شارنامه
12.2K subscribers
667 photos
177 videos
60 files
660 links
ارتباط با من
@Salahkhadiw

اینستاگرام:

https://www.instagram.com/salah.khadiw
Download Telegram
🔺تجدد ایرانی و پیچ پوشش زنان

«اولین قربانی شور انقلابی سال ۵۷، زنان بودند. اشکالی در فضای روشنفکری و سیاسی بود که زنان نادیده گرفته می‌شدند. ما می‌خواستیم نشستی برگزار کنیم برای بررسی حضور زنان در مجلس خبرگان ولی هیچ‌کدام از جریان‌های سیاسی و روشنفکری جایی ندادند و یادداشتی فرستادند: «رفیق لاهیجی! بهتر نیست به جای این خاله‌زنک‌بازی‌ها به ما بپیوندی برای مبارزه با امپریالیسم جلوی سفارت آمریکا؟»

1⃣سطور بالا که به خوبی بیانگر فضای تودەای مقارن انقلاب 57 است، بخشی از گفتگوی روزآروز با شهلا لاهیجی است که دیروز درگذشت.
چیرگی دال "مبارزه با امپریالیسم" در گفتمان انقلاب 57 قسمی انسداد معنایی پدید آورد که باعث تحریف و تقلیل مفاهیم اساسی مورد نیاز یک نظریەی سیاسی وفادار به توسعه و دمکراسی می شد.
چپ گرایان و اسلام گرایان انقلابی کمترین تردیدی نداشتند که تظاهرات روزانه در جلوی سفارت آمریکا، اکسیری نجات بخش است که موفقیت و تداوم انقلاب در گرو آن است.
دمکراسی، تفکیک قوا، مشروط ساختن قدرت، مشارکت زنان، حقوق بشر و آزادی های سیاسی و شهروندی "بحث های خالە زنکی " بودند. مباحثی که در برابر برق سلاح کلاشینکف و کلید واژەهایی چون، انقلاب، مبارزەی ضد امپریالیستی، خلق های تحت ستم، پرولتاریای رزمنده و مستضعفان جهان، معادل سرافکندگی و وادادگی به شمار می رفتند.
کمترین تاوان سخن گفتن از دمکراسی و حقوق بشر در برابر "دمکراسی تودەای" چپ ها و "نظام شورایی اسلام" مذهبی ها، متهم شدن به هواداری از دمکراسی بورژوایی بود.
در این وانفسا پرداختن به حقوق زنان، به آسانی می توانست مساوی طرفداری از حکومت سرنگون شدەی سابق تلقی گردد.
انقلاب، انقلاب پابرهنگان و پرولتاریا بود و هر اشارەای بە نمادها و دلمشغولی های طبقەی متوسط که برساختەی نوسازی پهلوی ها بود، طرف را در مظان اتهام و ارتداد قرار می داد.

2⃣مقدمەی بالا پاسخی برای پرسشی آشناست:
چرا پس از حدود صد سال، تجدد ایرانی هنوز از پیچ پوشش بانوان عبور نکرده است؟
چرا گذار به دمکراسی هنوز در دسترس نیست و نظریە پردازی دربارەی توسعەی کشور همچنان رگه هایی از مباحث قرون قبل را با خود دارد؟
توسعه و آزادی پوشش و دمکراسی چه پیوندی دارند و چرا با هم به کلافی سردرگم بدل شدەاند؟
از قضا مرگ خانم لاهیجی به عنوان یک فعال پیگیر حقوق زنان در زمانی نمادین اتفاق افتاد.:
همزمان با سالگشت فرمان کشف حجاب و اجرای حکم شلاق زنی به خاطر مخالفت با حجاب اجباری و بازداشت زنان کابل به علت بدحجابی!
  ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان ضمن اذعان به بازداشت دختران به خاطر " بدحجابی " خاطر نشان کرد که آنها بخاطر "تنبیه و توصیه" ساعاتی توقیف شدند!
طرفه این جاست که نود سال قبل درست مثل امروز، پوشش بانوان یکی از مباحث کلیدی در حوزەهای سیاسی و اجتماعی سە کشور  ایران، افغانستان و ترکیە بود.
نکتەی جالب تر این جاست که در آن دوران، از میان حدود 50 کشور اسلامی کنونی، فقط سه کشور یادشده کاملا مستقل بودند.
دست بر قضا هر سه کشور نیز تحت سلطەی زمامداران خودکامە و توسعه گرایی قرار داشتند که آزادی پوشش نسوان و به بیان دقیق تر شبیه شدن آنان به زنان فرنگی را بخشی ضروری از مدرنیزاسیون خویش می دانستند.
در این میان آتاترک از همه جدی تر و ثابت قدم تر بود. شاه امان الله به زودی گرفتار موج مقاومتی محافظه کارانه شد و کنار رفت.
رضاشاه هم قربانی مداخلەی امپریالیستی دول اروپایی گشت ورویاهایش بر باد رفت.
تجدد هر سە کشور البتە فاقد زمینەهای لیبرالی و ساختارهای دمکراتیک بود و سرنمون آن نه لیبرالیسم و دلبستگانش، بلکه اصلاحات پتر کبیر، مستبد منور روس بود.

4⃣ همانطور که گفته شد، در طول قرن بیستم این سه کشور هر یک به راهی رفتند.
افغانستان که خیلی زود از گردونه خارج شد و در ادامه هم قربانی مزیت های ژئوپولتیک خود در متن جنگ سرد گردید و به آوردگاه مسکو و واشنگتن و کمونیسم خلقی و اسلام سیاسی تبدیل شد.
ایران هم تن و جان به انقلاب و جانمایەی ضد امپریالیستی آن سپرد.
در نیمەی قرن در هر دو کشور ایران و افغانستان، محافظەکاری سیاسی شدە و ایدئولوژیک علیه اصلاحات آمرانەی ابتدای سده سینه سپر کرد و آن را به قهقرا راند.
ترکیه دستکم بیست سال دیرتر به موضوع حجاب بازگشت و زهر جباریت و مداراناپذیری اصلاحات آتاترک را گرفت.
اگر تغییرات عمیق ساختاری در داخل و فضای جهانی نبود، دور نبود که دولت آکپارتی نیز مانند تهران و کابل به سخت گیری و انعطاف ناپذیری روی آورد.

5⃣ چرا از پیچ پوشش عبور نمی کنیم؟
یحتمل بخاطر نبود یک نظریەی توسعەی بومی و سیاست زدگی تمام ساحت های زندگی اجتماعی.
به خاطر ایدئولوژی های مطلق گرا و رهایی بخشی که در حساس ترین فرازهای تاریخمان، سپهر سیاست و فکر و فرهنگ را تسخیر نمودند.
به خاطر ماندن در منطق فکری دوران جنگ سرد و سرانجام اولویت نحس سیاست بر اقتصاد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺 رد خون بر دریای سرخ

هفته ها پس از رسیدن دمای دریای سرخ به نقطەی جوش، سرانجام دیشب به رنگ خون درآمد. حملات دیشب آمریکا و بریتانیا به مواضع حوثی های یمن، خطرناک ترین تحول جنگ غزه از حیث احتمال گسترش آن به جاهای دیگر و تبدیل به جنگی منطقەای به شمار می رود.
آمریکا و انگلیس امیدوارند که بمباران های دیشب به توقف حملات حوثی ها به کشتی های خارجی بینجامد و نیازی به درگیری بیشتر نباشد.
دو کشور یاد شده طی روزهای اخیر بارها ایران را به آموزش، تسلیح و ارائەی کمک های اطلاعاتی به  حوثی ها به منظور هدف قرار دادن کشتی های مرتبط با اسرائیل متهم کردند.
اما در لحظەی حساس کنونی کوشش می کنند با اشاره نکردن به نقش ایران از دامنەی تنش بکاهند.
این امر در بیانیەی اخیر پریزیدنت بایدن آشکارا دیده می شد. بیانیەی بریتانیا هم سرشار از واژەهایی بود کە احتیاط و هراس از گسترش دامنەی درگیری در آن به چشم می خورد.
این سخنان در وهلەی اول بیانگر آن است که این دو کشور برنامەای برای جنگ با ایران ندارند.
ایران هم به محکوم کردن حملات دیشب اکتفا کرده و روسیه هم خواهان تشکیل جلسەی اضطراری شورای امنیت شده است.
حوثی ها وعدەی انتقام دادەاند و بر تعهد قبلی خود مبنی بر هدف قرار دادن کشتی های مرتبط با اسرائیل تا زمان پایان حمله به غزه تاکید کردەاند.
اکنون پرسش این است که این حملات چه تاثیری بر روند رویدادها خواهد گذاشت؟
طبعا هدف اصلی لندن و واشنگتن اعمال بازدارندگی از طریق مرعوب کردن صنعا و تهران به منظور از اجتناب از حملات بیشتر است.
در نقطەی مقابل حوثی ها با درک پرهیز غربی ها از ورود به جنگی فراگیر و طولانی، در حال ارزیابی شرایط جدید هستند.
ترکیبی از بینش ایدئولوژیک، رهیافت های استراتژیک و خط سیر حوادث، واکتش حوثی ها را تعیین می کند.
آنها از سالها حملات هوایی ویرانگر
عربستان سعودی و چند کشور عربی دیگر نه تنها جان سالم بدر بردند، چه بسا امروز در موقعیت قدرتمندتر و تثبیت شدەتری هم قرار دارند.
این تجربه به آنها نوعی " نخوت سیاسی " و تصور  شکست ناپذیری داده که مشوق ورود مستقیم شان به رخدادهای جنگ غزه گردید. امری که در نوع واکنش و ارزیابی آنان دربارەی حملات دیشب هم تاثیرگذار خواهد بود.
مضاف بر آن "چهرە شدن" آنها در دنیای عرب و اسلام به سبب ایفای نقش "تنها حامی راستین مردم غزه"، سرمایەی استراتژیکی است که نمی توانند آسان از آن دست بشویند.
حوثی ها پدیدەی خاورمیانەی پس از بهار عربیند. دورانی که جنگ های سوریه و یمن به قسمی " جنگ داخلی خاورمیانه " بدل شدند و منطقه بیش از هر زمانی در امتداد شکاف های شیعه/سنی و عرب/عجم تقسیم گردید.
حوثی ها بر اثر این تحولات، علیرغم کسب قسمی پیروزی نظامی، در مجموعەی جهان عرب و اسلام دارای اکثریت سنی، به عنوان عوامل نیابتی ایران به انزوای سیاسی دچار شدند.
یکی از پیامدهای حملەی خونین و پرتلفات اسرائیل به غزه، کاهش شکاف های پیشگفته در فضای بین الاذهانی منطقه است.
حوثی ها از این امر نیک آگاهند و سخت است از آن به عنوان عامل بازسازی چهرەی سیاسی خود در میان افکار عمومی جهان عرب دست بردارند.
با این وصف آنچه می ماند، رخدادهای روی زمین است.
آیا حملات دیشب آنطور که آمریکا و انگلیس می گویند به توانایی حوثی ها در عملیات علیه کشتی ها ضربه زده؟ آیا این آسیب ها برگشت ناپذیر است؟
اگر حوثی ها دوباره حمله کنند، ائتلاف غربی باز آن را تلافی خواهد کرد؟
طرفین ماجرا به شمول ایران می دانند که این یک بازی کنترل شده و دارای حدود مشخص است و تاب آوری متقابل، روند آن را معین می کند.
این مساله و پاسخ  سوالات فوق برای تعیین خط سیر رخدادهای آتی اهمیت دارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺فراتر از آمدن و نیامدن معین

