عباس باقریه
192 subscribers
163 photos
37 videos
13 files
49 links
شعر و موسیقی

ارتباط با ادمین:
@abbas_bagheriyeh
Download Telegram
چرب است و چیلی است که آرام می‌خورند
تند است و تیز اگر که چو دشنام می‌خورند

افطارشان به سادگی آب‌ خوردن است
افطار می‌کنند و سپس شام می‌خورند

دستی به جان منقل و دستی به جانماز
با دست غیب از جگر جام می‌خورند

خون خلائق است که این روزه‌دارها
با اشتها و در ملأ عام می‌خورند

گه‌گاه در خلال میان‌وعده‌هایشان
قدری خلال پسته و بادام می‌خورند

آنگونه کرده‌اند بنا زیر پای خویش
که هر چه می‌خورند لب بام می‌خورند

این فربه‌های نرم‌تنِ سخت‌استخوان
رزق از حراج مردم ناکام می‌خورند

یک عده مثل ما غم ایام و عده‌ای
گردن‌کلفت، هی غم اندام می‌خورند

در ناز و نعمتند ولی در شکایتند
آب خوش از پیاله‌ی ایتام می‌خورند

سررشته‌های باور این دین فروش‌ها
تنها به‌ درد حوله‌ی حمام می‌خورند

تا بوده روزگار همین بوده است و هست
رعیت بساط کرده و حکام می‌خورند

این جانماز آب‌کشان قمارباز
چوب قمار خویش سرانجام می‌خورند


"عباس باقریه"
@abbasbagheriyeh65
کاش ما هم گنه گاه به گاهی بکنیم
گاه بر صورت هم نیم‌نگاهی بکنیم

عاشقی کردن ما البته جرمی‌ست بزرگ
کاش می‌شد کمِ کم خرده‌گناهی بکنیم

عشقبازی نه! ولی کاش که می‌شد ما هم
بازیِ عشق به کوتاهی آهی بکنیم

چنگ بر دکمه‌ی پیراهن یاری بزنیم
دست در نازکی گردن ماهی بکنیم

مثل آن کوزه بیا عاشق زاری باشیم
بعدها ناله به درگاه گیاهی بکنیم

تا که روشنگر ما چشم‌ سیاهی باشد
حیف باشد حذر از روی سیاهی بکنیم

سیب ممنوعه‌ی من! این‌همه ممنوع مباش
فکر برچیدن تو خواه‌‌نخواهی بکنیم

دل به دل تا که بفهمی چقدر دارد راه
خویش را یک‌تنه تا کوی تو راهی بکنیم

گفتمش کاش که ما نیز گناهی... بغضی
کرد و با اشک چنین گفت: «الهی...


#عباس_باقریه
https://telegram.me/abbasbagheriyeh65
آه ای آتش به دامن! دودمانت را بچسب
دودمان زیر خاکستر نهانت را بچسب

منظر غمگین! صفای اشک و آهت را بناز
حنجر خونین! لبان نوحه‌خوانت را بچسب

مرد باش ای مرد! بر هر شانه‌ای مگذار سر
زانوان خسته اما مهربانت را بچسب

از زمینی‌ها توقع بیش از این‌ها نابجاست
بال بگشا و دو دستی آسمانت را بچسب

آن‌چه می‌بینی در این دنیا فقط باد است باد
قایق سرگشته! محکم بادبانت را بچسب

خنده را با دوستانت لب به لب تقسیم کن
وقت گریه آستین دشمنانت را بچسب

گر کسی شد دشمنِ جانت مباش اندوهگین
گر که شد آرامِ جان، آرام، جانت را بچسب

تا بهارِ دلنشین فرسنگ‌ها راه است آه
ای درخت پیر عاشق! شد خزانت را بچسب

گر که می‌خواهی کلامت نوش باشد بعد از این
سخت با دندان نیش خود زبانت را بچسب


#عباس_باقریه
#باخداگاه
@abbasbagheriyeh65
دوباره غزه به روی نوار اذهان است
دوباره می‌روی از کوچه سنگ برچینی

«عباس باقریه»

#بی‌تفاوت_نیستم
#غزه
#فلسطین
#نسل‌کشی
#کودک‌کشی
#دفن_انسانیت
@abbasbagheriyeh65
مغزهای کاغذی، نطق‌های آجری
برج‌های آهنی، ایده‌های دکتری

