کانال بازنگری
مکانیزم انتقال علمِ امامت! در نگاه سنّتی؛ باورنکردنی!! (پیرو یادداشتِ امامان خردسال؟). امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۴/۲۲ @baznegari به دنبال یادداشت پیشین ،امامانِ خردسال؟، مناقشه به "نوع علم امام" میکشد و این اعتراض که مگر علم ایشان از نوع دانش سایرِ ابناء بشر…
چرا انتقال علم از طریق آب دهان صورت میگیرد؟
منبع:
(مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، پاسخ به سؤالات و شبهات دینی در فضای مجازی)
......................................
Telegram.me/baznegari/85
......................................
انتقال علم از طریق آب دهان
سلام
ابتدا متن زیر را بخوانید:
در جلد دوم «عیون مسائل نفس» از زبان علامه حسنزاده آملی آمده است: در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل حضور داشتم، با عزمی راسخ و ارادتی ثابت سرگرم به صرف و تهجد بودم؛ در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دل آرای ولی الله اعظم، ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا - علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثناء- نائل شدم.
در آن لیله مبارکه قبل از آن که به حضور باهرالنور امام (ع) مشرف شوم ، مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباء الله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که بر آورده است، من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
سپس به پیشگاه والای امام هشتم، سلطان دین رضا - روحی لتربه الفداء و خاک درش تاج سرم - رسیدم و عرض ادب کردم، بدون اینکه سخنی بگویم، امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم میدانست فرمود: نزدیک بیا!
نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم، دیدم آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که: بنوش، امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع از کوثر دهانش آن آب حیات را بوسیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: پیغمبر اکرم(ص) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار در علم و از هر در هزار در دیگری به روی من گشوده شد.
سوال: چرا انتقال علم از طریق آب دهان صورت میگیرد؟
پاسخ کارشناس:
باسلام و عرض ادب
انتقال علوم و معارف امام، فقط از طریق آب دهان نیست، بلکه از طریق نطفه، عرق، دست گذاشتن سینه به سینهی امام بعدی و امثال این امور نیز منتقل مییابد.
منتها باید این مطلب را مدّنظر داشت، همانطور که علم امام، برای ما دست نیافتنی است، شیوهی انتقال آن و چرایی شیوههای آن برای ما قابل درک نیست.
هر امامی پیش از اینکه از دنیا برود یکی از دستانش را روی سینه اش می نهد و دست دیگر خود را روی سینة امام بعد از خود (قرار می دهد) و بدین گونه علم او به امام بعدی منتقل می گردد.( ابن بابویه، معانی الاخبار، صص ۸۷-۸۶)
همچنین ممکن است امام بعدی (خلف) دست خود را روی سینة امام پیشین (سلف) بگذارد و علم او را دریافت کند. البته مراد از علم، در اینجا علم نظری یا فکری نیست؛ علم امام، بخش مکمّل وجود اوست؛ این علم به لحاظ وجودی، ذاتی امام است و اعضای فیزیکی و جسمانی امام در انتقال آن نقش دارند.
«مایعات» درون بدن، همانند انتقال دهنده هایی هستند که می توانند تأثیرات معنوی را انتقال دهند. همچنین درست است که در پاره ای از احادیث که مستقیم یا غیرمستقیم به علم امامان مربوط است، اشارات پنهانی نشان می دهد که پیامبر و امامان، علم خود را از طریق وارد کردن آب دهان یا عرق خود به بدن (امام) دیگر از راه منفذهای پوست، دهان یا چشمان او به او انتقال می داده اند. هنگامی که پیامبر(ص) به علی(ع) «هزار باب» علم را می آموخت، هر دو عرق می ریختند و عرق هر یک، دیگری را فرا می گرفت.(بصائر الدرجات، بخش ۷ فصل ۱ ص ۳۱۳ ش ۱)
در روایت دیگری آمده است: پیامبر(ص) به منظور انتصاب علی (به عنوان جانشین خود) آب دهان خود را در دهان علی(ع) قرار دادند و دست خود را از روی سینه ایشان عبور دادند. علی(ع) پیش از رسیدن به خلافت، دستار، لباس و کفش پیامبر(ص) را پوشید، شمشیر او را به دست گرفت و حکومت خود را با این بیانات آغاز نمود: «ای مردم! تا در میان شما هستم از من سؤال کنید سبد علم اینجاست! از من سؤال کنید، که من دارنده علم اولین و آخرین (یا علم دورانهای قدیم و جدید) هستم».(ابنبابویه، امالی، مجلس ۵۵ ص ۳۴۱ ش ۱)
همچنین شماری از احادیث وجود دارند که در آنها آمده است که امام زبان خود را در دهان نوزاد پسر خود (=امام بعدی) قرار می دهد و او مشتاقانه شروع به مکیدن زبان پدرش می کند و یا پدر از روی جسم (بدن) نوزاد خود عبور می کند
منبع:
مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، انجمن گفتگوی دینی
http://www.askdin.com/showthread.php?t=33012
نیز ر.ک:
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/6337/70486/حاملان-گنجینه-علم-ربّانی-قسمت-دوم
.....................
کانال بازنگری:
Telegram.me/baznegari/85
.
.
منبع:
(مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، پاسخ به سؤالات و شبهات دینی در فضای مجازی)
......................................
Telegram.me/baznegari/85
......................................
انتقال علم از طریق آب دهان
سلام
ابتدا متن زیر را بخوانید:
در جلد دوم «عیون مسائل نفس» از زبان علامه حسنزاده آملی آمده است: در عنفوان جوانی و آغاز درس زندگانی که در مسجد جامع آمل حضور داشتم، با عزمی راسخ و ارادتی ثابت سرگرم به صرف و تهجد بودم؛ در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم و به زیارت جمال دل آرای ولی الله اعظم، ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا - علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثناء- نائل شدم.
در آن لیله مبارکه قبل از آن که به حضور باهرالنور امام (ع) مشرف شوم ، مرا به مسجدی بردند که در آن مزار حبیبی از احباء الله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که بر آورده است، من از روی عشق و علاقه مفرطی که به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم.
سپس به پیشگاه والای امام هشتم، سلطان دین رضا - روحی لتربه الفداء و خاک درش تاج سرم - رسیدم و عرض ادب کردم، بدون اینکه سخنی بگویم، امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم میدانست فرمود: نزدیک بیا!
نزدیک رفتم و چشم به روی امام گشودم، دیدم آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که: بنوش، امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع از کوثر دهانش آن آب حیات را بوسیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: پیغمبر اکرم(ص) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار در علم و از هر در هزار در دیگری به روی من گشوده شد.
سوال: چرا انتقال علم از طریق آب دهان صورت میگیرد؟
پاسخ کارشناس:
باسلام و عرض ادب
انتقال علوم و معارف امام، فقط از طریق آب دهان نیست، بلکه از طریق نطفه، عرق، دست گذاشتن سینه به سینهی امام بعدی و امثال این امور نیز منتقل مییابد.
منتها باید این مطلب را مدّنظر داشت، همانطور که علم امام، برای ما دست نیافتنی است، شیوهی انتقال آن و چرایی شیوههای آن برای ما قابل درک نیست.
هر امامی پیش از اینکه از دنیا برود یکی از دستانش را روی سینه اش می نهد و دست دیگر خود را روی سینة امام بعد از خود (قرار می دهد) و بدین گونه علم او به امام بعدی منتقل می گردد.( ابن بابویه، معانی الاخبار، صص ۸۷-۸۶)
همچنین ممکن است امام بعدی (خلف) دست خود را روی سینة امام پیشین (سلف) بگذارد و علم او را دریافت کند. البته مراد از علم، در اینجا علم نظری یا فکری نیست؛ علم امام، بخش مکمّل وجود اوست؛ این علم به لحاظ وجودی، ذاتی امام است و اعضای فیزیکی و جسمانی امام در انتقال آن نقش دارند.
«مایعات» درون بدن، همانند انتقال دهنده هایی هستند که می توانند تأثیرات معنوی را انتقال دهند. همچنین درست است که در پاره ای از احادیث که مستقیم یا غیرمستقیم به علم امامان مربوط است، اشارات پنهانی نشان می دهد که پیامبر و امامان، علم خود را از طریق وارد کردن آب دهان یا عرق خود به بدن (امام) دیگر از راه منفذهای پوست، دهان یا چشمان او به او انتقال می داده اند. هنگامی که پیامبر(ص) به علی(ع) «هزار باب» علم را می آموخت، هر دو عرق می ریختند و عرق هر یک، دیگری را فرا می گرفت.(بصائر الدرجات، بخش ۷ فصل ۱ ص ۳۱۳ ش ۱)
در روایت دیگری آمده است: پیامبر(ص) به منظور انتصاب علی (به عنوان جانشین خود) آب دهان خود را در دهان علی(ع) قرار دادند و دست خود را از روی سینه ایشان عبور دادند. علی(ع) پیش از رسیدن به خلافت، دستار، لباس و کفش پیامبر(ص) را پوشید، شمشیر او را به دست گرفت و حکومت خود را با این بیانات آغاز نمود: «ای مردم! تا در میان شما هستم از من سؤال کنید سبد علم اینجاست! از من سؤال کنید، که من دارنده علم اولین و آخرین (یا علم دورانهای قدیم و جدید) هستم».(ابنبابویه، امالی، مجلس ۵۵ ص ۳۴۱ ش ۱)
همچنین شماری از احادیث وجود دارند که در آنها آمده است که امام زبان خود را در دهان نوزاد پسر خود (=امام بعدی) قرار می دهد و او مشتاقانه شروع به مکیدن زبان پدرش می کند و یا پدر از روی جسم (بدن) نوزاد خود عبور می کند
منبع:
مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، انجمن گفتگوی دینی
http://www.askdin.com/showthread.php?t=33012
نیز ر.ک:
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/6337/70486/حاملان-گنجینه-علم-ربّانی-قسمت-دوم
.....................