معین می تواند به ایران برگردد و با طی روال قانونی کنسرت هم بگذارد.
این سخن وزیر ارشاد در هفتەی گذشته دستمایەی نقد و نظر فراوانی شد. عمدتا از این حیث که آن را تاکتیکی سیاسی با اهداف تبلیغاتی معین می دانستند.
اگر از این جنبه بگذریم، نمی توان از اهمیت این خبر در بیان تحول عمدەای گذشت که در دهەهای اخیر در هنجارهای اخلاقی و زیبایی شناسی زندگی روزمرەی اسلام حکومتی پدید آمده است.
نصرالله معین یک ستارەی موسیقی پاپ است کە بر اثر ممنوعیت این سبک موسیقی پس از انقلاب جلای وطن نمود.
کارگزاران فرهنگی نظام انقلابی با طرد انواع موسیقی غربی از پاپ گرفته تا سبک های جدیدتری چون راک و جاز، تنها به سرودهای انقلابی و موسیقی کلاسیک روی خوش نشان می دادند.
از دید آنان، تمام اشکال موسیقی غیرکلاسیک جلوەای از فرهنگ منحط غربی بود که توسط طاغوت سرنگون شده به قصد تخریب اخلاق عمومی و به فساد کشاندن جوانان ترویج می شد.
موسیقی یا مجاز بود و یا غیرمجاز، و البته غیرمجازها لیست بلندبالاتری را شامل می شدند.
خود بحث مجاز و غیرمجاز هم بازتابی از مباحث درازدامن و پایان ناپذیر فقهی دربارەی حلال و حرام بودن اصل موسیقی بود.
از اواسط دهەی شصت با بالیدن نسل جوانی که عطش خود به شنیدن موسیقی پاپ را از طریق دستگاه های ویدئو به صورت قاجاقی سیراب می کرد، کاربست آموزەهای زیبایی شناسی رسمی، بیش از پیش دشوار شد.
ذائقەی زیبایی شناسی نسل های دهەی هفتاد و هشتاد به یمن ظهور تلویزیون های ماهوارەای و دیگر ابزارهای ارتباطی جدید، بیش از پیش با موسیقی پاپ و اشکال متاخرتر آن عجین گردید.
به تدریج کار به جایی رسید که این نوع موسیقی به ساحت های رسمی نیز راه یافت.
ظهور پدیدەای چون " مداحی پاپ " نشانەای از سازگاری غریب غربی ترین سبک های موسیقی با زیبایی شناسی ایدئولوژی اسلامی بود.
گذار نسبی از اسلام فقاهتی به اسلام هیاتی و بلندتر شدن صدای مداحان در برابر فقیهان به عنوان تطوری عمده در بافتار ایدئولوژی حاکم، زیبایی شناسی نوینی را خلق نمود که تغییر ذائقەی فرهنگی از ثمرات آن بود.
بر خلاف اوان انقلاب که موسیقی سنتی با جامعەی تازه انقلاب کرده سازگار می نمود، برای نظم پساانقلابی، استاتیک برخی اشکال موسیقی راک و جاز غربی نمایندەی بهتری بود.
برخلاف موسیقی کلاسیک، موسیقی پاپ قسمی صنعت هنر است که با اقتصاد سرمایەداری و دستور کارهای نئولیبرالیستی سازگاری بیشتری دارد.
تحول اقتصاد سیاسی از قسمی دولت رفاه سوسیالیست مآب دهەی 60 به نئولیبرالیسم اسلامی بعدی، اثر خود را بر حوزەی فرهنگ و هنر هم گذاشت و آن را از صورت فاخر و نادر بودن به سمت عمومیت و مردمی بودن برد.
همانطور که پیشتر گفته شد، ابتدا تلاش شد به نوعی پاپ مجاز و خودی، مجال داده شود و خطی روشن میان موسیقی تهران و لس آنجلس کشیده شود.
این افتراق هم به مرور از میان رفت و در مبادی رسمی الزامات ایدئولوژیک به تشریفاتی بی اثر تبدیل شد.
مهم ترین عامل در این میان همپوشانی زیبایی شناسی موسیقی غیرکلاسیک با سیاست زندگی در ایران پساانقلاب است.
سیاست زندگی ضمن تعهد ظاهری به الزامات سیاسی و تعهدات ایدئولوژیک، در عمل آنها را به سود منویات خود دور می زند.
در ساحت رسمی هم اسلام هیاتی و اشکال هنری آن نظیر مداحی پاپ با ارجاعات مکرر به افق های نادیدەی تمدن اسلامی و ایرانی آینده، از طریق برانگیختن قوەی تخیل مخاطبان سرخورده، هم نوایی بیشتری با موسیقی غیرقاعدەمند دارد.
تمرکز این زیبایی شناسی بر صداهای تجربی، بداهه نوازی و آمادگی برای گسستن از تمامی اصول و معیارها، کاتالیزوری برای معنادار کردن زندگی است.
خاصه در جهان های خیالی که بر اثر نومیدی و سرخوردگی جایگزین عوالم تجربی می شوند.
قصەی بازگشت معین فراتر از پروپاگاندای سیاست، روایت خلاقیت و جهان وطن شدن زیبایی شناسی جامعەای پساانقلابی است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺چرا از آسمان اربیل موشک می بارد؟

اربیل که این روزها نامش با پهپاد و موشک گره خورده، نوپاترین پایتخت خاورمیانه است. در منطقەای که هزارەی نوین را با ویرانی پایتخت های قدیمی و مراکز شهری عمدە نظیر بغداد و دمشق و حلب و طرابلس و بنغازی و صنعا و بیروت و غزه آغاز کرد، تولد یک پایتحت جدید بی  گمان رخدادی خارق العاده است.
شکوفایی این کهنه سکونت گاه انسانی در سدەی جدید در حالی که قرن گذشته را با شهرکی ولایتی با کوچه پس کوچەهای خاکی آغاز کرد و با شهر بتن و سیمان عصر صدام در دهەی نود بە پایان رساند، مصداق این شعر رادیارد کیپلینگ است:

عمر شهرها و تاج و تخت ها و قدرت ها/از دریچەی چشم زمان
بە بلندای عمر گل هاست که هر روز می میرند.
اما همانگونه که جوانەهای نو/ نویدبخش سرور مردمانی جدیدند
از دل خاک تهی و مغفول/ شهرها دوباره به پا می خیزند.


با خاتمەی جنگ سرد و پایان تقسیم ساختاری دنیا، نظم بین المللی نوینی ظهور کرد که زیرساختارهای منطقەای آن در خاورمیانه، روی خوش تری به کردها نشان می داد.
کردها که از غایبان قرن نوزده و محذوفان قرن بیست بودند، به لطف این تحولات تا حدی از حاشیه به متن آمدند.
ظهور اربیل به مثابەی متروپلی کردی با فرودگاهی پررونق و برج های پر زرق و برق و دهها کنسولگری و نمایندگی خارجی، آشکارترین نمود حضور پررنگ تر کردها در سیاست و اقتصاد سدەی حاضر است.
شکوفایی خیره کنندەی این کهنه شهر آرمانی کردستان تا قبل از ظهور داعش به حدی بود که آتیەای چون دوبی را برای آن پیش بینی می کردند:
سریع ترین شهر دنیا و مروارید خلیج فارس و ویترین برازندەی نسل تازەی استبداد مصلحت گرا در جهان کنونی.
اما به یقین پایتخت کردستان و مروارید عراق به اندازەی دوبی و دوحه و مسقط و جده، خوش شانس نیست.
قبل از هر چیز به علت بدبیاری های ژئوپولتیک و بیماری های تاریخی منطقەای کە در آن قرار دارد.
درست مانند لهستان که همیشه با بیم قیچی شدن به دست همسایگان نیرومندش، آلمان و روسیه روبروست، تقدیر اربیل و اقلیم کردستان هم با آلمان و روسیەی خاورمیانە یعنی ترکیه و ایران نوشته شده است.
در سپیدەدم قرن جاری، غرب به رهبری آمریکا آنقدر قدرت داشت که به تنهایی سرنوشت منطقه را تعیین کند. اما این فقره، مانند هژمونی انگلیس و فرانسه در یکصد سال قبل، دولت مستعجل بود و به زودی متغیرهایی جدید ظهور کردند.
اکنون  غیر از آمریکا، روسیه و چین، قدرت های منطقەای مانند ایران، ترکیه، اسرائیل و کشورهای عرب خلیج فارس در حال یک بازی مار و پله اند.
آخرین نسخەی بازی جدید خاورمیانه، جنگ غیر مستقیم ایران با آمریکا و اسرائیل بر سر هژمونی منطقەای است.
تهران در این مسیر، کم و بیش بغداد، دمشق، بیروت و صنعا و غزه را با خود دارد.
اربیل مرکزی است که در میانەی این پایتخت ها به نحوی گیر افتاده: نه کاملا در محور غرب قرار دارد تا احیانا مانند تایپه و کییف محسوب شود و نه بخشی از محور ترکی و عربی است.
در حقیقت اربیل در نیمەی راە قسمی سیاست تایوانیزه* کردن آمریکا، نوپا و سرگردان مانده است.
پایتخت اقلیم کردستان تنهاست. یک تنهایی استراتژیک که برآمده از منطق ژئوپولتیک مسالەی کرد در خاورمیانەای با چهار کشور دارای اقلیت کرد است.
این تنهایی که بویژه در حالتی که نظم جهانی در حال گذار است و ساختارهای امنیتی در حال تحولند، آن را به ضعیف ترین حلقەی سیاسی منطقه تبدیل کرده است.
جولان در آسمان اقلیم کردستان هیچ هزینەای ندارد و قدرت های منطقەای از آن برای تخلیەی فشارهای سیاسی بهره می برند.
کشورهای دارای جمعیت کرد در حالی که مسالەی کرد را عامل بالکانیزه شدن احتمالی منطقه می خوانند، خود مشغول " لبنانیزه کردن " اقلیم کردستانند.
سیادت لبنان به مدت چند دهه به ویژه از سوی اسرائیل و سوریه زیر پا نهاده شد. پویایی های این مداخلات ویرانگر منجر به پیدایش حزب الله شد. یک وضعیت "دولت در دولت" ویژه که به تمامی آرایش سیاسی لبنان را بهم ریخت و معادلات نادیده گرفتنی جدیدی را خلق نمود.
اگر قرار بر انتخاب باشد، مصلحت همه در ترجیح تایوان بر لبنان و بالکان است.

*اصطلاح تایوانیزه کردن را 23 سال قبل نخستین بار برای توصیف موقعیت سیاسی و ژئوپولتیک اقلیم کردستان بکار بردم. مقصود قسمی خودگردانی سرزمینی بدون استقلال رسمی است که تضمین کنندەی اصلی آن، حمایت نظامی ایالات متحدەی آمریکاست. تایوان از رهگذر این موقعیت بعدا به توسعەی اقتصادی و گذار دمکراتیک هم دست یافت.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کریکت جنگی ایران با پاکستان

حملات محدود و متقابل ایران و پاکستان در عمق 50 کیلومتری خاک یکدیگر، درست مانند تصادف دو رانندەی مجرب در مسیری همیشگی بود.
از آن نوع تصادف هایی که به صورت سهوی هر از گاهی پیش می آید و با تعیین مقصر و پرداخت یا بخشش خسارت، خاتمه می یابد.
در تصادف فرضی پیشگفته،  مقصر البته ایران بود،
چند هفته پس از حملات اسرائیل و ترورهای هدفمند علیه فرماندهان سرآمد " محور مقاومت " در سوریه و لبنان، ایران به یک نمایش قدرت نیاز داشت: قبل از هر چیز برای اقناع افکار عمومی و مصرف داخلی در آستانەی انتخابات و همزمان با بمباران یمن توسط آمریکا و بریتانیا.
اربیل و ادلب آسان ترین و کم هزینه ترین اهداف ممکن بودند. اولی پایتخت بدون دفاع هوایی اقلیم کردستان و دومی پایگاه اصلی مخالفان بشار اسد که به تناوب توسط روسیه، سوریه و بعضا آمریکا هدف قرار می گیرد.
بازتاب رسانەای نە چندان مطلوب این حملات، نیاز به یک جرح و تعدیل رسانەای را ضروری کرد.
انعکاس حمله به پایگاه گروه جیش العدل در خبرگزاری رسمی کشور، محصول این توازن بخشی بود: ایرانی قدرتی نادیدە گرفتنی نیست و همزمان می تواند به سه کشور سوریه، عراق و پاکستان حمله کند.
تصادف موصوف هم  دقیقا همین جا صورت گرفت: پاکستان کردستان بی دفاع و سوریەی فاقد حاکمیت نبود!
ایرنا به سرعت متوجه خبط رسانەایش شد، ولی کار از کار گذشته بود. دولت پاکستان بدون هیچ دل چرکینی گذشته از ایران در انظار عمومی تحقیر شده و جبران مافات ضروری می نمود.
در حالی که احتمالا در سال های اخیر ایران با چراغ خاموش و با اطلاع اسلام آباد، عملیات هایی از این دست در مناطق مرزی پاکستان انجام داده، رسانەای کردن آن دولتمردان این کشور را در موقعیت دشواری قرار داد.
بویژه از حیث جریحه دار شدن غرور ملی و نگاه رقیب دیرینەشان، هند کە بازدارندگی و موازنه سازی با آن، مسالەای حیثیتی به شمار می رود.
نگاه استراتژی امنیتی و دفاعی پاکستان همیشه به سمت شرق است. تمرکز رویکرد امنیتی ایران هم عمدتا بر مرزهای غربی است. در واقع دو کشور نه تنها با هم رو در رو نیستند، چه بسا پشتشان بهم است.
این جهت گیری های متفاوت باعث می شود که ایران و پاکستان در محیط استراتژیک منطقه، کمتر اصطکاک منافع داشته باشند. این مساله در کنار پیشینه و تجارب تاریخی باعث شده دو کشور دارای روابطی نزدیک و بدون انقطاع در هر دو دورەی پهلوی و جمهوری اسلامی باشند.
پاکستان در مرکز آسیا در حال یک بازی موش و گربه با هند است و هند هم یک رقابت دائمی سگ و گربه با چین دارد. حتی نگاه استعماری اسلام آباد به افغانستان هم تابعی از ملاحظات امنیتی و سیاسی رقابت با هند و استعارەی پیشگفته به شمار می رود.
ایران نیز دستکم از پانصد سال قبل در مرزهای غربی در حال هم آوردی و رقابت با امپراتوری عثمانی و جانشینان آن است.
با حذف عراق صدام بە مثابەی اصلی ترین رقیب آن از گردونەی بازی، بازی تمام نشد. بلکه تهران از دروازەی عراق وارد " مشرق عربی " شد و کلاهش با بازیگرانی نظیر اسرائیل و عربستان در هم گیر کرد.
با این اوصاف نباید انتظار پسرفت یا تحولی معنادار در روابط به صورت سنتی دوستانه ایران و پاکستان را داشت.
این تنش، کنترل شده و محدود مانده و به نظر می رسد رضایت طرف پاکستانی با حملەی متقابل دیشب فراهم شده باشد.
ایران با تاکید بر اینکه هیچ تبعەی ایرانی کشته نشده، در صدد کاستن از تبعات حملەی پاکستان است. پاکستان هم با تاکید بر احترام به تمامیت ارضی ایران و همکاری مشترک در آینده بر سر موضوعات امنیتی می گوید که سوء تفاهم رفع شده است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سیزده سال پس از خزان بهار عربی

تقویم  انقلاب های بهار عربی، تقارنی غریب با فرازهای مهم انقلاب ایران دارد.
در 26 دیماه 1389 در سالگرد خروج شاه از ایران، حکومت 23 سالەی زین العابدبن بن علی در تونس سقوط کرد.
با رسیدن موج انقلاب به مصر، در 22 بهمن 1389 دیکتاتوری سی سالەی حسنی مبارک هم سرنگون شد.
همانطور که در این یادداشت کوتاه می آید، شباهت های میان این رخدادها منحصر به تقارن های فوق نیست!
انقلاب های عربی عاقبت بخیر نشدند. رەآورد آنها نه تنها توسعه و دمکراسی نبود، بلکه از پس آنها موجی جدید از استبداد و خودکامگی  سر برآورد و بی ثباتی سیاسی هم به آن افزوده شد.
گل سر سبد بهار عربی تونس بود که پس از چند سال کش و قوس به آغوش استبداد و حکومت شخصی بازگشت.
این روزها که مصادف با روزهای پر از شوق و امید سیزده سال پیش است، کمتر خاطرەی آن گرامی داشته می شود و از نوستالژی این خیزش  خبر چندانی نیست.

