مجلهیِ هُنریِ اُردیبهشت💜
📸💛 💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
باز هم شب شد
و باز هم
مانده ام با ذهنی که
تو را فال گوش ایستاده....!
#علی_سلطانی
#شبتونبهشت🍂
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
و باز هم
مانده ام با ذهنی که
تو را فال گوش ایستاده....!
#علی_سلطانی
#شبتونبهشت🍂
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
ما انسانها گاهی دیر قدر همدیگر را میدانیم!
وقتی یک نفر را از دست میدهیم تازه یادش میکنیم،
خوبیهایش از جلوی چشمانمان میگذرد، مینشینیم خاطراتی که با او رقم خورده را مرور میکنیم،
غصه میخوریم،
بغض میکنیم و با خود میگوییم کاش بودی،
کاش به همین راحتی از دست نمیدادمت.
خلاصه کنم رفیق،
اگر خواستی به کسی بی مهری کنی،
یک لحظه!
با خودت،
به نبودناش فکر کن،
به نبودناش برای همیشه...
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
وقتی یک نفر را از دست میدهیم تازه یادش میکنیم،
خوبیهایش از جلوی چشمانمان میگذرد، مینشینیم خاطراتی که با او رقم خورده را مرور میکنیم،
غصه میخوریم،
بغض میکنیم و با خود میگوییم کاش بودی،
کاش به همین راحتی از دست نمیدادمت.
خلاصه کنم رفیق،
اگر خواستی به کسی بی مهری کنی،
یک لحظه!
با خودت،
به نبودناش فکر کن،
به نبودناش برای همیشه...
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
یه رفیقی دارم هر وقت اتفاقی براش میفته، حتی بدترین اتفاقات ممکن که احتمال داره زندگیش رو تحت تاثیر قرار بده، با یه لحنِ خیلی ساده میگه: (یه خیری توش هست)
چند باری عمیقاً به حرفش فکر کردم، و این حرفش رو با حوادثی که رخ داده سنجیدم. راست میگه!
کافیه زاویه نگاهت رو نسبت به وقایع مختلف تغییر بدی اونوقت میبینی که یک (خیری) داشته برات.
زاویه دید توی زندگی خیلی مهمه. حتی بهترین اتفاقات رو میشه از یک زاویهای نگاه کرد که جز ضرر و بدی چیزی نداشته باشه!
شاید همین الان درگیر یه ماجرا یا قصهای باشی که داره به روحت سوهان میکشه. ازت میخوام زاویه نگاهت رو تغییر بدی رفیق، اونقدر تغییر بده که یه تصویر و معنیِ زیبا مجسم بشه توی ذهنت. یه دلیل که تا به حال بهش فکر نکردی!
بعد بدون اینکه بفهمی همه چیز رو به راه میشه.
کافیه باور داشته باشی، اونوقت هر اتفاقی که برات بیفته یه خیری درونش نهفته خواهد بود.
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
چند باری عمیقاً به حرفش فکر کردم، و این حرفش رو با حوادثی که رخ داده سنجیدم. راست میگه!
کافیه زاویه نگاهت رو نسبت به وقایع مختلف تغییر بدی اونوقت میبینی که یک (خیری) داشته برات.
زاویه دید توی زندگی خیلی مهمه. حتی بهترین اتفاقات رو میشه از یک زاویهای نگاه کرد که جز ضرر و بدی چیزی نداشته باشه!
شاید همین الان درگیر یه ماجرا یا قصهای باشی که داره به روحت سوهان میکشه. ازت میخوام زاویه نگاهت رو تغییر بدی رفیق، اونقدر تغییر بده که یه تصویر و معنیِ زیبا مجسم بشه توی ذهنت. یه دلیل که تا به حال بهش فکر نکردی!
بعد بدون اینکه بفهمی همه چیز رو به راه میشه.
کافیه باور داشته باشی، اونوقت هر اتفاقی که برات بیفته یه خیری درونش نهفته خواهد بود.
