایت تمایل دارند که خود را خبره بدانند، متخصصان واقعی در مورد تواناییهای خود چه نظری دارند؟
دانینگ و کروگر دریافتند که افرادی که در انتهای طیف شایستگی هستند دیدگاههای واقعبینانهتری از دانش و توانایی خود دارند. با این حال، این متخصصان در واقع تمایل داشتند تواناییهای خود را در مقایسه با عملکرد دیگران دست کم بگیرند.
اساسا، این افرادِ بسیار توانمند میدانند که آنها از حد میانگین بهتر هستند، اما اطمینان ندارند که عملکردشان در مقایسه با دیگران بالاتر است. مشکل در این مورد این نیست که متخصصها نمیدانند چقدر آگاه هستند، بلکه این است که آنها معمولا بر این باورند که دیگران نیز دانش دارند.
آیا راهی برای غلبه بر اثر دانینگ کروگر وجود دارد؟
دانینگ پیشنهاد داده است که یادگیری بیشتر در مورد خطاهای ذهنی و اشتباهاتی که همه ما مستعد آن هستیم، ممکن است یک گام در جهت اصلاح چنین الگوهایی باشد.
دانینگ و کروگر اظهار داشتند که با افزایش تجربه در مورد یک موضوع، اعتماد به نفس معمولاً به سطوح واقعبینانهتری کاهش مییابد. افراد در حین اینکه در مورد موضوع مورد علاقه خود اطلاعات بیشتری کسب میکنند، کمبود دانش و توانایی خود را تشخیص میدهند.
چه کاری میتوانید انجام دهید تا ارزیابی واقعیتری را از تواناییهای خود در یک حوزه خاص به دست بیاورید؟
به جای اینکه فرض کنید همه چیزهای لازم را درباره یک موضوع میدانید، به مطالعه و کسب دانش ادامه دهید. این کار میتواند با این فرضیه که شما یک متخصص هستید، مبارزه کند.
از افراد دیگر بپرسید که شما در چه سطحی قرار دارید. استراتژی موثر دیگر شامل درخواست انتقاد سازنده از دیگران است.
آنچه میدانید، و اعتقادات و انتظارات خود را زیر سوال ببرید. به دنبال اطلاعاتی باشید که ایدههای شما را به چالش میکشند.
منبع: verywellmind
@honaremodiriat
«پاداش» از اصول مدیریت است!
"مایکل لوبوف"، نویسنده کتاب "بزرگترین اصل مدیریت دنیا" میگوید چند مورد از چیزهایی که باید به آنها پاداش داد اینها هستند:
به راهحلهای اساسی، به جای راهحلهای مقطعی پاداش دهید.
به ریسکپذیری، به جای اجتناب از ریسک پاداش دهید.
به خلاقیت کاربردی، به جای اطاعت کورکورانه پاداش دهید.
به اقدام قاطع، به جای فلج کردن کار با تجزیه و تحلیل پاداش دهید.
به کار برجسته، به جای نمایش کار پاداش دهید.
به ساده کردن کار، به جای پیچیدگی غیرلازم پاداش دهید.
به رفتار آرام و موثر، به جای نق زدن و سر و صدا راه انداختن پاداش دهید.
به کیفیت کار، به جای سرعت در کار پاداش دهید.
به وفاداری به سازمان، به جای تهدید به ترک خدمت پاداش دهید.
به کار تیمی، به جای تکروی پاداش دهید.
@honaremodiriat
"مایکل لوبوف"، نویسنده کتاب "بزرگترین اصل مدیریت دنیا" میگوید چند مورد از چیزهایی که باید به آنها پاداش داد اینها هستند:
به راهحلهای اساسی، به جای راهحلهای مقطعی پاداش دهید.
به ریسکپذیری، به جای اجتناب از ریسک پاداش دهید.
به خلاقیت کاربردی، به جای اطاعت کورکورانه پاداش دهید.
به اقدام قاطع، به جای فلج کردن کار با تجزیه و تحلیل پاداش دهید.
به کار برجسته، به جای نمایش کار پاداش دهید.
به ساده کردن کار، به جای پیچیدگی غیرلازم پاداش دهید.
به رفتار آرام و موثر، به جای نق زدن و سر و صدا راه انداختن پاداش دهید.
به کیفیت کار، به جای سرعت در کار پاداش دهید.
به وفاداری به سازمان، به جای تهدید به ترک خدمت پاداش دهید.
به کار تیمی، به جای تکروی پاداش دهید.