1⃣کسانی چون فرید ذکریا و فوکویاما، نبود ساختارهای لیبرالی ضروری نظیر اقتصاد مولد و متنوع، جامعەی مدنی زنده و پویا و فرهنگ سیاسی متساهل و روادار را اصلی ترین عامل عدم توفیق گذار جهان عرب به سمت دمکراسی می دانند.
ترجمان این حرف را می توان دمکراسی بدون دمکرات ها نامید.
2⃣در حالی که آصف بیات مقصر اصلی را فقدان ذهنیت انقلابی نزد انقلابیون و توهم براندازی آسان و میانه داری بین اصلاحات و انفلاب می داند.
بر اساس این نظر، رهبران خیزش های عربی عمدتا بر این باور بودند که انقلاب در معنای کلاسیک آن و نظیر آنچه در روسیه، چین و ایران رخ داد، امری مربوط به گذشته است.
این دیدگاه محافظه کارانه سبب شد تحول فراگیر و همه جانبەی انقلابی مسکوت بماند و با دست نخورده ماندن بخش های اصلی رژیم گذشته خاصه در اقتصاد و ارتش و نیروهای امنیتی، زمینه برای ترمیدوری زودرس فراهم گردد.
برونداد نهایی این سخن هم، انقلاب بدون انقلابیون است!
3⃣برخی دیگر از تحلیل گران هم روی نقش منفی عربستان و امارات به عنوان رهبر اصلی ضد انقلاب و کارکردهای سلبی جنگ سرد ایران و اعراب انگشت می گذارند.
بر اساس این دیدگاه، مداخلات مخرب، تشویق فرقه گرایی، تمویل بخش های موثر رژیم پیشین و جنگ های داخلی، اصل گذار به دمکراسی را بلاموضوع نمود.
4⃣غیر از موارد بالا برخی پژوهشگران عرب با نگاهی نزدیک بین دیدگاه هایی جزء نگرتری طرح کردەاند.
محمودالذوادی جامعه شناس شهیر تونسی از جملەی این کسان است کە از نظرگاهی هویتی و فرهنگی، به چالش عمق نیافتگی وسطحی ماندن روند انقلابی در تونس پرداخته است.
الذودادی با طرح نظریه ی استعمار زبانی می گوید، دوزبانه بودن طبقەی متوسط تونسی آنها را از یک ذهنیت و دستگاه اندیشیدن ناب عربی و انقلابی محروم ساخته است.
بر اساس تز وی فرادستی فرهنگی و فکری زبان فرانسه بر زبان عربی به عنوان میراث استعمار هیچگاه نگذاشته تونس بسان کشورهای مغرب عربی نظیر عراق و سوریه به خلوصی هویتی دست یابد.
این متفکر هویت طلب مشخصا انگشت اتهام را به سوی مدرسه الصادقیه می گیرد. نخستین مدرسەی مدرن تونس که در سال 1875 بنیان نهاده شده و آموزش در آن به دو زبان فرانسه و عربی است.
عمدەی دولتمردان تونس در یک قرن اخیر از الصادقیه فارغ التحصیل شده و او فقدان استقلال زبانی نزد آنان را عامل اصلی ناکامی های سیاسی بعدی می داند.
5⃣به زمان پریشی موجود در این دیدگاه، زمانی می توان پی برد که بدانیم ایدئولوژی های اصلی مدافع انقلاب همه جانبه: ناسیونالیسم ضد استعمار، مارکسیسم انقلابی و اسلام مبارز دیری است جاذبه و پویایی خویش را از کف داده و مغلوب لحظەی نئولیبرال در اواخر قرن شدەاند.
طرفه این جاست که در ایران که آخرین انقلاب کلاسیک بزرگ قرن و روندهای انقلابی متاخر را از سر گذرانده، درست برخلاف تونس، جامعه الصادق - دانشگاه امام صادق - بعنوان یکی از مقصران ناکامی های کنونی و کژکارکردی دستگاه دولتی قلمداد می شود.
بر عکس تونس که مدرسە الصادقی سمبلی از تونسی جهان وطن و کم تر در قید هویت است، دانشگاه امام صادق نماد انقطاع از جهان و خالص سازی مفرط و گسست های فکری و علمی و فرهنگی در لحظەی حساس انقلاب فناوری ارتباطات و علوم دانش پایه است.
6⃣ کشورهای شرق اروپا با انقلاب های مخملی و به تعبیری اصقلاب توانستند به نهادهای دمکراتیک پایدار دست یابند.
روسیەی انقلابی در سال 1918 توانست شورش ضد انقلاب را که مانند رخدادهای خاورمیانه از سوی کشورهای خارجی تجهیز و تقویت می شد را در هم بشکند و جلوی بازگشت عناصر وفادار به رژیم قبل را بگیرد. هر چند در عمل استبدادی مخوف تر از گذشته را به ارمغان آورد.
از این رو شکست انقلاب های عربی نه به علت نقصان میزان هویت خواهی و نه به دلیل قلت دوز انقلابی گری است.
آنچه انقلاب های شرق اروپا را کامیاب کرد، کسب کلید جادویی حاکمیت قانون بود. ایدەای که به صورت اجمال از زبان ذکریا و فوکویاما بیان شد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺آش نخورده و دهن سوخته!

حملەی دیروز اسرائیل به مقر فرماندهان نظامی ایران در دمشق، نشان داد که حملات تلافی جویانەی اخیر ایران به ادلب و اربیل، نتوانسته موازنه و بازدارندگی کافی را در برابر آن ایجاد کند.
"بی مناسبت" بودن و " فقدان هم ارزی " در حملات ایران اصلی ترین عواملی بودند که باعث شد اسرائیل بدون هراس از بهم خوردن معادلەی هزینە و فایدە، به موج قتل های هدفمند علیه افراد " محور مقاومت " ادامه دهد.
تنها عکسی که دیروز از فرماندەی ترور شده ایرانی بدست اسرائیل منتشر شد، واجد عناصر روایی قابل تاملی در این زمینه است.
تصویری که " حاج صادق " را در کنار دو نفر دیگر  با لباس کردی در مسجد روستای بارزان نشان می دهد.
بارزان زادگاه بارزانی ها و خاستگاه نخستین تمرد سیاسی آنان علیه امپراتوری عثمانی و سپس دولت عراق است.
تاریخ عکس سال 1363 است. زمانی که حزب دمکرات کردستان آقای بارزانی در کنار قرارگاه رمضان علیه ارتش عراق می جنگید و مشترکا کنترل مناطق قابل توجهی را در شمال شرق استان اربیل به شمول روستای مسقط الراس بارزانی ها در دست گرفته بودند.
مسعود بارزانی در جلد چهارم کتاب بارزانی و جنبش ملی کرد به تفصیل به شرح این همکاری ها پرداخته است.
بخشی از روایت وی در این کتاب روشنگر زوایای نادیدەی عکس موصوف است: در بهار سال 1365 به قصد دیدار از مناطق آزاد شدە از حومەی ارومیه راه افتادیم و از طریق کوه ها وارد خاک عراق شدیم. پس از سفری دور و دراز شبانه به روستای بارزان رسیدیم و در مسجد آن نماز خواندم. پاسدار همراهم بنام "برادر مرتضی" با دیدن بارزان گفت: جایی کوچک و نامی بزرگ و پرآوازه! ( نقل به مضمون )
آیا فرماندهان جانباختەی دیروز احتمالا از همکاران گذشتەی مسعود بارزانی در جنگ ایران و عراق نبودەاند؟
طرفه این جاست که ایران به صورت مکرر به مناطقی در اربیل به بهانەی وجود موساد حمله می کند، همزمان اسرائیل همسنگران سابق ‌ حاکمان کنونی اربیل را هدف قرار می دهد!
در اینجا تناقضی بزرگ نهفته است. آیا کردهای عراق از متحدان جمهوری اسلامی به هم پیمان اسرائیل تبدیل شدەاند؟
قطعا چنین نیست! نظریه پردازی رایج در این زمینه اعتبار خود را از همکاری محدود دستگاه رهبری جنبش بارزانی با محافلی در اسرائیل در اواخر دهەی شصت و ابتدای دهەی هفتاد میلادی می گیرد.
رابطەای کە توسط ساواک برقرار شد و علی رغم اشتیاق کردها برای پیوندی بدون واسطه با طرف های غربی، شاه ایران اجازەی آن را نمی داد.
در واقع بارزانی ها در این زمینه خود را قربانی خیانت و بدعهدی آمریکا و اسرائیل و ایران می دانستند.آنها بلافاصله پس از سقوط شاه که امکان فعالیت مجدد برایشان فراهم شد به جبران مافات پرداختند.
پارتی در این راستا به برگزاری کنگرەی نهم پرداخت و با اضافه کردن بندی به مرامنامەی خود به صف ستایش گران پرشور آرمان فلسطین در میان احزاب کرد پیوست.
پس از انقلاب هم بارزانی ها زودتر از سایرین با جمهوری اسلامی متحد شده و در سرکوب جنبش کردهای ایران کمک های ارزشمندی در اختیار تهران قرار دادند.
در آن سالها و حتی تا چند دهه بعد هم ایران رابطەی گذشتەی آنها با اسرائیل را نادیده می گرفت.
در طول جنگ ایران و عراق، جنبش کردها به رهبری هر دو حزب اصلی اقلیم کردستان عملا به بخشی از روند این جنگ فرسایشی و خونین تبدیل شد.
ناگفته نماند که در این جنگ، اسرائیل علاقەاش را به پیروزی ایران بر رقیب سرسختش، عراق بعثی پنهان نمی کرد و مستقیم و غیر مستقیم در این زمینه تلاش می نمود.
دکترین اسرائیل در این زمینه، همان ایدەای بود کە بر اساس آن به ملا مصطفی بارزانی کمک می نمود.
آن زمان تل آویو به لحاظ استراتژیک، عراق را خطر مهم تری می دانست و در بحبوحەی جنگ و فشار نظامی ایران ، دست به بمباران مراکز اتمی عراق زد.
جالب این جاست که در ژوئن 1982 در حالی که خبرهایی دال بر تصرف بیروت و خلع سلاح فدائیان فلسطینی به گوش می رسید، حزب دمکرات کردستان ایران طی نامەای به عرفات خواستار آن شد که خلع سلاح را نپذیرند و موقتا به مناطق تحت کنترل این حزب در ایران بیایند!
این نامه که با زبانی آتشین و انقلابی تدوین شده، به خوبی بیانگر فضای حاکم بر احزاب کرد در اینباره است.
پس از سال 2003 ایران به اصلی ترین دشمن اسرائیل بدل شد و معادلات فوق تا حدی تغییر کرد.
آیا این بدان معنی است که کردها به متحد تل آویو بدل شدند؟ نه!
اتحادیەی میهنی به ایران نزدیک تر شد و پارتی هم به متحد نزدیک ترکیه تبدیل و از ایران فاصله گرفت.
جالب این جاست که رابطه با اسرائیل دیگر تابو نیست و تقریبا غیر از ایران هیچ کشور مسلمانی نیست که دارای نوعی ارتباط با اسرائیل نباشد.
ظاهرا کردها در این زمینه هم نفر آخر صف و مصداق آش نخورده و دهن سوخته هستند!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺 قاضی محمد و تهران

در این فیلم تصاویری از تهران در زمان جنگ جهانی دوم دیده می‌شود.
خیابان‌های لاله زار و سعدی، ساختمان تجاری سینگر، مجلس شورای ملی و مسجد سپهسالار از جمله این تصاویر هستند.
ترانەی متن نیز، پول خروس با صدای جواد بدیع زاده است که در سال‌های سلطنت رضا شاه سروده شده است.