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
💪🏻♥️✨
یه لحظه صبر کن رفیق...
لا به لای شلوغی و کلافگی و سخت گرفتن های زندگی خواستم یه چیزی بهت بگم
یه نگاه به پشـــت سرت بنداز
مثل همه ی روزایی که گذشت
این روزا هم میگذره
خواستم بگم حواست هست دیگه؟!
ما یک بار زندگی میکنیم
حالا ادامه بده
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
یه لحظه صبر کن رفیق...
لا به لای شلوغی و کلافگی و سخت گرفتن های زندگی خواستم یه چیزی بهت بگم
یه نگاه به پشـــت سرت بنداز
مثل همه ی روزایی که گذشت
این روزا هم میگذره
خواستم بگم حواست هست دیگه؟!
ما یک بار زندگی میکنیم
حالا ادامه بده
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
آخرین باری که دیدمت....
ای بابا
باز هم باید دو ساعت فلسفه بچینم
کلمات را به صلابه بکشم
خون حرف هایم را
به رگهایت تزریق کنم
که آخر سر بگویم دوستت دارم
که بگویم دلم برایت یک ذره شده است؟!
ولش کن
ساده میگم
آخرین بار که دیدمِت
تا صبح
مثل بچه ای که بهترین اسباب بازیشو گم کرده
تو بغل مامانم گریه کردم تا خوابم ببره
تو بغل مامانت گریه کردی تا خوابت ببره؟
میفهمی چی میگم؟
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
آخرین باری که دیدمت....
ای بابا
باز هم باید دو ساعت فلسفه بچینم
کلمات را به صلابه بکشم
خون حرف هایم را
به رگهایت تزریق کنم
که آخر سر بگویم دوستت دارم
که بگویم دلم برایت یک ذره شده است؟!
ولش کن
ساده میگم
آخرین بار که دیدمِت
تا صبح
مثل بچه ای که بهترین اسباب بازیشو گم کرده
تو بغل مامانم گریه کردم تا خوابم ببره
تو بغل مامانت گریه کردی تا خوابت ببره؟
میفهمی چی میگم؟
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
صبح بخیر گفتنات
مثل خاک نم خورده
شوقِ نفس کشیدن میدهد
#علی_سلطانی
#صبحتون_بخیر☺️☕️
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
مثل خاک نم خورده
شوقِ نفس کشیدن میدهد
#علی_سلطانی
#صبحتون_بخیر☺️☕️
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهتاب تویی، برکه منم، فاصله را باش...
دیدار تو هر شب شده با حسرت و ای کاش...
#علی_سلطانی_نژاد
#شبتونبخیر🌙
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
دیدار تو هر شب شده با حسرت و ای کاش...
#علی_سلطانی_نژاد
#شبتونبخیر🌙
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
- میتونی بیای پیشم؟
+ اره حتمن میام یه سر
- چقدر میتونی بمونی؟
+ یه ساعت خوبه؟
- بیشتر
+ دو ساعت
- بیشتر
+ چند ساعت خب؟
- زیاد
+ میخوایم بریم سفر نکنه؟
- یجور سفر شاید باشه،
+ چند روز؟
- بیشتر از چند روز
+ نکنه سفر دور دنیاست؟!
- بازم بیشتر!
+ خب بگو چه مدت آخه؟!
- مثلن واسه یه عمر...
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
+ اره حتمن میام یه سر
- چقدر میتونی بمونی؟
+ یه ساعت خوبه؟
- بیشتر
+ دو ساعت
- بیشتر
+ چند ساعت خب؟
- زیاد
+ میخوایم بریم سفر نکنه؟
- یجور سفر شاید باشه،
+ چند روز؟
- بیشتر از چند روز
+ نکنه سفر دور دنیاست؟!
- بازم بیشتر!
+ خب بگو چه مدت آخه؟!
- مثلن واسه یه عمر...
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
قول داد که امشب
به خوابم میآید...