کانال بازنگری:
Telegram.me/baznegari/85
.
.
Telegram
کانال بازنگری
چرا انتقال علم از طریق آب دهان صورت میگیرد؟
منبع:
(مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، پاسخ به سؤالات و شبهات دینی در فضای مجازی)
......................................
Telegram.me/baznegari/85
......................................
انتقال علم از طریق آب…
منبع:
(مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، پاسخ به سؤالات و شبهات دینی در فضای مجازی)
......................................
Telegram.me/baznegari/85
......................................
انتقال علم از طریق آب…
کانال بازنگری
امامانِ خُردسال؟! امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۴/۱۵ دربارهٔ زنجیرهٔ امامان، با دو پرسش جدّی روبرو هستیم که گریزی از «توجّه» به آنها و یافتن پاسخی درخور نیست: ۱ ـ چرا سلسلهٔ امامانِ ما، به شکل «پدرـپسری» (همانند حکومت موروثی) بوده و در دودمانِ سرسلسله (امامعلی)…
توجّه به پیشفرضها
(عطف به یادداشتِ امامان خردسال؟)
علی زمانیان
............@baznegari.......
وراثت در امامت، مطلب قابل تأملی است و باید در بارهٔ آن اندیشید. اما جناب آقای ترکاشوند، هر گونه تأمل و یا پاسخگویی به پرسشهایتان منوط و مشروط به این است که شما دارای چه زمینهای و کدام باورهای پیشینی باشید. به سخن دیگر منوط به پیشفرضهایی است که دارید. به نظرم دست کم دو پیشفرض و یا باورهای پیشینی و بدیهی را در این باره باید از هم تفکیک کرد:
1. این پیشفرض که امامان، انسان و واقعاً انسان بودند، انسانی با همین مختصات انسانِ کاملا موجود. انسانی با مقتضیات، شرایط، نیازها، رنجها و محدودیتهایی که ما همگی آن را تجربه میکنیم. در این صورت امامان انسانی بودند که متولد شدند و دورهٔ شیرخوارگی داشتند. مراحل رشد روانشناختی را طی کردند. در ابتدای کودکی، همان محدودیتها و شرایط سایر کودکان را داشتند. کودکانی که باید میآموختند اجتماعی شوند و هلم و جرا
2. پیشفرض دوم این است که امامان را فوق انسان بدانیم. گرچه در قالب انسان تجلی کردند اما آنها از ابتدای خلقت بودهاند. خلقتی ویژه داشتهاند. گرچه کودک بودند اما همهٔ علم را میدانستهاند. گرچه تجربهٔ ظاهری نداشتهاند امّا از هر عالمی، عالمتر بودهاند.
به نظرم پیشفرض دوم که متأسفانه اندیشهٔ شیعی به ان آلوده است، اندیشهٔ غالیگری است. غلو در موجودیت و چگونه بودنِ امامان میکنند. اما خود امامان هم در بارهٔ خود چنین نمیاندیشیدند. آنها خود را انسانی، کاملا انسانی با همهٔ اقتضائات انسانی مییافتند. آنها خودشان چنین ادعاهایی در بارهٔ خودشان نمیکردند که ما میکنیم. بگذارید فقط یک نمونه از آن را نقل کنم. نمونهای واضح از کلام امامی که به تعبیر شما سرسلسلهٔ امامان بوده است.
امام علی در نامه به فرزندش حسن، مطالب فوقالعادهای دارد. از نظر من همهٔ نهجالبلاغه یک طرف و این نامه یک طرف. حقیقتاً این نامه را باید بارها و بارها و خواند. حکمتهای بزرگی در ان نهفته است.
در ابتدای این نامه، علی خود را انسانی معرفی میکند مانند سایر انسانها که چگونه در رنج بوده است و چگونه در معرض مرگ و نیستی قرار دارد. نامهای به "فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نیاید و روندهٔ راهی است که به نیستی درآید؛ فرزندی که بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه؛ تیر مصیبتها بدو روان است و او بندهٔ دنیا؛ سوداگر فریب است و وامدار فنا؛ گرفتار مرگ است و هم سوگند اندوهها و همنشین غمها"
علی در این وصیتنامه خود را آماج رنج و پیری و سستی میبیند و نگران فرزندش میشود. نگرانیش را این گونه بیان میکند:
هنگامى كه ديدم به سنّ پيرى رسيدهام و سستى و ناتوانيم روى در فزونى دارد، به نوشتن اين اندرز مبادرت ورزيدم و در آن خصلتهايى را آوردم ، پيش از آنكه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگويم. يا همانگونه كه در جسم فتور و نقصان پديد مىآيد، در انديشهام نيز فتور و نقصان پديد آيد. يا پيش از آنكه تو را اندرز دهم ، هواى نفس بر تو غالب آيد و اين جهان تو را مفتون خويش گرداند. و تو چون اشترى رمنده شوى كه سر به فرمان نمىآورد و اندرز من در تو كارگر نيفتد."
آیا سخنی به این صراحت، نشان نمیدهد که باورهای ما در بارهٔ مافوق انسان بودنِ امامان، بنیاداً اشتباه است؟ علی نگران فرزندش بود ...همانگونه که ما هستیم... نگران اینکه هوای نفس بر او غالب شود. نگران اینکه دنیا مفتونش کند. و ....و به همین خاطر در کار تربیت او میکوشید. اگر امامان همان بودند که در ابتدای کودکی بودند.... چگونه میتوانیم تربیت را در بارهٔ ایشان توضیح دهیم. چگونه میتوانیم نگرانی امامعلی را در بارهٔ فرزندش تبیین کنیم؟
کودک، کودک است. امام باشد یا نباشد.
کانال بازنگری:
Telegram.me/baznegari/86
.
.
(عطف به یادداشتِ امامان خردسال؟)
علی زمانیان
............@baznegari.......
وراثت در امامت، مطلب قابل تأملی است و باید در بارهٔ آن اندیشید. اما جناب آقای ترکاشوند، هر گونه تأمل و یا پاسخگویی به پرسشهایتان منوط و مشروط به این است که شما دارای چه زمینهای و کدام باورهای پیشینی باشید. به سخن دیگر منوط به پیشفرضهایی است که دارید. به نظرم دست کم دو پیشفرض و یا باورهای پیشینی و بدیهی را در این باره باید از هم تفکیک کرد:
1. این پیشفرض که امامان، انسان و واقعاً انسان بودند، انسانی با همین مختصات انسانِ کاملا موجود. انسانی با مقتضیات، شرایط، نیازها، رنجها و محدودیتهایی که ما همگی آن را تجربه میکنیم. در این صورت امامان انسانی بودند که متولد شدند و دورهٔ شیرخوارگی داشتند. مراحل رشد روانشناختی را طی کردند. در ابتدای کودکی، همان محدودیتها و شرایط سایر کودکان را داشتند. کودکانی که باید میآموختند اجتماعی شوند و هلم و جرا
2. پیشفرض دوم این است که امامان را فوق انسان بدانیم. گرچه در قالب انسان تجلی کردند اما آنها از ابتدای خلقت بودهاند. خلقتی ویژه داشتهاند. گرچه کودک بودند اما همهٔ علم را میدانستهاند. گرچه تجربهٔ ظاهری نداشتهاند امّا از هر عالمی، عالمتر بودهاند.
به نظرم پیشفرض دوم که متأسفانه اندیشهٔ شیعی به ان آلوده است، اندیشهٔ غالیگری است. غلو در موجودیت و چگونه بودنِ امامان میکنند. اما خود امامان هم در بارهٔ خود چنین نمیاندیشیدند. آنها خود را انسانی، کاملا انسانی با همهٔ اقتضائات انسانی مییافتند. آنها خودشان چنین ادعاهایی در بارهٔ خودشان نمیکردند که ما میکنیم. بگذارید فقط یک نمونه از آن را نقل کنم. نمونهای واضح از کلام امامی که به تعبیر شما سرسلسلهٔ امامان بوده است.
امام علی در نامه به فرزندش حسن، مطالب فوقالعادهای دارد. از نظر من همهٔ نهجالبلاغه یک طرف و این نامه یک طرف. حقیقتاً این نامه را باید بارها و بارها و خواند. حکمتهای بزرگی در ان نهفته است.