روند تبدیل تهران متروپلی مدرن در زمان رضاشاه شروع شد، گرچه شهرسازی و زرق و برق ره آورد مدرنیته پهلوی، هیچگاه به پای قاهره و استانبول نمی رسید، اما شکافی پرناشدنی میان آن و شهرهای دیگر وجود داشت.
در ازمنەی قدیم تفاوت چندانی میان شهرهای ایران وجود نداشت. ضعف شهرنشینی و سکونت غالب جمعیت در روستاها در کنار عوارض عقب ماندن ایران از تحولات تمدن اروپایی، سیمایی افسرده و دلگیر به شهرهای ایران بخشیده بود.
از این رو توسعه و آبادانی تهران در کانون سیاست های نوسازی پهلوی اول قرار داشت.
با رفتن رضاشاه از ایران در شهریور بیست، نفوس تهران به بالای چهار صد هزار نفر رسید و به ویژه فاصلەای پر ناشدنی با تبریز پیدا کرد که به عنوان مرکز ایالت ثروتمند آذربایجان در نیمەی قرن نوزده، پرجمعیت تر از تهران بود.

قاضی محمد رهبر حکومت خودمختار کرد در میتینگی بزرگ در اردیبهشت 1325 در مهاباد پس از ذکر مقدمه ای طولانی درباره تاریخ استبداد و مصائب آن برای کردها مستقیما تهران را مورد خطاب قرار می دهد.
محور سخنان قاضی تجدد آمرانه پهلوی اول در حوزه شهرسازی و تبعیض در تخصیص منابع و امکانات است:

تهران! این کاخها و عمارتهایی که از جیب ما ساخته ای، بسنده ات نیست؟ بگذار ما هم فکری برای کلبه های گلین و غارهای عصر حجری خودمان بکنیم! خیابانهای آسفالته و کوچه های آراسته ات کافیست، بگذار ما نیز به فکر چاره معابر خودمان باشیم که هنگام بارندگی به باتلاق تبدیل و در غیر اینصورت در گرد و غبار خفه می شوند.
باید اصلاحات انجام دهیم، تجملاتی که در عمارت های ثروتمندان تهرانی بکار رفته، مخارج تمام سرزمین کردهاست.
بهای جواهرات آویخته به زنان اشراف دو برابر هزینه عمران و آبادانی ایران است! دیگر از جان کردهای استثمار شده چه می خواهی؟ باز هم می گویم ای روسای کرد، زحمتکشان، کشاورزان کرد شما بگویید تکلیف چیست؟

قاضی محمد در فاصله سالهای 1320 تا 1325 چند بار به تهران رفته و برادرش صدر قاضی هم نماینده مجلس بود و یحتمل تصور وی ازشهرسازی و زیبایی های بصری تهران، طی این دیدارها شکل گرفته بود. تهرانی که گوشه هایی از آن در فیلم کوتاه بی بی سی دیده می شود.
هم در نطقهای صدرقاضی و هم جراید آن زمان مهاباد شکایتهای متعددی از توسعه نابرابر و نبودن امکانات ضروری نظیر بیمارستان و مدرسه دیده می شود.
قاضی در مقدمه این نطق طولانی به تکبر استبداد در ارتباط با کردها اشاره و به قتل جعفرآقا شکاک ـ برادر اسماعیل آقا سمکو ـ و همزه آقا منگور هم با خدعه و نیرنگ اشاره می کند.
وی در ادامه به تجربه فدرالیسم در شوروی، آمریکا و سوئیس اشاره و آنها را سرنمونی برای برادری حقیقی در ایران می داند.
وی مظالم حکومت پهلوی و حکومت های ماضی را علت دلسردی کردها می داند و می گوید اینها باعث نشده به برادری کردها و ایرانی بودن خودمان افتخار نکنیم.
منبع: روزنامه کردستان، ص 3، شمارە 50، 6 خرداد 1325
#صلاح_الدین_خدیو

@sharname1
🔺من نطق آن " بزرگوار " را علامت پایان شایسته سالاری در این مملکت می دانم!

1⃣نسل من که تحصیلات مدرسه را در مدارس سخت گیر و جدی دهەی 60 شمسی گذراند، احتمالا از آخرین نسل هایی بود که از مواهب انقلاب شایستەسالارانەی قرن 20 برای پیشرفت اجتماعی بهره می برد.
در آن زمان ایدەی اصلی چنین بود: اگر سخت درس بخوانید از رهگذر ترکیب بهرەی هوشی و کوشش-  پشتکار و استعداد - شغل مناسب و پردرآمد با آیندەی روشن در انتظارتان خواهد بود.
انشای معروف، علم بهتر است یا ثروت، ترجمان بومی ایدەی جهانی بود کە نطفەاش در انقلاب فرانسه بسته شد.
یکی از شعارهای انقلابیون این بود که همەی مشاغل به روی همەی استعدادها باز باشد. این سخن تجلی الزامات انقلاب صنعتی و عصر روشنگری برای گذار از اشراف سالاری حاکم بر جوامع اروپایی به سوی شایسته سالاری فراگیر بود.
شایستەسالاری در ترکیب با ایدەی مردم سالاری به نیروی پیشرانی تبدبل شد که نقش اصلی را در ظهور غول آسای استعدادها و برنشستن طبقەی متوسط به جای طبقات ممتاز و اشراف گذشته داد.

2⃣ گرچه تزلزل ایدەی شایستەگزینی در پهنەی گیتی، به عللی چون ظهور اینترنت و انقلاب ارتباطات و انقلاب نئولیبرال، پدیدەای مشهود است، اما در هیچ کجای جهان بە حضیض ایران دجار نشده است.
در ایران کنونی ایدەی برتری و اولویت علم آموزی بر ثروت مرده و موهبت های اجتماعی آن دیگر قابل حصول نیست.
به سیاق جلال آل احمد که " نعش آن بزرگوار بر سر دار " را طلیعەی آغازی نوین در ایران می دانست، چیزی بهتر از فیلم روخوانی انگلیسی وزیر خارجه در سازمان ملل گویای پایان دوران شایسته گزینی در ایران نیست.
مساله نه فقط انگلیسی ندانستن امیرعبدالهیان، نمرات و کارنامەی تحصیلی زاکانی و تپق زدن های مکرر رئیسی، بلکه عادی شدن " کم سوادی " در انظار عمومی است.
تصور این که در زمان شاه کسی می توانست " الکی " از دانشگاه تهران دکترای پزشکی یا حقوق دریافت کند، امروز به اندازەی زنده کردن دریاچەی ارومیه دشوار است.

3⃣از منظر آموزش عمومی، دورەی پهلوی از حیث گذار از نظم اشراف سالار قدیم به نظم شایستە سالار به مثابەی بازتابی از پارادیم مسلط جهانی در قرن بیست، الگویی آرمانی بدست می دهد.
در ابتدای آن، رجال استخوان دار قدیمی با پیشینەهای گوناگون دیوان سالاری در دوران قاجار قرار داشتند. برخی از اینان در آغاز عصر شایسته سالاری جهانی، مزیت های نجیب زادگی را با جاه طلبی های شایسته سالاری ترکیب کردند.
کسانی مانند فروغی، قوام، مصدق و امیرانی مانند ارفع و رزم آرا و  ...در این زمره هستند.
سخنرانی 80 سال قبل حسین علا نمایندەی وقت ایران در سازمان ملل، به زبان انگلیسی سلیس و فصیح نمودی از این امر است.
در این دوران نجیب زادگی نه تنها هنوز فضیلت محسوب  می شد، بلکه ذیل باورهای مذهبی و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم، تلقی عمومی از آن به عنوان سیادت طبیعی " بهترین ها" بود.
آداب نجیب زادگی از قبیل مناعت طبع و دارندگی و برازندگی و این دریافت درونی که مقامشان نه لزوما نتیجەی شایستگی بلکه قسمی موهبت تصادفی است، دیواری رفیع میان آنان و "از مابهتران" نوکیسەای می گذلرد که نه دارای مزیت های عهد اشراف سالاریند و نه از فضیلت های شایسته سالارانه بهرەای بردەاند.

4⃣با گسترش آموزش عمومی ابتدایی و متوسطه و سپس ظهور نهادهای آموزش عالی با ضوابطی سخت گیرانە چون آزمون های ورودی فسادناپذیر و امتحانات جدی و دقیق و سیاست های استخدام و ارتقاء بر اساس ملاک های حرفەای، زمینە برای پیدایش یک طبقەی متوسط درس خوانده و نسلی جدی و جدید از سیاستمداران و روشنفکران فرهیخته پیدا شد.
این نقطەای اوج عبور از اشراف سالاری به سود شایسته سالاری بود که به صورت کج دار و مریز تا چند سال پس از انقلاب هم تدوام داشت.
اما به زودی به سد سکندر " گزینش " برخورد کرد و به تابعی از ملاحظات سیاسی، عقیدتی و شخصی و جناحی تبدیل شد.
گزینش های عقیدتی و سیاسی گرچه انحرافی مهم در روند شایستەگزینی موصوف بودند، اما پیچ اصلی، لحظەی نئولیبرال نظام سیاسی در دهەی هفتاد بود.
روندی که شاکلەی اقتصاد سیاسی دگرگون شد و از پس سیاست های تعدیل و خصوصی سازی، تحولی نظیر دهەی نود روسیە - بدون هرج و مرج سیاسی آن - رقم خورد.
دانشگاه ها به تدریج به کارخانەی چاپ مدرک و صندلی فروشی بدل شدند. شهرداری ها بنگاه شهر فروشی شدند و سازمان ها و نهادهایی که روزگاری دم از خودکفایی و استقلال غذایی می زدند، به حراج محیط زیست روی آوردند.
فساد سرسام آور شکل گرفته از قبل این مناسبات، تاب آوری زیست انسانی را در تمام سطوح آن زیر ضربه گرفته، از جمله در ختم تراژیک شایسته سالاری و بازگشت قسمی اشرافیت مبتذل و خالی از فضیلت، تحت عناوینی چون خویشاوند سالاری و الیگارشی های گوناگون.
سوگمندانه امروز در غیاب رقابتی آزاد و سالم، داشتن استعداد و پشتکار تضمینی برای موفقیت نیست.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺آمریکا بر سر دوراهی!

اکنون پرسش اصلی این است که آمریکا چگونه چواب خواهد داد؟
پاسخ دادن به این پرسش برای آمریکایی ها سخت تر از ناظرانی است که از دور رخدادها را تحلیل می کنند.
دستکم از هفتم اکتبر که حملات پراکندەی نیروهای تحت حمایت ایران به مواضع آمریکا و متحدانش در سوریه و عراق افزایش یافته، کاخ سفید بر سر یک دوراهی قرار داشته است:
اگر جواب ندهد، حمل بر ضعف و دودلی می شود و بازدارندگی آمریکا را به تدریج فرسوده می کند.
اگر هم مستقیما پاسخ دهد، باید با مخاطرەی گسترش تنش و درگیری غزه به جهات دیگر منطقه  دست و پنجه نرم کند.
تبدیل جنگ غزه به یک درگیری منطقەای فراگیر، آخرین چیزی است که کاخ سفید که سخت درگیر جنگ اوکراین و مهار چین است، به دنبال آنست.
از این رو دولت بایدن برای فرار از این دو راهی یک خط قرمز فرضی تعیین کرد:
نباید هیچ آمریکایی کشته شود!
اما اکنون سه سرباز آمریکایی کشته شده و جهان منتظر واکنش آمریکاست.
هم جو بایدن و هم وزیر دفاع و سایر مقامات آمریکایی، انگشت اتهام را به سوی " گروه های مورد حمایت ایران" نشانه رفتەاند.
همزمان گفته شده که آنها مشغول تعیین دقیق گروه مسئول حمله هستند.
عباراتی که مسئولیت حقوقی متوجه ایران نمی سازد ولی در عین حال سهم آن را نادیده نمی گیرد.
از لحن مقامات آمریکایی پیداست که احتمالا حملات تلافی جویانەی شدیدتری علیه متحدان ایران در سوریه و عراق انجام می شود. اما بنا نیست که دامنەی تنش با حملەی مستقیم به ایران بالاتر برود.
در عین حال دشوارەی اصلی این است که آیا واکنش آمریکا به توقف حملات گروه های نیابتی منجر خواهد شد؟
وا گر حملات مزبور ادامه پیدا کند، احیانا آمریکا تا حوادثی مثل امروز باز به رفتار کجدار و مریز حود ادامه می دهد؟
با این وصف این چرخەی کنش و واکنش تا زمانی نامشخص ادامه می یابد.