@honaremodiriat
پارادیگما؛ پدیده ای که باعث کوری و تحلیل و تصمیم اشتباه می شود!
گروهی از محققان پنج میمون را در قفسی گذاشتند و در وسط قفس یک نردبان که بالای آن مقداری موز گذاشته شده بود قرار دادند. هر بار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان میمونهای دیگر را با دوش آب سرد خیس کردند. پس از مدتی، هر میمون که از نردبان بالا رفت میمون های دیگر میمونی را که از نردبان بالا رفته بود را کتک زدند. پس از مدتی، هیچ میمونی دیگر جرات اینکه از نردبان بالا رود را نداشت، گرچه وسوسه او بسیار عمیق بود.
محققان تصمیم گرفتند یکی از میمون ها را با میمون جدیدی عوض کنند. میمون تازه اولین کاری که میکند به سمت موز از نردبان بالا میرود. ولی ناگهان بقیه میمون ها روی او میریزند و او را محکم کتک میزنند. پس از چند بار کتک خوردن، میمون تازه وارد فرا می گیرد که نبایستی از نردبان بالا برود، اما هرگز نمیداند چرا؟
میمون دوم جایگزین میشود و همان وضع ادامه می یابد. میمون اول هم در کتک زدن میمون دوم همکاری میکند. میمون سوم جایگزین میشود و همان وضع کتک زدن ادامه مییابد. میمون چهارم جایگزین می شود و همچنان کتک زدن هر میمونی که از نردبان بالا می رود ادامه دارد.
حالا آنچه مانده میمون های جدیدی هستند که حتی هیچکدامشان دوش آب سرد را هرگز تجربه نکرده اند، ولی همچنان هر میمونی که از نردبان بالا می رود را کتک میزنند. اگر ممکن بود از میمون ها پرسش شود چرا آنانی را که از نردبان بالا میروند را کتک میزنند، جواب میتوانست این باشد: من نمیدانم، همه همین کار را میکنند. جمله ای که متاسفانه برای همه ما آشناست!
مفهوم پارادیگما (واژه ای یونانی که در انگلیسی پارادایم خوانده می شود) میتواند داستان بالا را توضیح دهد: هر فرد یا جامعهای «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب مفروضات، پیش دانستهها و پیش فرضهای خود درک و تحلیل میکند.
پارادایم یک مجموعه از باورها و پیشفرضها و ارزشها است که ممکن است زمانی به یک دلیل منطقی بوجود آمده باشند اما به دلایل غیرمنطقی ته نشین شده باشند و سپس از طریق آموزشهای رسمی و غیررسمی آنقدر تکرار میشوند که برای ما به صورت چارچوبهایی «بدیهی» در میآیند.
به احتمال خیلی زیاد پارادایم ها در زمان شکلگیری به خاطر این که موفق بوده اند و یک مساله را به خوبی حل کرده اند (جلوگیری از آب سرد) در ذهن ما پایدار می شوند، اما زمانی که یک پارادایم شکل گرفت همچنان در ذهن ما باقی میماند ولو اینکه دیگر کارآمد نباشد. چرا؟ چون تبدیل به پیشفرضهای بدیهی شده است.
پارادایم ها باعث میشوند که ما کور شویم! بگذارید مثالی بزنم: زمانی که شرکت معروف آمازون (که آن موقع یک کسب و کار نوپا و ناشناخته بود.) ادعا کرد که می خواهد بزرگترین کتاب فروشی آنلاین دنیا شود رقبای سنتی او خندیدند و برخی نیز رسما در روزنامه ها گفتند که آرزو بر جوانان عیب نیست. اما بعدها به شدت تنبیه شدند! چرا؟ چون پارادایم قبلی کاملا چشم های آنان را بسته بود....
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@honaremodiriat
گروهی از محققان پنج میمون را در قفسی گذاشتند و در وسط قفس یک نردبان که بالای آن مقداری موز گذاشته شده بود قرار دادند. هر بار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان میمونهای دیگر را با دوش آب سرد خیس کردند. پس از مدتی، هر میمون که از نردبان بالا رفت میمون های دیگر میمونی را که از نردبان بالا رفته بود را کتک زدند. پس از مدتی، هیچ میمونی دیگر جرات اینکه از نردبان بالا رود را نداشت، گرچه وسوسه او بسیار عمیق بود.