در ابتدای این نامه، علی خود را انسانی معرفی میکند مانند سایر انسانها که چگونه در رنج بوده است و چگونه در معرض مرگ و نیستی قرار دارد. نامهای به "فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نیاید و روندهٔ راهی است که به نیستی درآید؛ فرزندی که بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه؛ تیر مصیبتها بدو روان است و او بندهٔ دنیا؛ سوداگر فریب است و وامدار فنا؛ گرفتار مرگ است و هم سوگند اندوهها و همنشین غمها"
علی در این وصیتنامه خود را آماج رنج و پیری و سستی میبیند و نگران فرزندش میشود. نگرانیش را این گونه بیان میکند:
هنگامى كه ديدم به سنّ پيرى رسيدهام و سستى و ناتوانيم روى در فزونى دارد، به نوشتن اين اندرز مبادرت ورزيدم و در آن خصلتهايى را آوردم ، پيش از آنكه مرگ بر من شتاب آورد و نتوانم آنچه در دل دارم با تو بگويم. يا همانگونه كه در جسم فتور و نقصان پديد مىآيد، در انديشهام نيز فتور و نقصان پديد آيد. يا پيش از آنكه تو را اندرز دهم ، هواى نفس بر تو غالب آيد و اين جهان تو را مفتون خويش گرداند. و تو چون اشترى رمنده شوى كه سر به فرمان نمىآورد و اندرز من در تو كارگر نيفتد."
آیا سخنی به این صراحت، نشان نمیدهد که باورهای ما در بارهٔ مافوق انسان بودنِ امامان، بنیاداً اشتباه است؟ علی نگران فرزندش بود ...همانگونه که ما هستیم... نگران اینکه هوای نفس بر او غالب شود. نگران اینکه دنیا مفتونش کند. و ....و به همین خاطر در کار تربیت او میکوشید. اگر امامان همان بودند که در ابتدای کودکی بودند.... چگونه میتوانیم تربیت را در بارهٔ ایشان توضیح دهیم. چگونه میتوانیم نگرانی امامعلی را در بارهٔ فرزندش تبیین کنیم؟
کودک، کودک است. امام باشد یا نباشد.
کانال بازنگری:
Telegram.me/baznegari/86
.
.
Telegram
کانال بازنگری
توجّه به پیشفرضها
(عطف به یادداشتِ امامان خردسال؟)
علی زمانیان
............@baznegari.......
وراثت در امامت، مطلب قابل تأملی است و باید در بارهٔ آن اندیشید. اما جناب آقای ترکاشوند، هر گونه تأمل و یا پاسخگویی به پرسشهایتان منوط و مشروط به این است که شما…
(عطف به یادداشتِ امامان خردسال؟)
علی زمانیان
............@baznegari.......
وراثت در امامت، مطلب قابل تأملی است و باید در بارهٔ آن اندیشید. اما جناب آقای ترکاشوند، هر گونه تأمل و یا پاسخگویی به پرسشهایتان منوط و مشروط به این است که شما…
Forwarded from مویههایموج/کانال برگزیدهها
اطلاعیه برگزاری دومین دور نشست تحقیقاتی انجمن اسلامی معلمان ایران
موضوع : بازخوانی آیات قصاص ،از سلسله بحث های قرآنی
توسط : استاد محقق آقای امیرحسین ترکاشوند
زمان : دوشنبه : 4/5/1395 ، ساعت 5/30 - 7/30 بعداز ظهر
مکان : خ جمال زاده شمالی، بالاتر از نصرت، کوچه اعزازی، پلاک7ف دفتر انجمن اسلامی معلمان
موضوع : بازخوانی آیات قصاص ،از سلسله بحث های قرآنی
توسط : استاد محقق آقای امیرحسین ترکاشوند
زمان : دوشنبه : 4/5/1395 ، ساعت 5/30 - 7/30 بعداز ظهر
مکان : خ جمال زاده شمالی، بالاتر از نصرت، کوچه اعزازی، پلاک7ف دفتر انجمن اسلامی معلمان
«نقد محمّد جزایری بر حجاب شرعیِ ترکاشوند»
——@Baznegari——
کتابِ حجابِ شرعی در عصر پیامبر تألیف امیرحسین ترکاشوند از ابتدای انتشار _البته الکترونیکی!_ ، واکنش و ملاحظات فراوانی را از سوی متفکران با دیدگاههای متفاوت برانگیخته است،
این بار سیّدمحمّد جزایری ادیب، قرآنپژوه و از شاگردان برجستهٔ مرحوم سیّدمرتضی جزایری نکات قابل تأملی را در نقدِ این کتاب بهصورت اجمالی بیان کردهاند.
ایشان در ابتدا با ستایشی درخور اثر نگاشته شده را از حیث پیشگامی در نشاندادنِ رابطهٔ دستورهای دینی با بستر و فضای صدور توصیف میکنند و این نحوه ورود به مباحث فقهی در جهتِ کشف دستورهای دینی را چیزی فراتر از اجتهادِ کلاسیک میخواند که البته با بسط و تکمیل این متد قابلیت تسرّی به تمامی ابواب فقهی را دارد.
ایشان در سه نکتهٔ کلی به نقد کتاب میپردازند:
۱. عارضهٔ تقدیم وتأخیرِ وقوع
۲. عارضهٔ عسر وحرج
۳. عدم وضوح و تفکیک روایات در ناظریت بر انواع حجاب
ایشان برای مصون ماندن از عارضهٔ اول عنوان میکنند:
ابتدا باید آیات حجاب را به ترتیب نزول مورد بررسی قرار داد و بعدازآن تنها روایاتی که حاکی از رفتار مردمان پس از دستور حجاب است را میتوان ملاک کشف رفتار و تأیید رسول خدا (ص) بهعنوان حکم دانست.
نکتهٔ ایشان در باب عارضهٔ عسر و حرج را میتوان بهطورکلی اینگونه صورتبندی کرد که:
رفتار هیچکس را در زمان عسروحرج نمیتوان مبنای عمل او و محتوای دستور او برای شرایط عادی دانست پس صرف اینکه نشان دهیم پیامبر در ابتدای تشریع حجاب چگونه رفتار کردهاند نمیتوان بر آن رفتار خاص در شرایط خاص توقّف داشت.
ایشان در نحوهٔ استفاده از روایات در باب حجاب باتوجه به تنوع حجاب در شرایط مختلف (۱۶ فرض، مثلاً حجاب زن در برابر زنان دیگر یا در حین نماز و...) و در نتیجه اختلاف روایات در بیان احکام وعدم جواز تسری آن از موردی به مورد دیگر نکاتی را مطرح میکنند.
در انتها ایشان قول به حجاب حداکثری را در حین نماز بدون دلیل و مبنا میدانند و فرض گرفتن آن در کتاب و به طبع نتایج حاصل از آن را نمیپسندند.
همچنین ایشان به بیان پارهای از تفاوتهای تفسیری خودشان از دو آیهٔ ۵۹ احزاب و ۳۱ نور با نظر مؤلف میپردازند که نکات قابلتأملی در بردارد.
میلاد خوشکار
——————————
Telegram.me/baznegari/88
👇🏻 متن کامل نقد سیّدمحمّد جزایری را در پُست بعدی و بهصورت فایل مطالعه کنید:
——@Baznegari——
کتابِ حجابِ شرعی در عصر پیامبر تألیف امیرحسین ترکاشوند از ابتدای انتشار _البته الکترونیکی!_ ، واکنش و ملاحظات فراوانی را از سوی متفکران با دیدگاههای متفاوت برانگیخته است،
این بار سیّدمحمّد جزایری ادیب، قرآنپژوه و از شاگردان برجستهٔ مرحوم سیّدمرتضی جزایری نکات قابل تأملی را در نقدِ این کتاب بهصورت اجمالی بیان کردهاند.
ایشان در ابتدا با ستایشی درخور اثر نگاشته شده را از حیث پیشگامی در نشاندادنِ رابطهٔ دستورهای دینی با بستر و فضای صدور توصیف میکنند و این نحوه ورود به مباحث فقهی در جهتِ کشف دستورهای دینی را چیزی فراتر از اجتهادِ کلاسیک میخواند که البته با بسط و تکمیل این متد قابلیت تسرّی به تمامی ابواب فقهی را دارد.
ایشان در سه نکتهٔ کلی به نقد کتاب میپردازند:
۱. عارضهٔ تقدیم وتأخیرِ وقوع
۲. عارضهٔ عسر وحرج
۳. عدم وضوح و تفکیک روایات در ناظریت بر انواع حجاب
ایشان برای مصون ماندن از عارضهٔ اول عنوان میکنند:
ابتدا باید آیات حجاب را به ترتیب نزول مورد بررسی قرار داد و بعدازآن تنها روایاتی که حاکی از رفتار مردمان پس از دستور حجاب است را میتوان ملاک کشف رفتار و تأیید رسول خدا (ص) بهعنوان حکم دانست.
نکتهٔ ایشان در باب عارضهٔ عسر و حرج را میتوان بهطورکلی اینگونه صورتبندی کرد که:
رفتار هیچکس را در زمان عسروحرج نمیتوان مبنای عمل او و محتوای دستور او برای شرایط عادی دانست پس صرف اینکه نشان دهیم پیامبر در ابتدای تشریع حجاب چگونه رفتار کردهاند نمیتوان بر آن رفتار خاص در شرایط خاص توقّف داشت.
ایشان در نحوهٔ استفاده از روایات در باب حجاب باتوجه به تنوع حجاب در شرایط مختلف (۱۶ فرض، مثلاً حجاب زن در برابر زنان دیگر یا در حین نماز و...) و در نتیجه اختلاف روایات در بیان احکام وعدم جواز تسری آن از موردی به مورد دیگر نکاتی را مطرح میکنند.
در انتها ایشان قول به حجاب حداکثری را در حین نماز بدون دلیل و مبنا میدانند و فرض گرفتن آن در کتاب و به طبع نتایج حاصل از آن را نمیپسندند.