حالا
از شوقِ اینکه قرار است
در رویا ببوسمش
خوابم نمیبرد...
#علی_سلطانی
#شببخیر ♥️🌔
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
به خوابم میآید...
حالا
از شوقِ اینکه قرار است
در رویا ببوسمش
خوابم نمیبرد...
#علی_سلطانی
#شببخیر ♥️🌔
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
يه سوال ازت دارم
خاطراتت رو از چند سالگى يادت مياد؟
پنج؟ شش؟ هفت؟ خب
سوال دومم اينه كه از وقتى كه خاطراتت رو يادت مياد تا الان كه به اين سن رسيدى با چه سرعتى گذشته؟ميخوام بهت بگم زندگى همينه!
بيست سال بعدىِ زندگيت هم با همين سرعت ميگذره. ببين تهش هيچى نيست،
همهمون پُر از كمبودهاى مختلفيم
اما تا اون جايى كه دستت ميرسه توى لحظه زندگى كن همين الان اگه دارى غصهى گذشته رو ميخورى يا حرص آينده رو میزنی رُک بهت بگم باختى! يه مقصدى رو براى خودت تعيين كن اما اينو به خوردِ مغزت بده كه عجلهاى واسه رسيدن نيست اين مسير هم كوير داره، هم جنگل، هم دريا، هم كوه!هركدوم يه جور قشنگه، فقط بستگى داره چجورى بخواى نگاه كنى
دلت آروم رفيق...
#علی_سلطانی
👬💙
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
خاطراتت رو از چند سالگى يادت مياد؟
پنج؟ شش؟ هفت؟ خب
سوال دومم اينه كه از وقتى كه خاطراتت رو يادت مياد تا الان كه به اين سن رسيدى با چه سرعتى گذشته؟ميخوام بهت بگم زندگى همينه!
بيست سال بعدىِ زندگيت هم با همين سرعت ميگذره. ببين تهش هيچى نيست،
همهمون پُر از كمبودهاى مختلفيم
اما تا اون جايى كه دستت ميرسه توى لحظه زندگى كن همين الان اگه دارى غصهى گذشته رو ميخورى يا حرص آينده رو میزنی رُک بهت بگم باختى! يه مقصدى رو براى خودت تعيين كن اما اينو به خوردِ مغزت بده كه عجلهاى واسه رسيدن نيست اين مسير هم كوير داره، هم جنگل، هم دريا، هم كوه!هركدوم يه جور قشنگه، فقط بستگى داره چجورى بخواى نگاه كنى
دلت آروم رفيق...
#علی_سلطانی
👬💙
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
دلتنگیِ شب
از جایی آغاز میشود،
که باور میکنی هیچ کس را نداری
برای همراهیِ بی خوابیهایت...
#علی_سلطانی
#شببخیر💕⭐️
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
از جایی آغاز میشود،
که باور میکنی هیچ کس را نداری
برای همراهیِ بی خوابیهایت...
#علی_سلطانی
#شببخیر💕⭐️
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
دلتنگی یک شبهایی را،
هیچ خیابانی گردن نمیگیرد!
تاریکی یک شبهایی را،
هیچ مهتابی روشن نمیکند!
گردو غبار یک شبهایی را،
هیچ بارانی شستشو نمیدهد!
و تمام این شبها را
نبودن تو رقم میزند...
#علی_سلطانی
#شبتونبیغم🌖♥️
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
هیچ خیابانی گردن نمیگیرد!
تاریکی یک شبهایی را،
هیچ مهتابی روشن نمیکند!
گردو غبار یک شبهایی را،
هیچ بارانی شستشو نمیدهد!
و تمام این شبها را
نبودن تو رقم میزند...
#علی_سلطانی
#شبتونبیغم🌖♥️
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
باز هم شب شد
و باز هم،
ماندهام با ذهنی که
تو را فال گوش ایستاده...
#علی_سلطانی
#شببخیر🌒💛
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
و باز هم،
ماندهام با ذهنی که
تو را فال گوش ایستاده...