محققان تصمیم گرفتند یکی از میمون ها را با میمون جدیدی عوض کنند. میمون تازه اولین کاری که میکند به سمت موز از نردبان بالا میرود. ولی ناگهان بقیه میمون ها روی او میریزند و او را محکم کتک میزنند. پس از چند بار کتک خوردن، میمون تازه وارد فرا می گیرد که نبایستی از نردبان بالا برود، اما هرگز نمیداند چرا؟
میمون دوم جایگزین میشود و همان وضع ادامه می یابد. میمون اول هم در کتک زدن میمون دوم همکاری میکند. میمون سوم جایگزین میشود و همان وضع کتک زدن ادامه مییابد. میمون چهارم جایگزین می شود و همچنان کتک زدن هر میمونی که از نردبان بالا می رود ادامه دارد.
حالا آنچه مانده میمون های جدیدی هستند که حتی هیچکدامشان دوش آب سرد را هرگز تجربه نکرده اند، ولی همچنان هر میمونی که از نردبان بالا می رود را کتک میزنند. اگر ممکن بود از میمون ها پرسش شود چرا آنانی را که از نردبان بالا میروند را کتک میزنند، جواب میتوانست این باشد: من نمیدانم، همه همین کار را میکنند. جمله ای که متاسفانه برای همه ما آشناست!
مفهوم پارادیگما (واژه ای یونانی که در انگلیسی پارادایم خوانده می شود) میتواند داستان بالا را توضیح دهد: هر فرد یا جامعهای «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب مفروضات، پیش دانستهها و پیش فرضهای خود درک و تحلیل میکند.
پارادایم یک مجموعه از باورها و پیشفرضها و ارزشها است که ممکن است زمانی به یک دلیل منطقی بوجود آمده باشند اما به دلایل غیرمنطقی ته نشین شده باشند و سپس از طریق آموزشهای رسمی و غیررسمی آنقدر تکرار میشوند که برای ما به صورت چارچوبهایی «بدیهی» در میآیند.
به احتمال خیلی زیاد پارادایم ها در زمان شکلگیری به خاطر این که موفق بوده اند و یک مساله را به خوبی حل کرده اند (جلوگیری از آب سرد) در ذهن ما پایدار می شوند، اما زمانی که یک پارادایم شکل گرفت همچنان در ذهن ما باقی میماند ولو اینکه دیگر کارآمد نباشد. چرا؟ چون تبدیل به پیشفرضهای بدیهی شده است.
پارادایم ها باعث میشوند که ما کور شویم! بگذارید مثالی بزنم: زمانی که شرکت معروف آمازون (که آن موقع یک کسب و کار نوپا و ناشناخته بود.) ادعا کرد که می خواهد بزرگترین کتاب فروشی آنلاین دنیا شود رقبای سنتی او خندیدند و برخی نیز رسما در روزنامه ها گفتند که آرزو بر جوانان عیب نیست. اما بعدها به شدت تنبیه شدند! چرا؟ چون پارادایم قبلی کاملا چشم های آنان را بسته بود....
دکتر مجتبی لشکربلوکی
@honaremodiriat
۲۰ خصوصیت بدترین و ناموفقترین مدیران دنیا!
شاید شما هم در ذهن خود مدیر یا رئیسی را تجسم کنید که از بدترین مدیران دنیا به حساب میآید، اما چه چیزی سبب شده تا این ذهنیت دربارهی آن مدیر در ذهنتان شکل بگیرد؟
ویژگیهای شخصیتیِ زیادی وجود دارد که در بین تمام مدیرانِ بد دیده می شود. یکی از آنها این است که آنان هیچ وقت خود را مدیر بدی نمیدانند، بلکه فکر می کنند تمام کارهایشان به خوبی و روی اصول انجام می شود و مدیر خوبی هستند. در ادامه، به چندین ویژگی مشترک بدترین مدیران دنیا اشاره می کنیم:
ارتباط خوبی با کارمندان برقرار نمیکنند.
بسیار خودشیفته هستند.
بیش از حد وسواس دارند و میخواهند کارهای جزئی کارمندانشان را هم کنترل کنند.
میان کارمندان فرق میگذارند و تنها با تعدادی از کارمندان رابطهی صمیمانه برقرار می کنند.
از کارمندان انتظارات نامشخص دارند.
به دنبال ترساندن کارمندان هستند و از ابزار ترس، برای حرکت رو به جلوی تیم خود استفاده میکنند.
خیلی زود عصبانی میشوند و برای ابراز ناراحتی در محیط کار صدای خود را بلند میکنند.
توان تصمیمگیری درست را ندارند و نمیتوانند در شرایط سخت بهترین تصمیمات را اتخاذ کنند.
در بیشتر موفقیتها، سهم زیادی برای خود قائل هستند و کاری را که کارمندان انجام میدهند، به اسم خود ثبت می کنند.