همچنین ایشان به بیان پارهای از تفاوتهای تفسیری خودشان از دو آیهٔ ۵۹ احزاب و ۳۱ نور با نظر مؤلف میپردازند که نکات قابلتأملی در بردارد.
میلاد خوشکار
——————————
Telegram.me/baznegari/88
👇🏻 متن کامل نقد سیّدمحمّد جزایری را در پُست بعدی و بهصورت فایل مطالعه کنید:
Telegram
کانال بازنگری
«نقد محمّد جزایری بر حجاب شرعیِ ترکاشوند»
——@Baznegari——
کتابِ حجابِ شرعی در عصر پیامبر تألیف امیرحسین ترکاشوند از ابتدای انتشار _البته الکترونیکی!_ ، واکنش و ملاحظات فراوانی را از سوی متفکران با دیدگاههای متفاوت برانگیخته است،
این بار سیّدمحمّد جزایری…
——@Baznegari——
کتابِ حجابِ شرعی در عصر پیامبر تألیف امیرحسین ترکاشوند از ابتدای انتشار _البته الکترونیکی!_ ، واکنش و ملاحظات فراوانی را از سوی متفکران با دیدگاههای متفاوت برانگیخته است،
این بار سیّدمحمّد جزایری…
کارکردِ تعزیرات: اجباریشدنِ فرائض دینی
(مقابلهٔ فقه سنّتی با اختیاریبودنِ شرعیّات).
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
@baznegari
اختیاری یا اجباری بودنِ تقیّد به شرعیّات، یکی از جدّیترین موضوعاتی است که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، مورد مناقشه قرار گرفت، و صد البته از آنجا که مهمترین دغدغهٔ متولّیانِ نظاممان، "حجاب زنان" است، پس نوشتهٔ منتقدان نیز اکثراً و بلکه تماماً ناظر به همین مورد خاص بوده است و بس؛ حال آنکه واجبات ، محرّمات ، ضروریّات و مسلّماتِِ فقهی، محدود به آن تکموردِ نه چندان مهم نمیشود بلکه نماز ، روزه ، زکات ، خمس و... را نیز در بر میگیرد! پس چالش اینگونه ادامه مییابد:
آیا نماز خواندن اختیاری است، یا ترکِ آن مؤاخذهٔ دنیوی در پی دارد؟
آیا تارک روزه، خود است و خدای خودش، یا اگر نگرفت باید مورد پیگرد قضایی قرار گیرد؟
آیا خمس و زکات ...
آیا ...
و آیا تک تک واجبات و محرّماتِ مسلّم و قطعی (که انجام یا ترک آن ضرری و شرّی نیز به غیر نمیزند) بایدی و اجباری بوده و یا اختیاری و انتخابی است؟
پاسخ: از آنجا که مبنای فعلیِ نظاممان، عبارت از "فقه سنّتی" است و سلسله یادداشتهای "در کوچهٔ حاج نایب به دنبال چه میگردی؟" نیز در انتقاد بر همین نوع فقه (و با امید به رویش فقهی اسلامیتر) به نگارش درآمده، باید گفت که در این فقه (فقه سنّتی) جایی برای انتخاب و اختیار وجود ندارد!! و همهٔ واجبات ، محرّمات ، و مسلّمات و ضروریّات، مطلقاً "بایدی" بوده و کسی که آنها را رعایت نکند مستوجب حدّ و تعزیر تا سرحدّ اعدام است!!!
برای افزایش تعجّبتان، این را هم بیفزایم که اجبار و الزام در دیدگاه فقهای سنّتی، نه فقط حوزهٔ "عمل" بلکه قلمرو "فکر" یعنی اعتقادات را نیز در بر میگیرد (این سخن را در یادداشتی با موضوع ارثی بودنِ اصول دین! در آیندهٔ نزدیک توضیح خواهم داد).
البته شخصاً این برداشتها از اسلام را نادرست دانسته و خوشبختانه باید گفت زمینههای کوچِ آرام از این نوع فقه آغازیدن گرفته و جنگِ نرمِ محققان دینی (چه حوزوی و چه غیر حوزوی) بر علیهِ این فقهِ نظامی خُلَفایی در حال شکلگیری است!
شما خوانندهٔ متعهّد و مؤمن، اگر به بخش تعزیزاتِ فقه سنتی و قلمروِ تعزیر نظر بیندازید به روشنی به درستیِ ادّعایم مبنی بر "اجباری بودنِ فرائض" در نزد قدما پی میبرید.
آنان معتقدند اگر مسلمان، تن به انجام واجبات و ترک محرّمات نداد، باید مجازات و تعزیز شود؛ و اگر تکرار کرد دوباره تعزیز و تنبیه شود و سپس در بار سوم و حدّاکثر چهارم باید کشته شود!!
اینان تعزیر را عمدتاً از طریق شلاق زدن، تعیینِِ روش کردهاند گرچه در برخی اقوال و نیز مذاهب دیگر، راههای دیگری همچون حبس و توبیخ و تبعید و جریمه و... نیز مطرح شده است.
(گفتنی است تعزیرات برای مسلمانی است که در عین مسلمان بودن، از روی «تنبلی ، بی حسّی ، فقدان انگیزه یا...» تن به آن فرائض نمیدهد وگرنه کسی که آن فرائض و واجبات و محرّمات را اساساً منکر شود و قبول نداشته باشد، از ذیل عنوان تعزیز خارج شده و مستقیماً اشدّ مجازات را در همان بار نخست متحمّل خواهد شد).
در پُست بعدی، نمونهای مشخص از اجباری بودنِ فرائض (با عنوانِ فرجام بینماز در فقه سنّتی) را تقدیم خواهم کرد. نیز در فایل پیوستِ آن پُست، اسناد سخنم پیرامون تعزیرات در متون فقه سنّتی آورده می شود.
telegram.me/baznegari/91
.
(مقابلهٔ فقه سنّتی با اختیاریبودنِ شرعیّات).
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
@baznegari
اختیاری یا اجباری بودنِ تقیّد به شرعیّات، یکی از جدّیترین موضوعاتی است که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، مورد مناقشه قرار گرفت، و صد البته از آنجا که مهمترین دغدغهٔ متولّیانِ نظاممان، "حجاب زنان" است، پس نوشتهٔ منتقدان نیز اکثراً و بلکه تماماً ناظر به همین مورد خاص بوده است و بس؛ حال آنکه واجبات ، محرّمات ، ضروریّات و مسلّماتِِ فقهی، محدود به آن تکموردِ نه چندان مهم نمیشود بلکه نماز ، روزه ، زکات ، خمس و... را نیز در بر میگیرد! پس چالش اینگونه ادامه مییابد:
آیا نماز خواندن اختیاری است، یا ترکِ آن مؤاخذهٔ دنیوی در پی دارد؟
آیا تارک روزه، خود است و خدای خودش، یا اگر نگرفت باید مورد پیگرد قضایی قرار گیرد؟
آیا خمس و زکات ...
آیا ...
و آیا تک تک واجبات و محرّماتِ مسلّم و قطعی (که انجام یا ترک آن ضرری و شرّی نیز به غیر نمیزند) بایدی و اجباری بوده و یا اختیاری و انتخابی است؟
پاسخ: از آنجا که مبنای فعلیِ نظاممان، عبارت از "فقه سنّتی" است و سلسله یادداشتهای "در کوچهٔ حاج نایب به دنبال چه میگردی؟" نیز در انتقاد بر همین نوع فقه (و با امید به رویش فقهی اسلامیتر) به نگارش درآمده، باید گفت که در این فقه (فقه سنّتی) جایی برای انتخاب و اختیار وجود ندارد!! و همهٔ واجبات ، محرّمات ، و مسلّمات و ضروریّات، مطلقاً "بایدی" بوده و کسی که آنها را رعایت نکند مستوجب حدّ و تعزیر تا سرحدّ اعدام است!!!
برای افزایش تعجّبتان، این را هم بیفزایم که اجبار و الزام در دیدگاه فقهای سنّتی، نه فقط حوزهٔ "عمل" بلکه قلمرو "فکر" یعنی اعتقادات را نیز در بر میگیرد (این سخن را در یادداشتی با موضوع ارثی بودنِ اصول دین! در آیندهٔ نزدیک توضیح خواهم داد).
البته شخصاً این برداشتها از اسلام را نادرست دانسته و خوشبختانه باید گفت زمینههای کوچِ آرام از این نوع فقه آغازیدن گرفته و جنگِ نرمِ محققان دینی (چه حوزوی و چه غیر حوزوی) بر علیهِ این فقهِ نظامی خُلَفایی در حال شکلگیری است!
شما خوانندهٔ متعهّد و مؤمن، اگر به بخش تعزیزاتِ فقه سنتی و قلمروِ تعزیر نظر بیندازید به روشنی به درستیِ ادّعایم مبنی بر "اجباری بودنِ فرائض" در نزد قدما پی میبرید.
آنان معتقدند اگر مسلمان، تن به انجام واجبات و ترک محرّمات نداد، باید مجازات و تعزیز شود؛ و اگر تکرار کرد دوباره تعزیز و تنبیه شود و سپس در بار سوم و حدّاکثر چهارم باید کشته شود!!