هم اکنون با تشدید تنش ها در دریای سرخ منطقه در حال انفجار است و آمریکا قصد ندارد با گشودن جبهەهای تازە، فضا را بیش از پیش علیه جنگ ویرانگر اسرائیل علیه غزه تحریک نماید.
صبر استراتژیک آمریکا در این زمینه تا حدی مشابه رفتار اسرائیل در ژانویەی 1991 و جنگ کویت است.
زمانی که صدام حسین تصمیم گرفت برای ایجاد شکاف در ائتلاف بین المللی حمله کننده به عراق، اسرائیل را که در جنگ شرکت نداشت با موشک بزند.
آمریکایی ها با التماس و تمنا از اسرائیل خواستند به جهت جلوگیری از تبدیل جنگ به نبرد عرب ها و اسرائیل، دندان روی جگر گذاشته و پاسخ ندهد.
در عوض آنها بجای تل آویو انتقام گرفته و ماشین جنگی صدام را منکوب می کنند!
خاورمیانەی امروز برای آمریکا و انگلیس که در راس یک ائتلاف دریایی در حال مهار حوثی ها هستند و در جاهای دیگر مانند اوکراین هم سرشان شلوغ است، مانند جنگ اول خلیج فارس برای اسرائیل است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺شوت های مسی و آیندەی خلیج فارس!

شوت های سنگین مسی، کلیشەهای رایج دربارەی عریستان چون کشور بیابانی، فرهنگ بسته، ممنوعیت موسیقی و ...را پودر می کند!
این بخشی از یک ویدئوی تبلیغاتی برای نمایش اصلاحات بن سلمان جهت تبدیل عربستان به یک اقتصاد درجه یک بین المللی است.
در سالهای گذشته که ایران درگیر بحران و تحریم بوده، کشورهای خلیج فارس نهایت استفادە از فرصت ها را بردەاند.
دوبی، ابوظبی، ریاض و دوحه اینک شهرهایی جهانی با ترافیک سنگین اقتصادی و سیاسی هستند.
در حالی که بین قطر، عربستان و امارات نوعی تنش ژئواکونومیک برقرار است، میان شمال و جنوب این پهنەی آبی - ایران و همسایگان جنوبی خود - یک رقابت سنگین ژئوپولتیک جریان دارد، که فرصت های زیادی را از ایران گرفته و بیم آن می رود که شمال و جنوب خلیج را به سرنوشت دو نیمەی شبە جزیرەی کرە بدل نماید.
منطق حاکم بر رفتار ایران بر خلاف رقبای عرب، اولویت سیاست بر اقتصاد است.
دید اقتصاد محور و رقابت ژئواکونومیک کشورهای یاد شده با هم بعضا باعث تلطیف شکاف ژئوپولتیک با ایران - تنش زدایی جداگانەی ابوظبی و ریاض با تهران- و ایجاد فضای تنفس برای آن می شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺من کیفر می دهم، پس هستم!

در حالیکە در بیشتر کشورهای جهان مجازات اعدام لغو شده و یا عملا کنار گذاشته شده، خاورمیانه در چند سال اخیر رکورددار بیشترین مجازات اعدام بوده است.
سه کشور ایران، عربستان و مصر به ترتیب در دو سال گذشته بیشترین مجازات اعدام را داشته اند.
اگر از خاورمیانه خارج شویم، چین کماکان صدرنشین این جدول در سطح جهان است.
منتسکیو حدود دویست سال قبل به فراست دریافت که میان نوع و میزان مجازات با ماهیت حکومت ارتباطی مستقیم وجود دارد.
وی در سال 1748 در روح القوانین نوشت:


مجازات های شدید برای حکومت های مستبد مناسب تر است که اصل وحشت بر آنها حاکم است، نه برای حکومت های سلطنتی یا جمهوری... .
به راحتی می توان اثبات کرد که در همه یا تقریبا همەی حکومت های اروپایی به نسبتی که آزادی را مطلوب می شمارند یا تقویت می کنند تنبیهات مختلف افزایش یا کاهش می یابد... .
می خواستم بگویم که شکنجه شاید مناسب دولت های مستبد باشد، اما طبیعت فریاد می زند و حقوق خویش را مطالبه می کند.


می توان گفت این سخن منتسکیو و حتی تردید پنهانش در میانەی دو ساحت توصیف و تجویز، هنوز تازه است و پژواک آن در مباحث امروز  دیده می شود.
تقریبا امروز هیچ حکومت توسعه یافته و دمکراتیکی وجود ندارد که با مجازات اعدام موافق باشد.
تنها استثنا شاید ژاپن است که در یکی دو سال اخیر به اجرای این مجازات پرداخته است.
دولت ژاپن در میانەی اعتراضات دولت ها و نهادهای حقوق بشری غربی، دلیل این بازگشت را زمینەهای فرهنگی خاص می نامد.

کشورهایی نظیر روسیه هم وجود دارند که بیش از دو دهه است که اجرای اعدام را معلق کردەاند.
اما در غیاب حاکمیت قانون، اعدام های صحرایی و بدون محاکمه و قتل های هدفمند هرگز متوقف نشده است.
همانگونه که منتسکیو گفته اعدام به قصد دهشت افکنی از خصایص دولت های استبدادی است.
در این موضع، فلسفەی مجازات از مقاصد اخلاقی و چارچوب های موضوعی خارج و به نوعی با قرارداد اجتماعی میان دولت و ملت پیوند می خورد.
در اینجا مراد از قرارداد اجتماعی، لزوما میثاق های مدرن، نظیر قانون اساسی و دیگر ترتیبات نهادی ضروری رژیم های مبتنی بر قانون نیست.
بلکه نوعی قرارداد نانوشته میان دولت و مردم است که به تدریج از رهگذر ادراکات شهودی، استنباطی و تجربی شکل می گیرد.

مثلا قرارداد اجتماعی در روسیە و چین اینگونه است:
اگر شهروند خوبی باشید و مطلقا کاری به سیاست - مشخصا دارو دستەی حاکم بر کرملین و دیکتاتوری حزب کمونیست - نداشته باشید، می توانید تا ابد از مزایای ثبات سیاسی و رفاه اقتصادی حاصل از فروش نفت و گاز و توسعەی اقتصادی بهره ببرید.
در این مقوله، دولت تضمین می کند که اگر شهروندان، بی دردسر باشند، مانند دوران استالین و مائو، نیمه شب ها بی دلیل پلیس مخفی به آپارتمانشان یورش نبرد. یا گاردهای سرخ در خیابان به دلیل ظواهر بورژوایی لت و پارشان نکنند.

اما در کرەی شمالی لزوما قرارداد موصوف، مبتنی بر "انفعال" شهروندان نیست، بلکه دولت و در واقع خاندان کیم از مردم گرسنه، "اطاعت مطلق" می خواهند.
در اینجا بهای حفظ جان و مصون ماندن از خطر بازداشت و شکنجه، تبدیل شدن به کمونیست های مطیع و عروسک های بله قربان گوی دستگاه است.

با تمام این اوصاف نمی توان با فراغ بال و آسودگی خاطر از تضمین کامل جان و مال در یک سیستم سیاسی متکی بر توازن ترس سخن گفت.
مرزهای روانی میان دولت و جامعه مرتبا در حال جابجایی اند و به همان نسبت خطوط قرمز هم جابجا می شوند. در اینجا بحث سلیقه و علاقەی متولیان کنترل جامعه نیز مهم است و به نوبەی خود، بر پیچیدگی موضوع می افزاید.
شامه های تیزی لازم است تا فرد از تغییرات پی در پی حوزەهای سیاسی و اجتماعی آگاه شود و فرضا بداند چیزی که ده سال قبل ممنوع نبود، امروز جزو خط قرمزهاست.

از این رو در غیاب یک ساز و کار نهادی مبتنی بر حاکمیت قانون، خطر هیچ گاه از میان نمی رود.
آنچه متفاوت است، میزان خطر است نه اصل آن.
بعنوان نمونه مخاطرەی کشتە شدن بی دلیل در کرەی شمالی و بازداشت خودسرانه در چین و روسیه هیچ گاه از جامعه رخت نمی بندد.
چه همانگونه که گفته شد، این مساله پیوندی ساختاری با فلسفەی سیاسی و ایدەی اصلی حکومت دارد.
کارکرد مجازات های شدید از حیث به روز کردن قرارداد اجتماعی کذایی پیش گفته برای این گونه سیستم ها، غیر قابل جایگزین است.
زندان و اعدام ابزارهایی برای ترساندن جامعه و تعیین و یادآوری خطوط قرمز و تداوم سلطەی سیاسی هستند. ابزارهایی که الزامات و دستور کار جدید مقولاتی چون انفعال و اطاعت را بازترسیم می نمایند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺انقلاب در سه پرده

"در سپتامبر 1916، واسیلی مک‌لاکُف، سیاستمدار لیبرال، روسیه را با اتومبیلی مقایسه ‌کرد که راننده‌اش دیوانه است. مسافران می‌دانند که با خطر مرگ روبرو هستند، اما از ترس تصادف کسی جرئت ندارد که فرمان اتومبیل را از دست راننده بگیرد. می‌توان گفت که انقلاب فوریه‌ی 1917، سرانجام، کوششی نافرجام برای به دست گرفتن فرمان اتومبیل بود. اصلاح‌طلبان لیبرال امیدوار بودند که انقلاب سیاسی بتواند از وقوع انقلابی اجتماعی و شورشی مدنی جلوگیری کند. در این صورت، روسیه که از سایه‌ی سنگین نظام استبدادی نجات می‌یافت تا رسیدن به نتیجه‌ای موفقیت‌آمیز مبارزه می‌کرد. جمهوری جدید وعده‌ی حقوق سیاسی برای همه را می‌داد؛ اقدامات تزویرآمیزِ اصلاحات ارضی را می‌شد به بعد واگذاشت."
روند حوادث اما اینطور پیش نرفت. در مدت کوتاهی بلشویک ها قدرت را قبضه کردند و با سرعت اتومبیل را به ته دره راندند.
برنامەی صنعتی سازی دهەی سی، بازسازی امپراتوری در دهەی چهل و پیشرفت های فضایی دهەی پنجاە، بی گمان در برابر دهها میلیون کشتەی. جنگ داخلی، قحطی و وحشت بزرگ و جنگ جهانی دوم و بازتولید استبداد در هیاتی مخوف تر، درخشش چندانی ندارند.
می توان تصور کرد اگر فوریه به اکتبر نمی رسید و در مرحلەی اصلاحات دمکراتیک متوقف می ماند، روسیه از خشونت و افراط گری انقلابی و شخم زده شدن تمام ساحت های اجتماعی مصون می ماند. با این فرض امروز کشوری مانند اسپانیا و ایتالیا و یا دستکم جمهوری چک می شد.
در ماه های نخست پس از انقلاب ایران، مهدی بازرگان که از تندروی های غیر عقلانی نیروهای انقلابی به ستوه آمده بود، گفت: ما برای باران دعا می کردیم، سیل آمد!
ایران سال های 56 و 57 هم مانند روسیەی 1916 اتومبیل ترمز بریدەای بود کە کسی از بیم سقوط و تصادف، یارای کنترل آن را نداشت.
دورەی کوتاە نخست وزیری "بختیار - بلزرگان" درست مانند رژیم لیبرال و مشروطە خواە فوریەی روسیە،  واپسین تلاش نافرجام برای جلوگیری از تصادف بود.
نکته این جاست که انقلابیون ایرانی بجای تامل در تجربەی روسیە چون سرمشق بە آن می نگریستند! آنان با نوعی گرته برداری مکانیکی بازرگان را کرنسکی ایران می پنداشتند و تکامل انقلاب را در گذار از دولت وی می دانستند.
دلیل اصلی این بود که در آن دوران هنوز ایدەی انقلاب رادیکال اعتبار داشت. می توان تصور کرد: اگر تحولات منجر به دگرگونی سیاسی در ایران بجای سال 1979 در 1989 رخ می داد، بجای انقلاب یحتمل شاهد " اصقلاب " می شدیم.
تحولاتی بنیادی مشابه انقلاب های نرم و مخملین اروپای شرقی که در غیاب ایدەی رادیکال انقلاب با سویەهای ضد امپریالیستی، ضد سرمایه داری و عدالت توزیعی، دنبال اهدافی چون دمکراسی چند حزبی، مشارکت مدنی و حکومت قانون بود.
از این منظر انقلاب ایران بعنوان آخرین انقلاب کلاسیک قرن بیستم که در آخرین سال های عصر سوسیالیسم  رخ داد، به لحاظ پارادیم مسلط جهانی دارای قسمی زمان پریشی تاریخی گردید.
چه کودکی انقلاب ایران در دامن گفتمان انقلابی گری و سیاست رادیکال گذشت، اما با رسیدن به زمان نوجوانی وارد دنیایی با دایەهای نامهربان گردید کە بە زبانی دیگر سخن می گفتند و کمتر امکان مفاهمه و درک متقابل میان آنها وجود داشت.
پس از نوامبر 1989 و آغاز عصر پساسوسیالیستی - فروپاشی دیوار برلین - گفتمان نئولیبرالی و چارچوب های هنجاری آن نظیر اولویت اقتصاد بر سیاست، فردگرایی، آزادی و اصلاحات عرصه را بر گفتمان سیاست رادیکال تنگ کرد.
در سال 1350 که اقتصاد ایران رشدی قابل توجه را تجربه می کرد، در سلطنت نشین عمان تنها سه مدرسەی ابتدایی وجود داشت!
سایر شیخ نشین های ساحل جنوبی خلیج فارس نیز در شرف اعلام استقلال بودند و هنوز دولت رسمی محسوب نمی شدند.
از دید مبارزان ضد شاه، عمان بە دلیل داشتن روابط دوستانه با تهران، نمونەی کشوری وابسته و مرتجع بود.
"جبهەی خلق برای آزادی عمان و خلیج اشغالی ع ر ب ی" با پشتیبانی دولت مارکسیست یمن جنوبی، مبارزەای مسلحانە را علیه دولت آغاز کرده بود.
انقلابیون ایرانی، ترقی خواهی جبهەی ظفار را به دلیل پرچمداری رادیکالیسم سیاسی و سیاست هایی چون بسیج زنان در یک جامعەی بە شدت سنت زدە، دارای فضیلتی بی چون و چرا در مقابل ارتجاع عرب متحد آمریکا می دانستند،
جنبش ظفار در سال 1976 با مداخلەی نظامی شاه ایران در هم شکست و عمان از افتادن به دامن انقلابی مارکسیستی - به احتمال زیاد مشابه تحول مارکسیستی یمن جنوبی در سال 1971 - جست.
یحتمل با پیروزی جنبش ظفار، رژیم چپ گرای حاکم بر عمان، در دام قسمی رادیکالیسم مرسوم می افتاد و پس از فروپاشی شوروی، سرنوشتی مشابه یمن منهزم و منقسم امروز پیدا می نمود.
در حالی که امروز عقب ماندەترین کشور دیروز جهان، به لطف ادغام در اقتصاد بین الملل و بهره بردن از مزایای گوناگون آن به نوعی توسعە رسیدە و یکی از مقاصد مهاجرتی همسایگان شدە است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺یک فنجان قهوەی تلخ با منوتو