کشته‌مرده‌‌دل شده‌ست، در غبار ول شده‌ست
نقش کاه‌گل شده‌ست، خلق مینیاتوری

آسمان‌ندیده‌ها، چشمشان به اوج‌ها
آسمان‌خراش‌ها، خسته از هواخوری

خاک می‌خورد مدام، مور از گرسنگی
پشت می‌کند به آب، ماهی از شکم‌پری

سرخودانه یک زمان، گرمِ سر بریدنیم
یک زمان در آتشِ، دل‌بَری و دل‌بُری

می‌روند خویشتن، را نظاره‌گر شوند
در برهنگان هرز، هرزگان چادری

ما خراب می‌شویم، استکان به استکان
ما عذاب می‌شویم، استوری به استوری

در هجوم دردها، بین ریزگردها
می‌روی که خویش را، دست باد بسپری


#عباس_باقریه
#دفینه
@abbasbagheriyeh65
پناه بر شعر از هر چه ما را ویران می‌کند و از هر که
گویشی تازه‌ای


سه‌یْ نیصفِ شَو بِدار مُرُم تا مگی مَکو
دوچرخَه‌مَه سُوار مُرُم تا مگی مَکو

فیکرُم هزار را مرَه قلبُم هزار جا
ور کو وُ دشت و غار مرُم تا مگی مَکو

دیل‌تُرکو چون انار، ترَک‌خوردَه چون دِوار
یَک زخمِ ور قُطار مُرُم تا مگی مَکو

با غمزَه‌یی‌ شُکار مرُم بس کي سادَه‌یُم
درگیرِ چشم و چار مُرُم تا مگی مَکو

یَک تا ب دو وَگَل مرَه اشکُم د دست و بال
دیلتنگ و بِقُرار مُرُم تا مگی مَکو

هم عَینِ چی مجزَّنَنُم، آزکُم رفق!
بام دشمنام یار مُرُم تا مگی مَکو

دیل‌نَزوکُم خدا نِکنَه مور اخم کنَن
بام پخّی غصّه‌دار مُرُم تا مگی مَکو

مو شاعرُم برِی دو کُلوم حرفِ حق زی‌یَن
با کلَّه پایِ دار مُرُم تا مگی مَکو

هر چی‌م اَتش‌ب‌جون بَشُم و داغ‌ورجگر
اَتش‌ب‌اختیار مُرُم تا مگی مَکو

تا زیندَه‌یُم د رو پروفایلِ مو زوم کنِن
عکسی د رو مُزار مُرُم تا مگی مَکو


#عباس_باقریه
#گویش_نیشابوری
@abbasbagheriyeh65
تو شادی محض دور میدان هستی
آزادی مطلق خیابان هستی
ای عشق برای من تو چیزی مثلِ
بازآمدن #معین به ایران هستی

«عباس باقریه»
@abbasbagheriyeh65
تنهایی گاه پشت چراغ قرمز سبز می‌شود
گاه در عکسی دسته‌جمعی
و گاه وسط یک موسیقی بی‌کلام
از زبان زنی که لبانش را دوخته‌اند

#عباس_باقریه
@abbasbagheriyeh65
هر جا زدم به سینه دستِ ارادتم را
با دستِ عقل خوردم چوبِ حماقتم را
در یک زمینِ مرده یک ملکِ خاک‌خورده
پاشیده بودم ای کاش بذرِ محبّتم را

#عباس_باقریه
#باخداگاه
@abbasbagheriyeh65
گذشت ابر سپید از سیاهی فلک و
به روی دست زمین ریخت آب پاکی را

«عباس باقریه»
#دوم_اردیبهشت
#روز_زمین_پاک
@abbasbagheriyeh65
فریدون فروغی - غم تنهایی
@moozikestan_bot
این ساز، مخالف است با شادی من
اما مترادف است با شادی من
آن دم که غم آید به مبارکبادم
آن لحظه مصادف است با شادی من

رباعی: #عباس_باقریه
@abbasbagheriyeh65
فرشته‌ها ببریدم از این جهان ببرید!
مرا به خلوت یک قبر مهربان ببرید!

نام شاعرش را نمی‌دانم
سلام دوستان عزیز!
سومین جلسه‌ی نشست ادبی خیام امروز (شنبه) برگزار می‌شود
ساعت ۵ عصر
اقامتگاه بومگردی خانه‌ی پدری
نشانی: انتهای شهید جعفری ۵
عشقبازان به یار مشغولند
به بریز و ببار مشغولند
شاعران را به روی تخته نوشت:
به غم روزگار مشغولند
زنگ تفریح شد معلم گفت:
کارگرها به کار مشغولند


«عباس باقریه»

#کارگرهای_معلم
#معلم‌های_کارگر

@abbasbagheriyeh65
تو ماهی و ماه از ستم می‌گیرد
از کژدمی و روی دژم می‌گیرد
با این همه پیش آ و حریفی بطلب
از دوری و دوستی دلم می‌گیرد

#عباس_باقریه
@abbasbagheriyeh65