اینان تعزیر را عمدتاً از طریق شلاق زدن، تعیینِِ روش کردهاند گرچه در برخی اقوال و نیز مذاهب دیگر، راههای دیگری همچون حبس و توبیخ و تبعید و جریمه و... نیز مطرح شده است.
(گفتنی است تعزیرات برای مسلمانی است که در عین مسلمان بودن، از روی «تنبلی ، بی حسّی ، فقدان انگیزه یا...» تن به آن فرائض نمیدهد وگرنه کسی که آن فرائض و واجبات و محرّمات را اساساً منکر شود و قبول نداشته باشد، از ذیل عنوان تعزیز خارج شده و مستقیماً اشدّ مجازات را در همان بار نخست متحمّل خواهد شد).
در پُست بعدی، نمونهای مشخص از اجباری بودنِ فرائض (با عنوانِ فرجام بینماز در فقه سنّتی) را تقدیم خواهم کرد. نیز در فایل پیوستِ آن پُست، اسناد سخنم پیرامون تعزیرات در متون فقه سنّتی آورده می شود.
telegram.me/baznegari/91
.
Telegram
کانال بازنگری
کارکردِ تعزیرات: اجباریشدنِ فرائض دینی
(مقابلهٔ فقه سنّتی با اختیاریبودنِ شرعیّات).
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
.............@baznegari...........
اختیاری یا اجباری بودنِ تقیّد به شرعیّات، یکی از جدّیترین موضوعاتی است که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی،…
(مقابلهٔ فقه سنّتی با اختیاریبودنِ شرعیّات).
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
.............@baznegari...........
اختیاری یا اجباری بودنِ تقیّد به شرعیّات، یکی از جدّیترین موضوعاتی است که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی،…
فرجامِ بینماز در فقه سنّتی!
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
سال گذشته در همین روز، یادداشتی با عنوان «آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟» از امیر ترکاشوند در سایت فرهنگی نیلوفر منتشر گردید و به یکی از پُرگفتگوترین مقالاتِ آن سایت تبدیل شد. اینک به مناسبت سالگرد انتشار آن و در راستای یادداشتهای تلگرامی این کانال که درصدد وارد کردنِ انتقاداتی بر فقه سنّتی است، با تصحیح و تغییر بازنشر میگردد.
گفتنی است این یادداشت، مثالی روشن برای نشاندادن اجبار!! در شرعیّات، مطابق فقه سنّتی است که شرح آن در یادداشتِ پیشین (کارکرد تعزیرات: اجباری شدن فرائض دینی) گذشت.
برخی اسنادِ مقاله (که در کامنت شماره ۹۵ همان سایت آمده بود) در فایل پیوست تقدیم میگردد.
@baznegari
متن یادداشت به نقل از سایت یادشده:
《آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟
شاید مجازات به خاطر نماز نخواندن، حتی به "ذهنِ" مردم هم خطور نکند؛ چه نماز را رابطهٔ فرد با مبدأ هستی دانسته و دخالت زور و مجازات در این مسئله را به کلی با روح آن ناسازگار میدانند.
این البته سخن درستی است ولی متأسفانه در متون فقهی برای ترک نماز مجازات ،آنهم مجازاتی سنگین، وضع شده است!.
این گونه آرا ضرورت بازنگری در مشهورات فقهی را بیش از پیش میکند تا در نظامی که وجههٔ همتش را اجرای احکام فقهی قرار داده، این گامها در بیراهه سپری نشود.
افسوسِ دوچندان آنجاست که حکم یادشده، رأی عموم فقها در طول تاریخ است:
الف- اگر مردی اساساً نماز را قبول نداشته باشد کیفرش بیهیچ تخفیفی مرگ است!
🔸زیرا به دلیل انکار یکی از ضروریاتِ دین، از اسلام خارج شده و مرتد و کافر نامیده میشود.
🔸کیفر مرتد، قتل است.
🔸اینچنین فردی حتّی اگر توبه کند، باز مانع اجرای حکم نمیشود.
🔸بر کسی که بدلیل انکار نماز اعدام شود نماز میّت نمیخوانند و در گورستان مسلمانان دفن نمیشود.
⚪️(البته اگر وی نومسلمان! باشد و نه از آغازِ تولّد مسلمان، در این صورت شانس توبهٔ سریع به وی داده میشود).
ب- اگر زنی نماز را قبول نداشته باشد کیفرش حبس اَبَد است؛
🔸در حبس باید بر او سخت گرفت
🔸لباس خشن بر وی پوشاند
🔸از خوراک و آبَش کم گذاشت
🔸از وی کار بکشَند
🔸و هنگام وعدههای پنجگانهٔ نماز باید به سراغش رفت و او را به باد کتک گرفت
🔸و این رویّه را آنقدر تکرار کرد تا یا بمیرد و یا سرِ عقل آید و معتقد و نمازخوان شود!
پ- اگر فردی (چه مرد و چه زن) نماز را قبول داشته باشد ولی عملاً آن را بجا نیاورد، در این صورت او را تعزیر میکنند،
اگر باز نماز نخواند دوباره تعزیرش میکنند
و بار سوم یا حدّاکثر چهارم (اختلاف در فتوی و احتیاط) او را میکُشند
🔸زیرا به این واجبِ مسلّم، پایبند! نبود و مرتکب گناه کبیره شد، و کیفرِ این عدم تقیّد، اعدام است.
🔸او البته این شانس را دارد که پس از مرگ، تشریفاتِ مسلمانی را برایش اجرا کنند:
نماز میّت بر او بخوانند ، در گورستان مسلمین خاکش کنند ...
🔸زیرا او مسلمان بود و نماز را انکار نکرد بلکه فقط تنبلی داشت.
▪️بخشی از این احکام تلخ را با هم در کلام شهید اول پی میگیریم:
من ترك الصلاة الواجبة من المسلمين مستحلا فهو مرتد، يقتل إجماعا إن ولد على الفطرة من غير استتابة ... وإذا قتل لم يصل عليه، ولم يدفن في مقبرة المسلمين، وماله لوارثه المسلم. وإن كان مسلما عن كفر استتيب، فإن تاب وإلا قتل ... ولو تركها غير مستحل عزر ثلاثا، وقتل في الرابعة ... إذا كان ترك الصلاة مع الاستحلال ارتدادا فالمرأة لا تقتل بتركها، بل تحبس وتضرب أوقات الصلوات حتى تتوب أو تموت ... ولو تركتها لا مستحلة وعزرت ثلاثا فظاهر الأصحاب قتلها في الرابعة كالرجل، وكذا في جميع مواضع تكرار الحد أو التعزير ... (الذکری ج ۲ ص ۴۰۷ تا ۴۱۰).
چشمبهراهِ فقه پویا و به امید بازبینیِ احکام فقهی.
بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴
امیرحسین ترکاشوند》
منبع: سایت فرهنگی نیلوفر، مقالهِ "آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟" به نشانیِ زیر:
https://neeloofar.org/220594/
.
توجه:
در پُست بعدی، ابتدا کلام صریح و بیپردهٔ شیخطوسی در این باره آورده میشود و سپس در فایلی، اسناد مربوط به هر دو یادداشت بالا (۱- کارکرد تعزیرات: اجباری شدنِ فرائض دینی ۲- فرجام بینماز در فقه سنّتی) تقدیم میگردد.
کانال بازنگری (ترکاشوند)
telegram.me/baznegari/94
.
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
سال گذشته در همین روز، یادداشتی با عنوان «آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟» از امیر ترکاشوند در سایت فرهنگی نیلوفر منتشر گردید و به یکی از پُرگفتگوترین مقالاتِ آن سایت تبدیل شد. اینک به مناسبت سالگرد انتشار آن و در راستای یادداشتهای تلگرامی این کانال که درصدد وارد کردنِ انتقاداتی بر فقه سنّتی است، با تصحیح و تغییر بازنشر میگردد.
گفتنی است این یادداشت، مثالی روشن برای نشاندادن اجبار!! در شرعیّات، مطابق فقه سنّتی است که شرح آن در یادداشتِ پیشین (کارکرد تعزیرات: اجباری شدن فرائض دینی) گذشت.
برخی اسنادِ مقاله (که در کامنت شماره ۹۵ همان سایت آمده بود) در فایل پیوست تقدیم میگردد.
@baznegari
متن یادداشت به نقل از سایت یادشده:
《آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟
شاید مجازات به خاطر نماز نخواندن، حتی به "ذهنِ" مردم هم خطور نکند؛ چه نماز را رابطهٔ فرد با مبدأ هستی دانسته و دخالت زور و مجازات در این مسئله را به کلی با روح آن ناسازگار میدانند.
این البته سخن درستی است ولی متأسفانه در متون فقهی برای ترک نماز مجازات ،آنهم مجازاتی سنگین، وضع شده است!.
این گونه آرا ضرورت بازنگری در مشهورات فقهی را بیش از پیش میکند تا در نظامی که وجههٔ همتش را اجرای احکام فقهی قرار داده، این گامها در بیراهه سپری نشود.
افسوسِ دوچندان آنجاست که حکم یادشده، رأی عموم فقها در طول تاریخ است:
الف- اگر مردی اساساً نماز را قبول نداشته باشد کیفرش بیهیچ تخفیفی مرگ است!
🔸زیرا به دلیل انکار یکی از ضروریاتِ دین، از اسلام خارج شده و مرتد و کافر نامیده میشود.
🔸کیفر مرتد، قتل است.