#علی_سلطانی
#شببخیر🌒💛
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
بارون نمیومد ولی هوا خیلی دل بود
گفتم برم بیرون یه قدم بزنم ، یه نفس بکشم!
زدم بیرون
از کجا تا کجا رفتم تو یه خیابونی
که چراغ داشته باشه...
درخت داشته باشه...
یجوری باشه که آدم هوس کنه قدم بزنه.
رفتم تو خیابون...
دیدی یه وقتایی گریَت نمیادو
زور میزنی گریت بگیره؟
داشتم زور میزدم تا یه حس و حال کوچیکی
تو دلم بجوشه!
نه...نبود هیچ حسی!
یکم نگا کردم به آدما
دلم واسه خودم تنگ شد،
گوشه ی لبمو کج کردمو سرمو تکون دادم
که چته لامصب؟!
جواب نداشتم واسه خودم
سریع سوار تاکسی شدمو برگشتم خونه.
به حرفای راننده تاکسی ام فقط سرمو تکون میدادم!
رسیدم خونه
و بدون اینکه موسیقی گوش کنم رفتم که بخوابم
خودمو جمع کردم و لاحافو انداختم رو سرمو
یه آه بلند از ته دلم کشیدم.
خیلی دلم تنگ شد واسه اینکه
دلم تنگ شه واسه کسی...!
گوشی رو چک کردم اما فقط چون آلارمشو تنظیم کنم
که صبح خواب نمونم...همین!
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
گفتم برم بیرون یه قدم بزنم ، یه نفس بکشم!
زدم بیرون
از کجا تا کجا رفتم تو یه خیابونی
که چراغ داشته باشه...
درخت داشته باشه...
یجوری باشه که آدم هوس کنه قدم بزنه.
رفتم تو خیابون...
دیدی یه وقتایی گریَت نمیادو
زور میزنی گریت بگیره؟
داشتم زور میزدم تا یه حس و حال کوچیکی
تو دلم بجوشه!
نه...نبود هیچ حسی!
یکم نگا کردم به آدما
دلم واسه خودم تنگ شد،
گوشه ی لبمو کج کردمو سرمو تکون دادم
که چته لامصب؟!
جواب نداشتم واسه خودم
سریع سوار تاکسی شدمو برگشتم خونه.
به حرفای راننده تاکسی ام فقط سرمو تکون میدادم!
رسیدم خونه
و بدون اینکه موسیقی گوش کنم رفتم که بخوابم
خودمو جمع کردم و لاحافو انداختم رو سرمو
یه آه بلند از ته دلم کشیدم.
خیلی دلم تنگ شد واسه اینکه
دلم تنگ شه واسه کسی...!
گوشی رو چک کردم اما فقط چون آلارمشو تنظیم کنم
که صبح خواب نمونم...همین!
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
من و رُخشید توی تصوراتمان یک خانه ی قدیمی که سال ها بود کسی آنجا زندگی نمی کرد را از صاحب خانه که وقتی داشتیم توی آن کوچه راه می رفتیم و به خانه ها نگاه می کردیم، اتفاقی ما را دیده و از تیپ و قیافه و رفتارمان خوشش آمده بود، اجاره کرده بودیم و بعد با سلیقه ی خودمان هر دیوارش را یک رنگ زده بودیم و توی اتاق خوابمان،
درست بالای تختخواب نقشه ی جهان را حک کرده بودیم که یادمان نرود قرار است کل دنیا را سفر کنیم و ببینیم.
توی رؤیای ما خانه یک حیاط دنج داشت که خودمان
یک حوض کوچک با کاشی های آبی رنگ
وسطش ساخته بودیم.
کنار حوضِ حیاط مان یک میز کوچک و دو صندلی رو به روی هم قرار
داشت که قرار بود من بروم سه تار یاد بگیرم که عصرها بنشینم آنجا و برای
رخشید ساز بزنم.