شبکەی ماهوارەای منوتو در ابتدای پاییز سال 1389 آغاز به کار کرد. تقریبا همزمان با شروع پخش سریال قهوەی تلخ از شبکەی نمایش خانگی.
قهوەی تلخ با کارگردانی مهران مدیری به محبوب ترین محصول شبکەی نمایش خانگی تبدیل شد. این سریال حکایت استاد تاریخی را روایت می کرد که با خوردن فنجانی قهوه به گذشته باز می گردد و به کند و کاو دربارەی یک پادشاهی مجهول میان دو سلسلەی زندیە و قاجاریە می پردازد.
تم اصلی منوتو هم نوعی سفر در زمان و بازگشت به گذشته بود. به لطف فنجان قهوەی تلخی کە  توسط مسئولان صدا و سیما - با فروش یا خارج کردن آرشیو سازمان - سرو شده بود، میلیون ها مخاطب مانند آن استاد دانشگاه کذا به مسافرت گذشته رفتند.
گو این که برنامەی موسوم بە تونل زمان این شبکە بە لحاظ لفظی هم گویای این مقصد بود.
با این تفاوت که تم اصلی کار مدیری طنز بود ولی رسالت منوتو بازنویسی تاریخ از رهگذر تحریک حس نوستاژی مخاطبان!
نوستالژی را به اندوه دورافتادگی هم معنی کردەاند. دلتنگی برای گذشته، حسی غریب است که با عمیق ترین لایەهای وجود انسانی پیوند دارد.
از این رو سفر در زمان و دیدار از گذشته، همیشه یکی از آرزوهای دست نیافتنی بوده که بازتاب آن را در داستان ها و فیلم های تخیلی، فراوان می توان دید.
آنچه اما منوتو کرد به عینیت درآوردن این امید عبث بود، از طریق بازنمایش فیلم ها و تصاویر آرشیو شدەی قبل از انقلاب، به مدد تکنیک های بازسازی و بهبود کیفیت.
دلتنگی برای گذشته اغلب زمانی به اوج می رسد که آدم از اکنون ناراضی باشد و افق روشنی برای آیندەی بهتر موجود نباشد.
نوستالژی برای گذشتەی رتوش شدەی تابناک، به گاه تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شدید نیز پیش می آید.
نهضت رمانتیسیسم در قرن نوزده  واکنشی علیه خردباوری افراطی مدرنیته و تحولات بنیان برافکن آن  و پناه بردن به  عالم تخیل، رویا و جهان های گذشته از بیم آن بود.
ریشەهای فکری این نهضت در اروپای نیمەی نخست قرن بیستم در کنار عواملی چون رکود بزرگ و سقوط طبقات اقتصادی، به ظهور جنبش ها و دولت های فاشیستی انجامید.
در ایران زمان شاه نیز رشد شتابان مدرنیتەی سرمایەداری در دهەی چهل و پنجاه که دگرگونی های بزرگی در ساحت های اجتماعی و اقتصادی ایجاد کرد، نقش اصلی را در برانگیختن تخیل سیاسی روشنفکران مخالف داشت.
درخت رمانتیسیسم انقلابی بر زمینەی انسداد سیاسی، تنومند شد و سنت سیاسی شده و مدرننیزه را به متن جامعه بازگرداند.
مخاطب شناسی منوتو به شدت محتاج این مقایسەها و تحریک شاخک های حسی و عاطفی بینندگان بود:
مقایسەی آزادی های اجتماعی و شادابی اقتصادی ایران دهەهای چهل و پنجاە با اوضاع نه چندان بسامان دهەی نود کە عمدەی آن در تحریم و فشار خارجی و کور شدن بیش از پیش افق سیاسی گذشت.
همچنین مقایسەی اکنون ایران با وضعیت فعلی همسایگان که به میزان بیش تری در اقتصاد و نظام جهانی ادغام شدەاند و از مزایای آن نظیر جذب فناوری و سرمایەی خارجی بهره می برند.
در فیلم های رنگی شدەی و گل و بلبلی آن، ایران قبل از انقلاب چون بهشتی از دست رفته تصویر می شد!
منوتو با گلچین کردن تصاویر و حک و برجسته سازی های هدفمند در عین به تصویر کشیدن برخی پسترفت های امروز، عامدانه از کنار فضای بسته و اختناق سیاسی آن روزگار می گذشت.
برای نسلی که آن زمان را نزیسته و فرصت مطالعه و پژوهش مستقل را هم نیافته، این گذشته گرایی، بالقوه به یک فرایند ادراکی جذاب و حسرت برانگیز تبدیل می شد.
قصد اصلی هم همین بود: تبدیل گذشته به سلاحی برای آینده!
همانطور که در سریال قهوەی تلخ نیز هدف اصلی شخصیت شریر داستان، سرقت الماس کوه نور و آوردن آن به زمان حال بود.
حدود نیم قرن تاریخ نویسی تحریف شده و سیاسی حکومتی نیز به کمک آمد تا منوتویی ها انتقام خود را گرفته و این بار آنها نعل وارونه خویش را بر آن بزنند.
چند روز قبل صدمین سالگشت مرگ لنین و مومیایی کردن جنازەی او بود.
صد سال است که جنازەی لنین رهبر انقلاب بلشویکی 1917 در میدان سرخ مسکو در دید ناظران و رهگذران است. صورت مردی با ظاهری آراسته و لباس های اتو کشیده که گویی ساعتی پیش به خواب رفته است.
کمونیست هایی که بجای کفن و دفن، او را در آرامگاهی به سبک فراعنه قرار دادند، امیدوار بودند با تبدیل وی به قدیسی مدرن به سحر جاودانگی اش دست یابند.
سی و پنج سال پس از سقوط کمونیسم لنین هنوز آنجاست. بحث های پایان ناپذیر و تاویل های هرمنوتیکی که وی را گاهی فرشته و گاه شیطان می داند، هنوز ادامه دارد.
این حکایت کشوری است که تکلیفش با گذشته چندان مشخص نیست و در انتخاب راه آینده سرگردان است و حکایتی شبیه ما دارد.
آیا ایران هم همینطور نیست؟ آیا تونل زمان و منوتو جنازه و مقبرەی لنین ما نیستند؟
آیا در ایران ارزش های ملی مشترک همه شمول و خارج از تیول یک قوم، مذهب و فرقەی سیاسی خاص وجود دارد؟
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺پاسخی کوتاه به دکتر سروش

دکتر سروش در یکی درس گفتارهای اخیرش گفته: انقلاب ایران مانند انقلاب های فرانسه و روسیه دارای تئوری نبود و از این حیث در اطلاق عنوان انقلاب باید به آن تردید نمود.
وی افزوده در جریان آن به صورت کلی ایدەی بازگشت به اسلام مطرح می شد و  آیت الله خمبنی هم به شیوەای تعریف نشده از اسلام دست نخورده سخن می گفت.
سروش می گوید با این وصف و در غیاب خلق یک تئوری تازه باید از ارتجاع سخن گفت نه انقلاب!
در مقام پاسخ باید گفت سخنان دکتر سروش از چند مغالطەی اساسی رنج می برد.
انقلاب 57 در خلاء فکر و نظریه زاده نشد و خود سروش نیز به نحوی از نظریه پردازان " بعد از انقلاب " به شمار می رود.
اصطلاح پس از انقلاب در اینجا واجد مفهومی خاص است. انقلاب محصول یک اتحاد عمل و بده بستان فکری های قبل از آن، میان مذهبی ها، چپ ها، ملیون و قسمی " مارکسیست های اسلامی " بود.
ماموریت فکری سروش اما هماوردی با مارکسیست ها و چپ گرایان مسلمان برای تصفیەی نظری آن بود که البته این فقره هم خود یکی از پویایی های درونی انقلاب و رخدادهای فکری و سیاسی بعدی آن به شمار می رود.
انقلاب اسلامی از خیزش های رادیکال دهەی 70 میلادی بود که تحت تاثیر ایدەهای مطرح و گاه متناقضی چون مارکسیسم جهان سومی، بومی گرایی، جهان سوم گرایی، اسلام گرایی، امپریالیسم ستیزی و نفی وابستگی رخ داد.
ایدەی سردست محصول این معجون فکری و کنش های انقلابی همراه آن، قسمی نظریەی "راه سوم " بود که بعدها در شعار معروف نه شرقی نه غربی تجلی پیدا کرد.
این رویکرد البته منحصر بفرد نبود و روال مرسوم بسیاری از رهبران و روشنفکران رادیکال پسااستعمار در فردای جنگ جهانی دوم به شمار می رود.
با این وصف اگر قرار باشد از پنج شخصیت فکری حاضر در انقلاب 57 که آرایشان دستکم از دو دهه قبل در صحنه حضور داشت، نام ببریم باید بگوییم:
مارکس، لنین، جلال آل احمد، سید قطب، علی شریعتی و آیت الله خمینی.
رسالەی غرب زدگی آل احمد که ذهن دستکم دو نسل از انقلابیون را تسخیر کرد و به تخیل ضد امپریالیستی و ضد وابستگی آنان دامن زد، نقطە عطف انقطاع از آرمان های انقلاب مشروطه و میعاد با ایدەی انقلاب در معنای رادیکال آن است.
ایدەی "اسلام دست نخورده" که سروش به نظر می آید آن را دستکم گرفته، از قضا از مفاهیم اساسی تئوری و پراکسیس انقلاب 57 است.
اسلام دست نخورده یا اسلام سلف صالح به معنای بازگشت به معارف و تجارب صدر اسلام، ایدەای محوری در احیاگرایی اسلام سنی است.
این ایده عمدتا از طریق کتاب معالم فی الطریق سید قطب که در دهەی پنجاه شمسی، بە فارسی ترجمە شد، بە سپهر فکری و سیاسی انقلابیون ایرانی راه یافت.
قطب نمونەی یک نظریه پرداز و کنشگر راه سوم بود که همزمان مدرنیتەی سرمایەداری و ماده گرایی مارکسیسم را تقبیح می کرد.
اما مهم ترین فصل مانیفست فکری خود را از اندیشەی چپ اقتباس کرده بود.
قطب مفهوم جاهلیت مدرن را بجای مدرنیتەی سرمایەداری و به طریقی تمام تمدن جدید غربی گذاشته و خواهان امحای آن بود.
لنین تشکیل حزب پیشگام را یگانه راه انقلاب کمونیستی و فروپاشی سرمایه داری می دانست.  قطب هم که به گفتەی زندگینامە نویسش جان کارلوت در عداد انقلابیون روس چون چرنیشفسکی و لنین قرار داشت، این وظیفه را بر دوش "فرد پیشگام مسلمانی" نهاده بود که از "اسلام دست نخورده" بهره می برد،
سلفیت قطب در پیوند با رهیافت رایج از اندیشەی انقلابی، طنینی تاریخی یافت.
شریعتی از قطب هم فراتر رفت و نبوغی حیرت انگیز در تلفیق مفاهیم و استعارەهای دینی با نظریەی اجتماعی مارکسیستی نشان داد و به الهام بخش اصلی نسل جوان شرکت کننده در انقلاب مبدل شد.
بیهوده نیست که بر وی نام معلم انقلاب نهادەاند.
گویا وی یک بار گفته بود، اگر مسلمان نبودم، مارکسیست می شدم!
ژان پل سارتر فیلسوف محیوب روشنفکران انقلابی هم گفته بود: اگر قرار بود مذهبی برگزینم، دین شریعتی را انتخاب می کردم!
این سخنان به خوبی بیانگر روح زمانه در دوران موصوف است که ایدەی انقلاب رهایی بخش و فراوردەهای فکری آن هنوز اعتبار و کارایی داشت.
استثناگرایی سروش دربارەی انقلاب اسلامی و ارتجاعی خواندن آن به صورت علیحده، نیز به نظر دقیق نمی آید.
همانطور که گفته شد ایدئولوژی انقلاب اسلامی مدرن بود و نمی توان آن را شورشی بر مبنای ارتجاع سنت گرا علیه دستاوردهای مدرنیته تلقی نمود.
مطالعه آثار ارنست نولته در این زمینه می تواند روشنگر باشد. نولته در پژوهش هایی متفاوت با ترسیم نوعی ارتباط علی و فکری میان بلشویسم روسی، فاشیسم اروپایی و اسلام سیاسی بر این باور بود که هر سه واکنش هایی رادیکال علیه جهانی سازی لیبرال و مدرنیتەی سرمایەداری هستند.
شاید اطلاق "مدرنیسم ارتجاعی" به این ایدئولوژی ها کارسازتر باشد. به این معنا که دستاوردهای فنی و مادی مدرنیته را می ستایند ولی فراوردەهای فکری مقوم آن را پس می زنند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
https://kurdistan.photoshelter.com/gallery/Chris-Kutschera-Kurdistan-Iran-1970s-to-2000s/G0000tOk0gjLFlTg/1