🔸اینچنین فردی حتّی اگر توبه کند، باز مانع اجرای حکم نمیشود.
🔸بر کسی که بدلیل انکار نماز اعدام شود نماز میّت نمیخوانند و در گورستان مسلمانان دفن نمیشود.
⚪️(البته اگر وی نومسلمان! باشد و نه از آغازِ تولّد مسلمان، در این صورت شانس توبهٔ سریع به وی داده میشود).
ب- اگر زنی نماز را قبول نداشته باشد کیفرش حبس اَبَد است؛
🔸در حبس باید بر او سخت گرفت
🔸لباس خشن بر وی پوشاند
🔸از خوراک و آبَش کم گذاشت
🔸از وی کار بکشَند
🔸و هنگام وعدههای پنجگانهٔ نماز باید به سراغش رفت و او را به باد کتک گرفت
🔸و این رویّه را آنقدر تکرار کرد تا یا بمیرد و یا سرِ عقل آید و معتقد و نمازخوان شود!
پ- اگر فردی (چه مرد و چه زن) نماز را قبول داشته باشد ولی عملاً آن را بجا نیاورد، در این صورت او را تعزیر میکنند،
اگر باز نماز نخواند دوباره تعزیرش میکنند
و بار سوم یا حدّاکثر چهارم (اختلاف در فتوی و احتیاط) او را میکُشند
🔸زیرا به این واجبِ مسلّم، پایبند! نبود و مرتکب گناه کبیره شد، و کیفرِ این عدم تقیّد، اعدام است.
🔸او البته این شانس را دارد که پس از مرگ، تشریفاتِ مسلمانی را برایش اجرا کنند:
نماز میّت بر او بخوانند ، در گورستان مسلمین خاکش کنند ...
🔸زیرا او مسلمان بود و نماز را انکار نکرد بلکه فقط تنبلی داشت.
▪️بخشی از این احکام تلخ را با هم در کلام شهید اول پی میگیریم:
من ترك الصلاة الواجبة من المسلمين مستحلا فهو مرتد، يقتل إجماعا إن ولد على الفطرة من غير استتابة ... وإذا قتل لم يصل عليه، ولم يدفن في مقبرة المسلمين، وماله لوارثه المسلم. وإن كان مسلما عن كفر استتيب، فإن تاب وإلا قتل ... ولو تركها غير مستحل عزر ثلاثا، وقتل في الرابعة ... إذا كان ترك الصلاة مع الاستحلال ارتدادا فالمرأة لا تقتل بتركها، بل تحبس وتضرب أوقات الصلوات حتى تتوب أو تموت ... ولو تركتها لا مستحلة وعزرت ثلاثا فظاهر الأصحاب قتلها في الرابعة كالرجل، وكذا في جميع مواضع تكرار الحد أو التعزير ... (الذکری ج ۲ ص ۴۰۷ تا ۴۱۰).
چشمبهراهِ فقه پویا و به امید بازبینیِ احکام فقهی.
بیست و دوم مرداد ۱۳۹۴
امیرحسین ترکاشوند》
منبع: سایت فرهنگی نیلوفر، مقالهِ "آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟" به نشانیِ زیر:
https://neeloofar.org/220594/
.
توجه:
در پُست بعدی، ابتدا کلام صریح و بیپردهٔ شیخطوسی در این باره آورده میشود و سپس در فایلی، اسناد مربوط به هر دو یادداشت بالا (۱- کارکرد تعزیرات: اجباری شدنِ فرائض دینی ۲- فرجام بینماز در فقه سنّتی) تقدیم میگردد.
کانال بازنگری (ترکاشوند)
telegram.me/baznegari/94
.
Telegram
کانال بازنگری
فرجامِ بینماز در فقه سنّتی!
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
سال گذشته در همین روز، یادداشتی با عنوان «آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟» از امیر ترکاشوند در سایت فرهنگی نیلوفر منتشر گردید و به یکی از پُرگفتگوترین مقالاتِ آن سایت تبدیل شد. اینک به مناسبت سالگرد…
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۲
سال گذشته در همین روز، یادداشتی با عنوان «آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟» از امیر ترکاشوند در سایت فرهنگی نیلوفر منتشر گردید و به یکی از پُرگفتگوترین مقالاتِ آن سایت تبدیل شد. اینک به مناسبت سالگرد…
سینجیمِ تارکالصلاة در مُدل شیخطوسی
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۳
@baznegari
شیخطوسی حالات مختلف تارکالصلاة را استخراج و به ابلاغِ چگونگی برخورد با وی در هر یک از آن حالات پنجگانه (۱-بیاعتقاد به نماز ۲- بیاطلاع از وجوب نماز ۳- فراموشی و نسیان ۴- ناتوان و بیمار ۵- بیحال و بینشاط) پرداخته است:
از کسی که بدون عذر نماز نخواند تا وقت آن سپری (و نماز قضا) شود، پرسیده میشود: چرا نمازت را قضا کردی؟!
🔸اگر پاسخ دهد چون نماز واجب نیست و من اعتقادی به وجوب آن ندارم، مرتد شده و باید کشته شود و اختلافی در این مسئله بین فقها وجود ندارد.
( و پس از کشتنِ او به علّت ارتداد و خروج از اسلام) بر او نماز میّت خوانده نمیشود و در قبرستان مسلمانان هم دفن نمیگردد و اموال او به وارثان مسلمان او میرسد و اگر وارثی نداشته باشد به نظر ما اموال او متعلق به امام ( ظاهراً مراد معصوم است) و به نظر فقها متعلق به بیتالمال است.
🔸و (اما) اگر در پاسخ بگوید: نمیدانستم (نماز) واجب است و مانند چنین فردی معذور است (در صورتی که) مثلا (آن قدر) تازهمسلمان باشد که (زود باشد) بداند نماز بر او واجب است [ترجمه دوم: و (اما) اگر در پاسخ بگوید: نمیدانستم (نماز) واجب است یا چیزهایی مثلِ آن ،همچو کسی که تازه مسلمان شده، (در این صورت) واجب بودن نماز به او آموخته می شود] پس اگر به وجوب نماز اعتقاد یابد رهایش میکنند (مجازات نمیشود) و اگر بگوید: به وجوب نماز اعتقاد ندارم، در حکم به قسم اول (مرتد) ملحق میشود.
🔸و اگر پاسخ دهد: (نماز را) فراموش کردهام. به او گفته میشود (البته در وقت نماز): حالا که به یاد آوردی نمازت را بخوان. اگر بگوید: از خواندنِ آن به علّت بیماری ناتوانم، پاسخ میدهیم: هر طور که میتوانی و حالت به تو اجازه میدهد -ایستاده یا نشسته یا خوابیده و یا با اشاره- نماز بخوان!
🔸و اما اگر پاسخ دهد: نماز واجب است و فراموش هم نکردهام و توانِ خواندن آن را هم دارم امّا نشاط و حالِ خواندن آن را ندارم و آنقدر به تأخیر بیندازد که قضا شود، نهی از منکر میشود و امر میشود که قضای آن نماز را به جای آورد. و اگر قضا را هم به جای نیاورد، تعزیر و مجازات ( به کمتر از حد شرعی) میشود. اگر با تعزیر از ترکِ نماز دست برداشت و نمازش را اقامه کرد تکلیف شرعی او ادا میشود اما اگر به روش خود (ترک نماز) ادامه داد تا سه بار نمازش قضا و هر بار بر این کار تعزیر شد، در چهارمین بار کشته میشود به خاطر آنکه از ائمه روایت شده که مرتکبان گناه کبیره در چهارمین بارِ ارتکاب کشته میشوند. (با این استدلال که) این روایت عام است و شامل همهٔ گناهان کبیره (و از جمله ترک نماز) میشود.
و البته چنین کسی قبل از کشتن، امر به توبه میشود اگر توبه کرد (و نماز خواندن از سر گرفت، کشته نمیشود) و اگر از توبه سر باز زد، کشته میشود و (همچون دیگر مسلمانان) کفن شده و نماز میّت بر او خوانده میشود و اموال او نیز بین ورثهٔ مسلمانِ او تقسیم میگردد و اگر وارثی نداشت اموالش به امام تعلق خواهد گرفت و در گورستان مسلمانان دفن خواهد شد.