کارمندان را به خاطر اشتباهاتشان سرزنش میکنند و در شکستها همه را جز خودشان مقصر می دانند.
عاشق چاپلوسی هستند. یک مدیر خوب و موفق، علاقهمندی کارمندان را در قلب خود لمس می کند نه از طریق زبان آنها.
مسئولیت اشتباهاتشان را قبول نمیکنند و هرگز معذرت خواهی نمی کنند.
در مقابل تغییر مقاومت میکنند.
قادر به درک کارمندان نیستند و از آنها قدردانی نمیکنند.
توانایی انگیزه دادن به تیم را ندارند و قادر به استفاده بهینه و بازدهی حداکثری از کارمندان خود نیستند.
وقتی کار زیادی برای انجام وجود دارد، غیب میشوند و زمانی که به حضور آنها برای انجام کارهای مختلف نیاز است، در دسترس نیستند.
انتظارات غیرواقعی دارند و باعث ناامیدی کارمندان میشوند.
متوجه کم کاری کارمندان نیستند و آن را نادیده میگیرند.
ریاکار و دو به هم زن هستند و همیشه در تیمهای کاری به دنبال مشکل درست کردن و اختلاف انداختن بین دیگران هستند.
کارمندان را تحقیر و تمسخر میکنند و فکر میکنند تحقیر کارمندان سبب بالا رفتن انگیزهی آنها میشود.
@honaremodiriat
شاید شما هم در ذهن خود مدیر یا رئیسی را تجسم کنید که از بدترین مدیران دنیا به حساب میآید، اما چه چیزی سبب شده تا این ذهنیت دربارهی آن مدیر در ذهنتان شکل بگیرد؟
ویژگیهای شخصیتیِ زیادی وجود دارد که در بین تمام مدیرانِ بد دیده می شود. یکی از آنها این است که آنان هیچ وقت خود را مدیر بدی نمیدانند، بلکه فکر می کنند تمام کارهایشان به خوبی و روی اصول انجام می شود و مدیر خوبی هستند. در ادامه، به چندین ویژگی مشترک بدترین مدیران دنیا اشاره می کنیم:
ارتباط خوبی با کارمندان برقرار نمیکنند.
بسیار خودشیفته هستند.
بیش از حد وسواس دارند و میخواهند کارهای جزئی کارمندانشان را هم کنترل کنند.
میان کارمندان فرق میگذارند و تنها با تعدادی از کارمندان رابطهی صمیمانه برقرار می کنند.
از کارمندان انتظارات نامشخص دارند.
به دنبال ترساندن کارمندان هستند و از ابزار ترس، برای حرکت رو به جلوی تیم خود استفاده میکنند.
خیلی زود عصبانی میشوند و برای ابراز ناراحتی در محیط کار صدای خود را بلند میکنند.
توان تصمیمگیری درست را ندارند و نمیتوانند در شرایط سخت بهترین تصمیمات را اتخاذ کنند.
در بیشتر موفقیتها، سهم زیادی برای خود قائل هستند و کاری را که کارمندان انجام میدهند، به اسم خود ثبت می کنند.
کارمندان را به خاطر اشتباهاتشان سرزنش میکنند و در شکستها همه را جز خودشان مقصر می دانند.
عاشق چاپلوسی هستند. یک مدیر خوب و موفق، علاقهمندی کارمندان را در قلب خود لمس می کند نه از طریق زبان آنها.
مسئولیت اشتباهاتشان را قبول نمیکنند و هرگز معذرت خواهی نمی کنند.
در مقابل تغییر مقاومت میکنند.
قادر به درک کارمندان نیستند و از آنها قدردانی نمیکنند.
توانایی انگیزه دادن به تیم را ندارند و قادر به استفاده بهینه و بازدهی حداکثری از کارمندان خود نیستند.
وقتی کار زیادی برای انجام وجود دارد، غیب میشوند و زمانی که به حضور آنها برای انجام کارهای مختلف نیاز است، در دسترس نیستند.
انتظارات غیرواقعی دارند و باعث ناامیدی کارمندان میشوند.
متوجه کم کاری کارمندان نیستند و آن را نادیده میگیرند.
ریاکار و دو به هم زن هستند و همیشه در تیمهای کاری به دنبال مشکل درست کردن و اختلاف انداختن بین دیگران هستند.
کارمندان را تحقیر و تمسخر میکنند و فکر میکنند تحقیر کارمندان سبب بالا رفتن انگیزهی آنها میشود.
@honaremodiriat