🔺انقلاب در کردستان، از نگاه دوربین کریس کوچرا

در بالا، لینک یک مجموعە عکس نفیس و کمتر دیده شده از رخدادهای انقلابی در کردستان در نوامبر 1979 - اواخر آبان 58 - در مهاباد و نواحی روستایی اطراف آن قرار داده شده که توسط کریس کوچرا نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی علاقمند به جنبش های کردی ثبت شده اند.
عکس هایی کە چە به لحاظ وقایع نگاری و چه از منظر قسمی " تاریخ اندیشه" اهمیتی وافر دارند.
کردستان بلافاصله پس از انقلاب صحنه کشمکش و درگیری میان دولت مرکزی و نیروهای گریز از مرکز شد. در 26 آبان 58 آیت الله خمینی پیام معروف خود خطاب به " خواهران و برادران مسلمان کرد" را صادر کرد. بنیانگذار جمهوری اسلامی در این پیام خواهان تامین خواسته های مردم کرد که " خواست ما نیز هست" شد و به هیات های حسن نیت دستور داد که به مذاکرات خود با شخصیت های سیاسی و مذهبی منطقه ادامه دهند.
این پیام موجی از شادی و سرور در کردستان به همراه آورد و به سه ماه جنگ خاتمه داد.
خیابان ها صحنەی شادی و پایکوبی گردید و رهبران اپوزیسیون از مناطق کوهستانی اطراف سردشت به شهر بازگشتند و به پیام امام " لبیک " گفتند!
کریس کوچرا به دقت یک تاریخ نگار لحظات مهم روزهای 26 آبان تا 28 همان ماه و میتینگ بزرگ مهاباد را به تصویر کشیده است.
فصل مشترک پیام آیت الله و شعارهای نشسته بر دیوارهای مهاباد، اولویت آمریکا ستیزی و نبرد با امپریالیسم است.
در یکی از عکس ها چند نفر بر بالای یک تانک سوخته تصویر رهبر وقت انقلاب را به اهتزاز درآوردەاند. در عکسی دیگر پشت دیوار یک تانک سوختەی دیگر این شعار دیده می شود: درود بر انور خوجه رهبر جنبش کارگری!
" پیش به سوی جبهه ی متحد خلق برای مبارزه با امپریالیسم جهان خوار " که شعار محوری حزب توده بود بر تراس ساختمان شهرداری مهاباد نمایان است.
این اقدام حزب توده مشخصا از تجربەی کشورهای اقمار شوروی در اروپای شرقی - قبل از قبضەی نهایی حکومت توسط احزاب کمونیست وفادار به مسکو - الگوبرداری شده بود.
تودەای ها خواهان تشکیل جبهەای مرکب از خودشان، حزب جمهوری اسلامی، مجاهدین خلق، حزب دمکرات کردستان و فدائیان خلق بودند،
یحتمل شعار پیش گفته از سوی سازمان جوانان پرنفوذ حزب دمکرات نصب شده که در جریان انشعاب خرداد سال بعد، عمدتا به جناح انشعابی پیوستند و به تبعیت از حزب توده و سازمان اکثریت، مواضعی نزدیک به حکومت اتخاذ نمودند.
در عکسی دیگر چند نفر جوان با پاسداران انقلاب جلوی پایگاه آنها مشغول بازی فوتبالند و در اقدامی که نشانەی تلطیف اوضاع است، شعارهای مورد اختلاف، با کاغذ سفید پوشانده شدەاند.

🔻برای رعایت توالی زمانی از گوشەی چپ سمت بالای آلبوم عکس ها را به ترتیب ببینید.
از مجموع حدود 80 عکس موجود در آلبوم، بیست قطعەی پایانی مربوط به ادریس و مسعود بارزانی رهبران حزب دمکرات کردستان - عراق است که به ترتیب در کرج و اردوگاه زیویه ارومیه تصویربرداری شدەاند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺پنجمین پیروزی الهام علیف!

پنجمین پیروزی الهام علیف در آنچه انتخابات نامیده شد، شبیه نسخەی آندرویدی بازی جکیل و هاید بود که تمام داستان حول این دو شخصبت می چرخد.
صد البته این دو در اصل یک نفرند و هاید بخشی از درون دکتر جکیل است که به هیاتی مستقل در آمده است!
چند سال قبل مطابق اسناد لو رفتەی ویکی لیکس سفیر وقت آمریکا در باکو، علیف را با مایکل کورلئونه مقایسه کرده بود. شخصیتی داستانی در مجموعەی پدرخواندە کە بر جایگاه و کسب و کار پدر در مافیای سیسیل اریکه زده است.
علیف که در راس یک الیگارشی خانوادگی فاسد و سرکوب گر قرار دارد، دیکتاتوری غرب گرا محسوب می شود.
خوش پوشی و آراستگی و تسلط بر زبان انگلیسی او را در جایگاه "مستبدی شیک " قرار می دهد که بری از لفاظی های ضد غربی و هنجار شکنی های کلامی است.
باارزش ترین دارایی وی البته، ثروت هنگفت نفت و گاز است که سخاوتمندانه شیر آن را به سمت غرب و اسرائیل باز کرده است.
این مزیت ها باعث شده که در موارد متعدد غرب سرکوب سیاسی و فساد مالی وی را نادیده بگیرد.
آذربایجان الهام، بیش از زمان حیدر علیف قاتل رسانەهای آزاد و صداهای منتقد است و به روایتی در زمینەی آزادی مطبوعات در پایین ترین پلەی جهان ایستاده است.
غرب گرایی علیف به موازات شرق گرایی اوست. وی سبک حکمرانی پوتین را می پسندد و مانند او خصومتی سرسختانه با نهادهای مدنی و حقوق بشری غربی دارد و آنها را به مداخلە در امور داخلی و تلاش برای براندازی متهم می کند.
تمام جمهوری های مسلمان بجا مانده از شوروی سابق از حیث تبدیل به دیکتاتوری های خانوادگی مثل همند.
در همەی آنها روند ملت سازی و تاسیس هویت ملی با ماهیت اندک سالار حکومت و الیگارشی های خانوادگی حاکم گره خورده است.
خانوادەی علیف دستکم از سال 1969 بر مناصب صدارتی آذربایجان تکیه زدەاند.
حیدر علیف پدر الهام، در مقام کمونیستی مومن، در سال 1983 به مقام نحست وزیری شوروی رسید. یک ارتقاء مرتبەی غیر مترقبه برای تنها فرد مسلمان امپراتوری در تاریخ هفتاد سالەی آن.
علیف که در آخرین دهەی حیات شوروی جزو حلقەی اصلی رهبران آن بود، همزمان از فعالیت اقتصادی و کسب مال غافل نبود.
یکی از معروف ترین پروندەهای فساد مالی دوران برژنف که البته توسط وی نادیده گرفته شد، مربوط به علیف پدر بود.
در هنگام استقلال آذربایجان در سال 1991 علیف در جمهوری خودمختار نخجوان در انزوایی خودخواسته به سر می برد. زمانی که بازی گرگ ها در دو سال نخست حیات لرزان و لغزندەی آذربایجان مستقل به پایان رسید، در هیات یک نجات دهنده به باکو آمد و قدرت را قبضه کرد.
از آن زمان قدرت در دست این خانواده مانده و در تاریخ نگاری دولتی، حیدر علیف رسما پدر ملت آذربایجان نامیده می شود.
منازعەی قرەباغ که باعث شعله ور شدن احساسات ملی و برانگیختن حساسیت به چارچوب سرزمینی شده، به دولت کمک کرده که قسمی آذربایجانی گری  را چون هویت ملی در جامعه سردست نماید.
این هویت به طرزی موفقیت آمیز جای هویت های سابق نظیر شورویایی، مسلمان و تاتار را گرفته و مولفەهای دینی را تضعیف کرده است.
هویت آذربایجانی موصوف که علیف فقید، پدر و بنیانگذار اصلی آن محسوب می شود، مرزهایی مغشوش و نه چندان روشن با پان ترکیسم تبلیغ شده از سوی ترکیه دارد.
در دوران الهام علیف رابطەی باکو و آنکارا به قدری نزدیک شده که با فرمول " یک ملت، دو دولت " از آن یاد می شود.
تدقیق در پیشینەی سیاسی و فرهنگ غالب روسی حاکم بر خاندان علیف، که حتی گفته می شود ریشەهای قومی کردی دارند، این گمانه را تقویت می کند که مواجهەی آنان با ترک گرایی، تا حد زیادی ماهیت ابزاری دارد و فاقد انگیزەهای فکری و فرهنگی ناب است.
"یک ملت دو دولت"، نسخەی ترکی و رقیق شدە  فرمول یک کشور، دو سیستم است که از سوی حزب کمونیست چین برای تحصیل وحدت سرزمینی با تایوان و هنک کنگ تبلیغ می شود.
ترک ها از منابع انرژی و عمق استراتژیک باکو بهره می برند و در عوض با حمایت بی چون و چرا از آن، تداوم حکومت علیف ها را تضمین و رقبای تاریخی آن نطیر ارمنستان را منکوب می نمایند.
لغو خودمختاری منطقەی قرەباغ و تمرکز زدایی از  جمهوری نخجوان و تاکید بر سیستم شهروندی مرکزگرا هم که در سالیان اخیر محسوس است، احتمالا از آثار هم نشینی با اردوغان و تاثیرپذیری از نظام سیاسی ترکیه است.
مخلص کلام این که الهام علیف جدیدترین نمونەی مستبدان نفتی است کە توانسته روابط خارجی اش را به بهترین نحو سامان دهد و به مدد نفت و گاز از انتقادات سیاسی و حقوق بشری بگریزد.
آیا استبداد نفتی باکو قادر خواهد بود مانند تجربەی کشورهای عرب خلیج فارس، جهت گیری های مصلحت گرا و "روشنگرانه" در پیش گیرد؟
پاسخ به این سوال آسان نیست.
اما به صورت کلی می توان گفت با وجود داشتن  منازعات فعال با همسایگان و قسمی جاه طلبی منطقەای کە از قضا با مشروعیت حکومت گره خورده، تحقق آن دشوار است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺فیلسوف - شاه نشسته بر صندلی شاهنشاه!