(ترجمه: بهراد بهشتی)
متن اصلی:
من ترك الصلاة لغير عذر حتى خرج وقتها قيل له: لم تركتها. فإن قال: لأنها غير واجبة وأنا لا أعتقد وجوبها فقد ارتد ووجب عليه القتل بلا خلاف، ولا يصلي عليه، ولا يدفن في مقابر المسلمين، ويكون ماله لورثته المسلمين. فإن لم يكن له ورثة كان للإمام عندنا، وعند الفقهاء لبيت المال، وإن قال: ما علمت وجوبها و مثله يعذر مثل أن يكون قريب العهد بالإسلام عرف أنها واجبة عليه. فإن اعتقد وجوبها ترك، وإن قال: لا أعتقد وجوبها لحق بالقسم الأول: فإن قال: نسيتها قيل له: صلها الآن فقد ذكرتها فإن قال: إنا عاجز عنها لعلة. قلنا: صلها على حسب حالك قائما أو جالسا أو مضطجعا أو إيماء على حسب طاقتك فإن قال: هي واجبة، وأنا ذاكر وعلى فعلها قادر لكني لست أنشط لفعلها أو أنا كسلان عن إقامتها وأقام على ذلك حتى خرج وقتها أنكر عليه ذلك وأمر بأن يصليها قضاء. فإن لم يفعل عزر فإن انتهى وصلى برئت ذمته فإن أقام على ذلك حتى ترك ثلاث صلوات وعزر فيها ثلاث مرات قتل في الرابعة لما روي عنهم عليه السلام أن أصحاب الكباير يقتلون في الرابعة، وذلك عام في جميع الكباير ولا يقتل حتى يستتاب فإن تاب وإلا قتل وكفن وصلى عليه وكان ميراثه لورثته المسلمين فإن لم يكن له وارث مسلم كان للإمام ويدفن في مقابر المسلمين (المبسوط، الشيخ الطوسی ج ۱ ص ۱۲۹-۱۲۸)
Telegram.me/baznegari/95
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۳
@baznegari
شیخطوسی حالات مختلف تارکالصلاة را استخراج و به ابلاغِ چگونگی برخورد با وی در هر یک از آن حالات پنجگانه (۱-بیاعتقاد به نماز ۲- بیاطلاع از وجوب نماز ۳- فراموشی و نسیان ۴- ناتوان و بیمار ۵- بیحال و بینشاط) پرداخته است:
از کسی که بدون عذر نماز نخواند تا وقت آن سپری (و نماز قضا) شود، پرسیده میشود: چرا نمازت را قضا کردی؟!
🔸اگر پاسخ دهد چون نماز واجب نیست و من اعتقادی به وجوب آن ندارم، مرتد شده و باید کشته شود و اختلافی در این مسئله بین فقها وجود ندارد.
( و پس از کشتنِ او به علّت ارتداد و خروج از اسلام) بر او نماز میّت خوانده نمیشود و در قبرستان مسلمانان هم دفن نمیگردد و اموال او به وارثان مسلمان او میرسد و اگر وارثی نداشته باشد به نظر ما اموال او متعلق به امام ( ظاهراً مراد معصوم است) و به نظر فقها متعلق به بیتالمال است.
🔸و (اما) اگر در پاسخ بگوید: نمیدانستم (نماز) واجب است و مانند چنین فردی معذور است (در صورتی که) مثلا (آن قدر) تازهمسلمان باشد که (زود باشد) بداند نماز بر او واجب است [ترجمه دوم: و (اما) اگر در پاسخ بگوید: نمیدانستم (نماز) واجب است یا چیزهایی مثلِ آن ،همچو کسی که تازه مسلمان شده، (در این صورت) واجب بودن نماز به او آموخته می شود] پس اگر به وجوب نماز اعتقاد یابد رهایش میکنند (مجازات نمیشود) و اگر بگوید: به وجوب نماز اعتقاد ندارم، در حکم به قسم اول (مرتد) ملحق میشود.
🔸و اگر پاسخ دهد: (نماز را) فراموش کردهام. به او گفته میشود (البته در وقت نماز): حالا که به یاد آوردی نمازت را بخوان. اگر بگوید: از خواندنِ آن به علّت بیماری ناتوانم، پاسخ میدهیم: هر طور که میتوانی و حالت به تو اجازه میدهد -ایستاده یا نشسته یا خوابیده و یا با اشاره- نماز بخوان!
🔸و اما اگر پاسخ دهد: نماز واجب است و فراموش هم نکردهام و توانِ خواندن آن را هم دارم امّا نشاط و حالِ خواندن آن را ندارم و آنقدر به تأخیر بیندازد که قضا شود، نهی از منکر میشود و امر میشود که قضای آن نماز را به جای آورد. و اگر قضا را هم به جای نیاورد، تعزیر و مجازات ( به کمتر از حد شرعی) میشود. اگر با تعزیر از ترکِ نماز دست برداشت و نمازش را اقامه کرد تکلیف شرعی او ادا میشود اما اگر به روش خود (ترک نماز) ادامه داد تا سه بار نمازش قضا و هر بار بر این کار تعزیر شد، در چهارمین بار کشته میشود به خاطر آنکه از ائمه روایت شده که مرتکبان گناه کبیره در چهارمین بارِ ارتکاب کشته میشوند. (با این استدلال که) این روایت عام است و شامل همهٔ گناهان کبیره (و از جمله ترک نماز) میشود.
و البته چنین کسی قبل از کشتن، امر به توبه میشود اگر توبه کرد (و نماز خواندن از سر گرفت، کشته نمیشود) و اگر از توبه سر باز زد، کشته میشود و (همچون دیگر مسلمانان) کفن شده و نماز میّت بر او خوانده میشود و اموال او نیز بین ورثهٔ مسلمانِ او تقسیم میگردد و اگر وارثی نداشت اموالش به امام تعلق خواهد گرفت و در گورستان مسلمانان دفن خواهد شد.
(ترجمه: بهراد بهشتی)
متن اصلی:
من ترك الصلاة لغير عذر حتى خرج وقتها قيل له: لم تركتها. فإن قال: لأنها غير واجبة وأنا لا أعتقد وجوبها فقد ارتد ووجب عليه القتل بلا خلاف، ولا يصلي عليه، ولا يدفن في مقابر المسلمين، ويكون ماله لورثته المسلمين. فإن لم يكن له ورثة كان للإمام عندنا، وعند الفقهاء لبيت المال، وإن قال: ما علمت وجوبها و مثله يعذر مثل أن يكون قريب العهد بالإسلام عرف أنها واجبة عليه. فإن اعتقد وجوبها ترك، وإن قال: لا أعتقد وجوبها لحق بالقسم الأول: فإن قال: نسيتها قيل له: صلها الآن فقد ذكرتها فإن قال: إنا عاجز عنها لعلة. قلنا: صلها على حسب حالك قائما أو جالسا أو مضطجعا أو إيماء على حسب طاقتك فإن قال: هي واجبة، وأنا ذاكر وعلى فعلها قادر لكني لست أنشط لفعلها أو أنا كسلان عن إقامتها وأقام على ذلك حتى خرج وقتها أنكر عليه ذلك وأمر بأن يصليها قضاء. فإن لم يفعل عزر فإن انتهى وصلى برئت ذمته فإن أقام على ذلك حتى ترك ثلاث صلوات وعزر فيها ثلاث مرات قتل في الرابعة لما روي عنهم عليه السلام أن أصحاب الكباير يقتلون في الرابعة، وذلك عام في جميع الكباير ولا يقتل حتى يستتاب فإن تاب وإلا قتل وكفن وصلى عليه وكان ميراثه لورثته المسلمين فإن لم يكن له وارث مسلم كان للإمام ويدفن في مقابر المسلمين (المبسوط، الشيخ الطوسی ج ۱ ص ۱۲۹-۱۲۸)
Telegram.me/baznegari/95
Telegram
کانال بازنگری
سینجیمِ تارکالصلاة در مُدل شیخطوسی
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۳
@baznegari
شیخطوسی حالات مختلف تارکالصلاة را استخراج و به ابلاغِ چگونگی برخورد با وی در هر یک از آن حالات پنجگانه (۱-بیاعتقاد به نماز ۲- بیاطلاع از وجوب نماز ۳- فراموشی و نسیان ۴- ناتوان…
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۵/۲۳
@baznegari
شیخطوسی حالات مختلف تارکالصلاة را استخراج و به ابلاغِ چگونگی برخورد با وی در هر یک از آن حالات پنجگانه (۱-بیاعتقاد به نماز ۲- بیاطلاع از وجوب نماز ۳- فراموشی و نسیان ۴- ناتوان…
عید قربان، سالگرد مخالفت باریتعالی با ذبح انسان در پای ربوبیاش است! هرچند در آن اقدام، اوج صداقت باشد و اقدامکننده، ابوالانبیا
این تقویم، بزرگنقطهٔ عطف تاریخ، در گذر از تقرّبهای مذبحی و خونین! به تقرّبهای درونی و کرداری است.
عید قربان، جشن کنار نهادنِ کارد و مذبح و خون! و سرآغاز تقرّبهای انسانی به حضرت دوست فرخنده باد.
پیام: خونهای ولو صادقانه در پای مذبح تقدیمشده، مایهٔ خشنودی پروردگار نمیشود.
همچنین رسم جایگزینِ: "ذبح گاو و گوسفند و شتر" نیز مایهِ قرب ربوبی نمیشود و قربانیتی به بار نمیآورد (بلکه با آن باید غبار از چهرهِ تنگدستان زدود؛ و این تقوا و نلغزیدن و خود را پاییدن است که اتصال و تقرّب میآفریند):
فکلوا منها و أطعموا القانع و المعترّ ... لن ینال الله لحومها ولا دماؤها ولکن یناله التقوی منکم (: ... هرگز [نه] گوشتهاى آنها و نه خونهایشان به خدا نخواهد رسيد ولى [اين] تقواى شماست كه به او میرسد -سوره حج آیه ۳۷ و ۳۶ ترجمه فولادوند-)
(بند اخیر امروز ۱۴۰۲/۴/۷ به متن افزوده شد)
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۵/۰۶/۲۲
Telegram.me/baznegari/96
.
.
این تقویم، بزرگنقطهٔ عطف تاریخ، در گذر از تقرّبهای مذبحی و خونین! به تقرّبهای درونی و کرداری است.
عید قربان، جشن کنار نهادنِ کارد و مذبح و خون! و سرآغاز تقرّبهای انسانی به حضرت دوست فرخنده باد.