بعد قرار بود رخشید بعد از تمام شدن اجرای سه تار، برایم به لیمو و بهارنارنج با کمی زعفران دم کند و وقتی سینیِ چای به دست از پله های خانه که منتهی می شد به حیاط پایین می آید،
باد پیراهن بلند و سفید با گل های ریزِ سبز
و گلبهی رنگِ بالای زانویش را تکان بدهد و دلم ضعف برود برای گود افتادگی پشت زانویش که در پای کشیده و یکدستش، یک عدم توازن و ناهمواریِ دلربا ایجاد کرده است.
ما حتی قوری و فنجان لیمویی رنگ با گل های صورتی که کارِ دست بود را توی یکی از مغازه های کنار پیاده رو انقلاب، نزدیکِ خیابان دانشگاه دیده و پسندیده و قیمت کرده بودیم.
البته گران بود، شبیه رؤیاهامان
اما می خواستیم هزینه اش را بدهیم...
#علی_سلطانی || 📒 رازِ رُخشید برملا شد
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
درست بالای تختخواب نقشه ی جهان را حک کرده بودیم که یادمان نرود قرار است کل دنیا را سفر کنیم و ببینیم.
توی رؤیای ما خانه یک حیاط دنج داشت که خودمان
یک حوض کوچک با کاشی های آبی رنگ
وسطش ساخته بودیم.
کنار حوضِ حیاط مان یک میز کوچک و دو صندلی رو به روی هم قرار
داشت که قرار بود من بروم سه تار یاد بگیرم که عصرها بنشینم آنجا و برای
رخشید ساز بزنم.
بعد قرار بود رخشید بعد از تمام شدن اجرای سه تار، برایم به لیمو و بهارنارنج با کمی زعفران دم کند و وقتی سینیِ چای به دست از پله های خانه که منتهی می شد به حیاط پایین می آید،
باد پیراهن بلند و سفید با گل های ریزِ سبز
و گلبهی رنگِ بالای زانویش را تکان بدهد و دلم ضعف برود برای گود افتادگی پشت زانویش که در پای کشیده و یکدستش، یک عدم توازن و ناهمواریِ دلربا ایجاد کرده است.
ما حتی قوری و فنجان لیمویی رنگ با گل های صورتی که کارِ دست بود را توی یکی از مغازه های کنار پیاده رو انقلاب، نزدیکِ خیابان دانشگاه دیده و پسندیده و قیمت کرده بودیم.
البته گران بود، شبیه رؤیاهامان
اما می خواستیم هزینه اش را بدهیم...
#علی_سلطانی || 📒 رازِ رُخشید برملا شد
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
چقدر دلم خواست
امروز صبح
وقتی از خواب بیدار شدم
وقتی پتو را کنار زدم
وقتی هوای سرد اتاق روی صورتم نشست
دستم را دراز کنم و گوشی را بردارم
دوباره پتو را روی صورتم بکشم
و با چشمانی نیمه باز ببینم پیام داده ای،
از آن پیام های دستوری
که تمام کارهای امروزت را کنسل کن
که دلم میخواهد بعد از خوردن حلیم بایستیم گوشه ی خیابان و چای داغ قند پهلو بنوشیم...
که وقتی سردم شد مچاله شوم در آغوش ات
تا با همان حالت خواب آلود
لبخند روی صورتم بنشیند
و به شوق بوسیدن ات از خانه بزنم بیرون...
اما راستش را بخواهی
گوشی را برداشتم
پتو را هم روی صورتم کشیدم
اما خبری از پیامت نبود
یعنی مدت هاست خبری نیست
اما آدم است دیگر
دل است دیگر...
عکس هایت را چند باری نگاه کردم...
چند کلمه ای قربان صدقه ات رفتم
و بی حال و بی رمق و خیره...
راهی محل کارم شدم
راهی روز مرگی هایم شدم اما
انگار
یک چیزی را
در خیابان
جا گذاشته بودم...