23 بهمن امام جماعت مسجد حصار بوعلی ضمن کنترل کاخ رها شدەی نیاوران، پشت میز شاە نشست و عکسی بە یادگار گرفت!
تصویری که از حیث تطورات تاریخ اندیشەی سیاسی ایران جایگاهی نمادین دارد.
جلوس روحانی انقلابی بر صندلی شاه شیعه به معنی فیصله یافتن - ولو موقت - جدالی 500 ساله میان نهاد دین و نهاد سلطنت، شرع و قانون و شاه و آخوند بود.
همزمان با تاسیس صفویه، ایران از دایرەی امت اسلامی غالبا سنی و تحت ولایت دستگاه خلافت خارج شد و قسمی دولت ملی را بازسازی کرد که با سقوط ساسانیان به زوال دچار شده بود.
شاه صفوی هم پادشاه بود و هم مرشد طریقت. به عبارتی رئیس دین و دنیا بود و از کمبود مشروعیت در رنج نبود.
مشکل اما از زمان قاجاریه آغاز شد که با افول اخباریون، مراجع تقلید در هیات کنونی سر برآوردند و مسالەی نیابت امام غائب برجسته شد.
شاهان قاجار تن به قسمی مصالحه دادند. روحانیون مسئول دین و دربار حافظ دنیای رعیت شد و "سلطنت اسلامی" پشتگرم به حمایت روحانیت گردید.
مشروطه با پیش کشیدن مسالەی قانون و دولت عرفی، مصالحەی مزبور و توازن تاریخی آن را بهم زد.
اکنون می بایست قانون اساسی به عنوان قرارداد اجتماعی میان دولت و شهروندان و میثاق ملی دولت ملی مدرن نوشته شود.
روحانیون سنت گرا و محافظه کار می گفتند، منشا قانون باید شرع باشد.
متجددین اصلاح طلب که به تجربەی مغرب زمین نظر داشتند، بر مبانی طبیعی و قراردادی قانون جدید انگشت می نهادند.
در نهایت، مصالحەای پدید آمد. قانون مدنی به شرطی که مخالف شرع بین نباشد به ایدەی بنیادین حکومت بدل شد.
مصلحت سنجی یاد شده به شکاف بزرگ پیش آمده پایان نداد. به ویژه آنکه خون ریخته شده بود و زخمی کاری میان طرفین نزاع سر باز کرده بود.
این جدال آهسته و خاموش در طول سلطنت پهلوی ادامه یافت تا این که در 22 بهمن نهاد مذهب، دستگاه دولت را به صورت کامل در خود فروبرد.
بهار امسال، 45 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مراسم تاج گذاری پادشاه جدید انگلستان، به پارانومایی تماشایی از معادلەای مشابە در جهان غربی تبدیل شد.
مراسمی در اصل  مذهبی که معرف وحدت ارگانیک سه نهاد اساسی سلطنت، دولت و کلیسا در بریتانیاست.
برقرلری موازنه میان این نهادها که از دل آن دمکراسی لیبرال فعلی بیرون آمده، قرن ها به طول انجامیده است.
تاجی که اسقف اعظم کلیسای کانتربری بر سر "اعلیحضرت" چارلز نهاد، چکیدەی تحولی است کە بر خلاف ایران به صورتی مسالمت آمیز طی شد و نهادمندی قابل اعتنایی از پس آن پدید آمد.
پادشاه انگلستان رسما رئیس کلیسای انگلیکان است: کلیسای رسمی کشور که حاصل انشعاب آن از واتیکان در سال 1537 است.
هنری هشتم در آن سال - تقریبا همزمان با تاسیس   سلسلەی صفویه - با ملی کردن کلیسا با یک تیر دو نشان زد:
خروج بریتانیا از امت مسیحی و وحدت اروپایی محصول اقتدار پاپی، و تثبیت دولت ملی که از قبل زمینەهای نیرومندی هم داشت.
دوم، کاستن از قدرت نهاد روحانیت و حرکت به سمت دولت مدنی.
تا قبل از این تحول و نیز جنبش اصلاح دینی لوتر، پاپ قدرتی معادل امپراتور روم باستان داشت و رسما رئیس دین و دولت محسوب می شد.
مقامی که هنری هشتم آن را از پاپ ستاند و قدرت رهبران مذهبی را تا حد ایفای نقشی نمادین فرو کاست.
در ادامه، در جریان انقلاب شکوهمند و تحولات بعدی از قدرت فائقەی شاه هم کاستە شد و توازنی ظریف میان پارلمان، دربار و کلیسا شکل گرفت.
چارلز سوم اکنون دو نقش نمادین بر عهده دارد: ریاست سلطنت و صدارت کلیسا.
قدرت راستین اما دست نخست وزیر است که با رای ملت انتخاب می شود.
در حالی که در جشن تاج گذاری پهلوی دوم در سال 1346 در غیاب یک سنت نهادینه شدەی معتبر، او با دست خود تاج بر سر خویش نهاد، نه مثلا امام‌ جمعه دربار به عنوان نمایندەی مذهب یا رئیس پارلمان بعنوان نمایندەی ارادەی جمهور.
این دوگانگی تضادی را آفرید که انقلاب 1357 موقتا آن را از سر راه برداشت.
تضادی که البته دوباره سر باز‌ کرده است.
در انگلستان اما از همان آغاز راهی جدا طی شد. تن دادن  کلیسای "ملی شده" به اصلاحات پروتستانی، ماهیت امر رستگاری و ارتباط انسان و خداوند را از اساس دگرگون کرد.
به تعبیری دمکراسی انگلیسی در برهەای از دالان اصلاح دین گذشت، اما در ایران پس از انقلاب دوباره ایدەی افلاطونی شاە -  فیلسوف بر صدر نشست.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺شهرداری کرمان و "جمهوریت واقعا موجود"

ابتدا تصویر پایین را نگاه کنید و بعدا مطلب را بخوانید!
" وضع موجود " کلیدواژەی بیلبورد تبلیغاتی شهرداری کرمان دربارەی  انتخابات آتی است. این واژە احتمالا دو سال قبل توسط شورای نگهبان به ادبیات رسمی اضافه شد.
زمانی که از حضور علی لاریجانی به تاوان سهم داشتن در خلق " وضع موجود " در انتخابات جلوگیری شد.
نفی وضع موجود که در گذشته با این تفصیل قابل بیان نبود، اذعان به نامطلوب بودن اوضاع اقتصادی و معیشتی و نارضایتی گستردەی مردم است.
اصطلاح شناختی ویژەی این واژه و تبارشاسی گفتمانی آن در یک نظم ایدئولوژیک، حاوی بصیرت های جالبی است.
نخست: بیلبورد فوق و نامەی شورای نگهبان می گویند: نقشەی راە اصلی و سیاست های کلان داخلی و خارجی بری از خطا هستند. ایراد اصلی از مجریان و کارگزاران است که به قدر کافی نمی کوشند و از خط مشی ها منحرف می شوند.
اینجا هم شهرداری کرمان می گوید: برای رهایی از وضع ناگوار موجود احتیاجی به تغییر سیاست ها نیست، سیاستمداران و مجریان را عوض کنید، کافیست!
استالینیسم هم قسمی نظریەی کادرها بود: یک درصد هم مشکل از حزب و سیاست هایش نیست، ایراد از کادرهاست. تصفیەهای سیاسی نوعی تقطیر ایدئولوژیک به هدف رسیدن به بهترین مجریان و مسئولان است که توانایی پیشبرد خط مشی اصلی را داشته باشند.
این در واقع همان تز خالص سازی لاریجانی است که البته خود هم زمانی سردمدار آن بود.
دوم: در دوران برژنف، رسما واژەی "موجود " در قالب یک عبارت پردازی ایدئولوژیک وارد قاموس به شدت محدود و دستچین شدەی حزب حاکم گردید.
" سوسیالیسم واقعا موجود " به همین ترتیب و داخل گیومه رسما برای اشاره به دولت های کمونیست شوروی و شرق اروپا بکار می رفت.
در این نام گذاری دو واقعیت نهفته بود.
اول: اعترف به این امر که نظام برنامەریزی دولتی و اقتصاد سوسیالیستی مستقر، مو به مو با آموزەهای مارکس و خلوص ایدئولوژیک مد نظر پیشوایان مارکسیسیم منطبق نیست،
آنها با این نام گذاری استدلال می کردند که در شرایط کنونی و با سطح بهرەوری فعلی، تنها این اندازه ممکن است و بابت آن باید شکرگذار بود.
به عبارت دیگر این، سوسیالیسم واقعی در شرایط واقعی است و خیرالموجودین است و با نمونەهای تخیلی و آرمانی متفاوت است.
دوم: اعتراف بالا مستلزم قدری تبرئەی کادرها و مسئولان  پس از چند دهه خالص سازی مستمر و البته ناکامی های بی نتیجه بود. در واقع برخی نقائص از دوش " کارگزار " برداشته شد و بر عهدەی " ساختار " نهاده شد.
اما با این ملاحظه که ساختار هم چنان بی نقص است و اگر هم نقصانی وجود دارد، معلول شرایط عینی است که عجالتا علاجی برای آن متصور نیست.
در حقیقت، اینجا از مردم خواسته می شد که به جانفشانی شان در راه آرمان ادامه دهند و سختی ها را همچنان به جان بخرند، تا در قرون بعد با پیشرفت تکنولوژی و به اصطلاح رشد مکفی نیروهای مادی تولید، کمونیسم راستین از راه برسد!
تقریبا هیچ ایدئولوژی اتوپیا محوری بدون باورهای آخرالزمانی وجود ندارد.
آخر زمان معهود در نهایت از راه می رسد و به حسن ختام تاریخ سرشار از رنج و تضاد و فداکاری و مقابلەی دائمی نیروهای خیر و شر تبدیل می شود.
قسمی فرجام نیک برای دیالکتیک آشنای ساختار و کارگزار که البته با قدری پرهیز از مطلق انگاری و دیدن وجوه عینی و منطق فرصت ها می توان در همین جهان هم شاهد آن را در آغوش گرفت.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺پیام های ترسناک یک مرگ

مرگ دردناک آلکسی ناوالنی، سرشناس ترین ناراضی روس در زندانی در قطب شمال، چیزی به دانستەهای ما دربارەی قساوت بی پردەی رژیم پوتین نمی افزاید.
اما حاوی درسی به مراتب تلخ تر است︔
درست در زمانی که تصور می شد استبداد کرملین به علت شکست در اوکرابن در سرازیری است، در هر دو جبهەی داخل و خارج در حال نشان دادن ضرب شست های تازه است.
در داخل بی محابا و بدون هراس از پاسخ گویی، رهبر معروف اپوزیسیون را می کشد. در خارج هم با شکست ضد حملەی بهارەی ارتش اوکراین، در حال تثبیت دستاوردهای ارضی دو سال پیش است.
سرکوب در داخل و کشورگشایی در خارج، از دیرباز سنت آشنای نظام های استبدادی حاکم بر کرملین بوده است.
در این لحـظەی تاریخی، مرگ ناوالنی و سقوط قریب الوقوع شهر آودیوکا در شرق اوکراین، یادآور تراژدی سرکوب خونین انقلاب مجارستان در اکتبر 1956 است.
این بار هم به نظر می رسد مانند اکتبر 68 سال قبل، عامل نجات بخش کرملین، یک درگیری غیر مترقبه در خاورمیانه است.
با آغاز جنگ اسرائیل و حماس در اکتبر سال گذشته، جنگ اوکراین به حاشیه رفت و تمایل دولت های غربی برای تجهیز ارتش اوکراین به سلاح های تهاجمی دچار یک سیر قهقرایی زودهنگام گردید.
هفتاد سال قبل نیز در بحبوحەی انقلاب مجارستان، زمانی که مردم بوداپست به امید استقرار رژیمی کم تر سرکوب گر با دست خالی به مصاف ارتش سرخ رفتند، بناگاه با حملەی سە جانبەی اسرائیل، انگلیس و فرانسه به مصر، موضوع مجارستان به بوتەی فراموشی سپرده شد!
جمال عبدالناصر رهبر بانفوذ مصر با ملی کردن کانال سوئز به بخشی از غرب اعلان جنگ داد.
انگلیس و فرانسه که صاحب امپراتوری های استعماری بودند و کانال را جزو اموال خود می دانستند و از کمک های مصر به انقلابیون الجزایر مکدر بودند، با همراهی اسرائیل به مصر هجوم آوردند.
آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا از وقت نشناسی متحدان خود به خشم آمد و با خالی کردن پشت آنان، زمینه را برای پیروزی سیاسی و معنوی ناصر فراهم کرد.
اما کار از کار گذشته بود، ارباب کرملین که لندن و پاریس را در صورت عدم عقب نشینی به حملەی موشکی تهدید کرده بود، در مقام رهبر جهان سوم در نبرد عادلانەاش علیه استعمار رو به زوال قرار گرفت و سهم بزرگی از کیک پیروزی نبرد سوئز را نصیب خود نمود.
پاداش خروشچف از این پیروزی، آزادی عمل در سلاخی انقلاب مجارستان و تسخیر دوبارەی بوداپست و حبس و اعدام رهبران اصلاح طلب مجار بود.
بعد از هفت دهه به نظر می رسد تاریخ تکرار شده است.
جهان در حال مقابله با کشورگشایی روس ها در شرق اروپا بود که خاورمیانه مشتعل شد.
شاید تنها تفاوت، موضع گیری منفعلانەی آمریکا در قبال نسل کشی اسرائیل در غزه است.
آمریکای امروز بر خلاف سال 1956 که هنوز به هیات متحد استراتژیک اسرائیل در نیامده بود، با دادن چک سفید امضا به تل آویو، دچار خطایی جبران ناپذیر گشت.
چه هم اعتبار اخلاقی ناشی از همدلی با اوکراین را در جوی های خون مردم غزه خرج کرد و هم در شرق اروپا گرفتار تنگنایی استراتژیک گردید.
پیامدها و الزامات برخاسته از سیاست داخلی در سال انتخابات هم بر پیچیدگی این معادلەی چند مجهولی افزوده است.
با هر تفسیری، برندەی این رخدادها پوتین است و بازنده ملت هایی هستند که در شوق آزادی می سوزند، از فلسطین گرفته تا اوکراین و کردستان در شمال سوریه که اردوغان بسان دوستش پوتین، فرصتی کم نظیر برای سرکوب ارادەی آنها پیدا کرده است.
مثل همیشه، منافع سیاسی دولت ها و رهبران و اولویت های استراتژیک بر معیارهای اخلاقی برتری دارد و آزادی و برابری از قربانیان اصلی آن می باشند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1