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
امروز صبح
وقتی از خواب بیدار شدم
وقتی پتو را کنار زدم
وقتی هوای سرد اتاق روی صورتم نشست
دستم را دراز کنم و گوشی را بردارم
دوباره پتو را روی صورتم بکشم
و با چشمانی نیمه باز ببینم پیام داده ای،
از آن پیام های دستوری
که تمام کارهای امروزت را کنسل کن
که دلم میخواهد بعد از خوردن حلیم بایستیم گوشه ی خیابان و چای داغ قند پهلو بنوشیم...
که وقتی سردم شد مچاله شوم در آغوش ات
تا با همان حالت خواب آلود
لبخند روی صورتم بنشیند
و به شوق بوسیدن ات از خانه بزنم بیرون...
اما راستش را بخواهی
گوشی را برداشتم
پتو را هم روی صورتم کشیدم
اما خبری از پیامت نبود
یعنی مدت هاست خبری نیست
اما آدم است دیگر
دل است دیگر...
عکس هایت را چند باری نگاه کردم...
چند کلمه ای قربان صدقه ات رفتم
و بی حال و بی رمق و خیره...
راهی محل کارم شدم
راهی روز مرگی هایم شدم اما
انگار
یک چیزی را
در خیابان
جا گذاشته بودم...
#علی_سلطانی
💜|| T.me/OfficialOrdibehesht
💜↝ @OfficialOrdibehesht
#علی_سلطانی
نمیخواهد کار خارق العادهای بکنید
در دنیای شلوغ امروز...
که هیچ کس
حوصلهی هیچ کس را ندارد
گوش شنوا باشید.
آدم گاهی دلش میخواهد
بدون اینکه خودش را سانسور کند.
بی پروا حرف بزند
برای کسی که
قضاوت کردن بلد نیست...👂🏻🙃
#علی_سلطانی
💜↝ @OfficialOrdibehesht
#علی_سلطانی
مادرم میگوید:
مرد گریه نمیکند
و من
از بغض
گلو درد گرفته ام...
و پزشک
از همه جا بی خبر
هی نسخه میپیچد
هی نسخه میپیچد
هی :)🗒
#علی_سلطانی
💜↝ @OfficialOrdibehesht
#علی_سلطانی
یادت هست...؟
چند ماه پیش را میگویم
انتظار پاییز را میکشیدیم
برایش ذوق داشتیم
اکنون پاییز
نفس های آخرش را میکشید
به همین زودی تمام شد
خیلی فکرها
برایش داشتیم نه؟
خیلی خاطره ها
خواستیم بسازیم
که نشد...
خب تمام عمر همین است
فصل های مختلف زندگی
میگذرد
تمام میشود
در آخر این تویی
که خودت را تنها میابی
تنهای تنها میان اتفاقاتی
که نیفتاد!
پس بخند
با تمام نداشته هایت برقص
در همین لحظه،
در همین حالا
به حال خوبت
وعده ی فلان فصل
وُ فلان روز
وُ فلان شخص را
نده...
#علی_سلطانی
💜↝ @OfficialOrdibehesht
من همیشه بودم
حتى وقتی بریده بودم
دلخور بودم
حتى وقتی حالشو نداشتم
من همیشه بودم
من دلم نیومد
بیپناهیِ آدما رو پناه نباشم
دلم نیومد یهو بِبُرم برم
دلم نیومد یهو رها کنم
من همیشه بودم
همیشه بودم
واسه اونایی که الان نیستن!
#علی_سلطانی
🙂👌🏻
من همیشه بودم
حتى وقتی بریده بودم
دلخور بودم
حتى وقتی حالشو نداشتم
من همیشه بودم
من دلم نیومد
بیپناهیِ آدما رو پناه نباشم
دلم نیومد یهو بِبُرم برم
دلم نیومد یهو رها کنم
من همیشه بودم
همیشه بودم
واسه اونایی که الان نیستن!
#علی_سلطانی
🙂👌🏻