پیام: خونهای ولو صادقانه در پای مذبح تقدیمشده، مایهٔ خشنودی پروردگار نمیشود.
همچنین رسم جایگزینِ: "ذبح گاو و گوسفند و شتر" نیز مایهِ قرب ربوبی نمیشود و قربانیتی به بار نمیآورد (بلکه با آن باید غبار از چهرهِ تنگدستان زدود؛ و این تقوا و نلغزیدن و خود را پاییدن است که اتصال و تقرّب میآفریند):
فکلوا منها و أطعموا القانع و المعترّ ... لن ینال الله لحومها ولا دماؤها ولکن یناله التقوی منکم (: ... هرگز [نه] گوشتهاى آنها و نه خونهایشان به خدا نخواهد رسيد ولى [اين] تقواى شماست كه به او میرسد -سوره حج آیه ۳۷ و ۳۶ ترجمه فولادوند-)
(بند اخیر امروز ۱۴۰۲/۴/۷ به متن افزوده شد)
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۵/۰۶/۲۲
Telegram.me/baznegari/96
.
.
Telegram
کانال بازنگری
عید قربان، سالگرد مخالفت باریتعالی با ذبح انسان در پای ربوبیاش است! هرچند در آن اقدام، اوج صداقت باشد و اقدامکننده، ابوالانبیا
این تقویم، بزرگنقطهٔ عطف تاریخ، در گذر از تقرّبهای مذبحی و خونین! به تقرّبهای درونی و کرداری است.
عید قربان، جشن کنار نهادنِ…
این تقویم، بزرگنقطهٔ عطف تاریخ، در گذر از تقرّبهای مذبحی و خونین! به تقرّبهای درونی و کرداری است.
عید قربان، جشن کنار نهادنِ…
زدن مرتکبِ فحشا! به امید تغییر رویّه و حفظ زندگی
(برگرفته از کتاب نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند)
@baznegari
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضَهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتاتٌ حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله واللاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجُروهنّ فی المضاجع واضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله کان علیّاً کبیراً» (... پس زنانِ صالح، ... در غیبت شوهر به نگاهداشتِ خدا نگاهدارندهاند و آن زنانی که از نشوزشان بیم دارید موعظهشان کنید ، در خوابگاه ترکشان کنید و بزنیدشان ...).
گویا مصداق اصلیِ "حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله"، به قرینهٔ «والحافظین فروجهم والحافظات» و «وقل للمؤمنات ... یحفظن فروجهنّ» ، لزوم وفاداری جنسیِ زنان به شوهران در غیاب آنها و عدم خیانت جنسی است و گویا مراد از نشوز در عبارت "واللاتی تخافون نشوزهنّ"، پیگیری همان مسئلهٔ پیش یعنی ترس مردان از عبور جنسی همسرشان از آنها و قانعنبودن به روابط جنسی فیمابین میباشد زیرا این آیات در زمانی نازل شد که آلودگی جنسی، پدیدهای رایج بود و بسیاری از زنان به همسران خود بسنده نمیکردند.
بر این اساس، قرآن (برای تغییر این هنجارِ ناشایست و توجّهدادنِ همه به خانواده) در این آیه از مردان مؤمن میخواهد در صورتی که متوجّه انحراف همسرشان شدند "از درِ موعظه درآمده ، از بسترشان دوری گزیده و تنبیهشان کنند" تا دست از خطاهای جنسی بردارند و نیازهای جنسیشان را صرفاً در خانواده یعنی در شوهر جستجو کنند.
توضیحی که داده شد مؤیّد به فرمایش رسولخدا(ص) در آخرین! روزهای عمر شریفشان (در خطبهٔ حجةالوداع) میباشد:
«أما بعد أیهاالناس فإن لکم على نسائکم حقاً، و لهن علیکم حقاً، لکم علیهن أن لایوطئن فرشکم أحدا تکرهونه، و علیهن أن لایأتین بفاحشة مبینة، فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أنتهجروهن فی المضاجع و تضربوهن ضربا غیر مبرح، فإن انتهین فلهن رزقهن وکسوتهن بالمعروف»
(ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما بر آنها آن است که بر گلیمتان کسی را که اکراه داشته باشید راه ندهند، و بر آنها است که مرتکب فاحشهٔ قابل اثبات نشوند؛ امّا اگر مرتکب شدند در این صورت خدا به شما اجازه داده که ترکِ بستر کنیدشان و بزنیدشان البته جوری که آسیب نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند که روزی و رختشان را طبق عرف دریافت دارند).
چنانکه ملاحظه شد پیامبر(ص) در مورد مجازات زنا و فحشای زنان شوهردار صحبت میکند (علیهن أن لایأتین بفاحشة مبینة، فإن ...) و شک نیست که حضرت(ص) مبنای خود برای تعیین این مجازات را همین آیهٔ مورد بحث قرار داده است (فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أن ...) بنابراین به خوبی معلوم میشود که عبارت قرآنیِ "حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله واللاتی تخافون نشوزهنّ"، معادل عبارت نبویِ "لایأتین بفاحشة مبینة" یعنی "عدم ارتکاب زنا و فاحشه" است و در نتیجه،
🔸اوّلاً آنچه موجب ترک بستر و زدنِ زنان است صرفاً خطاهای جنسی میباشد
🔸و ثانیاً رسولخدا(ص) در واپسین روزهای عمرش نهایت کیفرِ زنای زنان شوهردار را عبارت از قهر و تنبیه (تازه تنبیهی بدون آسیب) اعلام کرده است (بیان حکم اسلام بر مبنای قرآن از زبان رسولخدا ؛ پیوند قرآن و سنّت) .
چنانکه ملاحظه شد کیفر خطای جنسی برای زنان شوهردار، پس از موعظه عبارت از قهر و ترک بستر و سپس تنبیه است و نه قتلوسنگسار.
(نسخ سنگسار توسط اسلام صفحه ۱۶۲ تا ۱۶۴)
telegram.me/baznegari/97
گفتنی است تنبیه مرتکب فحشا مطابق آیه ۱۶ سوره نساء، در حق مردان نیز مطرح شده
(برگرفته از کتاب نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند)
@baznegari
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضَهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتاتٌ حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله واللاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجُروهنّ فی المضاجع واضربوهنّ فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً إنّ الله کان علیّاً کبیراً» (... پس زنانِ صالح، ... در غیبت شوهر به نگاهداشتِ خدا نگاهدارندهاند و آن زنانی که از نشوزشان بیم دارید موعظهشان کنید ، در خوابگاه ترکشان کنید و بزنیدشان ...).
گویا مصداق اصلیِ "حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله"، به قرینهٔ «والحافظین فروجهم والحافظات» و «وقل للمؤمنات ... یحفظن فروجهنّ» ، لزوم وفاداری جنسیِ زنان به شوهران در غیاب آنها و عدم خیانت جنسی است و گویا مراد از نشوز در عبارت "واللاتی تخافون نشوزهنّ"، پیگیری همان مسئلهٔ پیش یعنی ترس مردان از عبور جنسی همسرشان از آنها و قانعنبودن به روابط جنسی فیمابین میباشد زیرا این آیات در زمانی نازل شد که آلودگی جنسی، پدیدهای رایج بود و بسیاری از زنان به همسران خود بسنده نمیکردند.
بر این اساس، قرآن (برای تغییر این هنجارِ ناشایست و توجّهدادنِ همه به خانواده) در این آیه از مردان مؤمن میخواهد در صورتی که متوجّه انحراف همسرشان شدند "از درِ موعظه درآمده ، از بسترشان دوری گزیده و تنبیهشان کنند" تا دست از خطاهای جنسی بردارند و نیازهای جنسیشان را صرفاً در خانواده یعنی در شوهر جستجو کنند.
توضیحی که داده شد مؤیّد به فرمایش رسولخدا(ص) در آخرین! روزهای عمر شریفشان (در خطبهٔ حجةالوداع) میباشد:
«أما بعد أیهاالناس فإن لکم على نسائکم حقاً، و لهن علیکم حقاً، لکم علیهن أن لایوطئن فرشکم أحدا تکرهونه، و علیهن أن لایأتین بفاحشة مبینة، فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أنتهجروهن فی المضاجع و تضربوهن ضربا غیر مبرح، فإن انتهین فلهن رزقهن وکسوتهن بالمعروف»
(ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما بر آنها آن است که بر گلیمتان کسی را که اکراه داشته باشید راه ندهند، و بر آنها است که مرتکب فاحشهٔ قابل اثبات نشوند؛ امّا اگر مرتکب شدند در این صورت خدا به شما اجازه داده که ترکِ بستر کنیدشان و بزنیدشان البته جوری که آسیب نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند که روزی و رختشان را طبق عرف دریافت دارند).
چنانکه ملاحظه شد پیامبر(ص) در مورد مجازات زنا و فحشای زنان شوهردار صحبت میکند (علیهن أن لایأتین بفاحشة مبینة، فإن ...) و شک نیست که حضرت(ص) مبنای خود برای تعیین این مجازات را همین آیهٔ مورد بحث قرار داده است (فإن فعلن فإن الله قد أذن لکم أن ...) بنابراین به خوبی معلوم میشود که عبارت قرآنیِ "حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله واللاتی تخافون نشوزهنّ"، معادل عبارت نبویِ "لایأتین بفاحشة مبینة" یعنی "عدم ارتکاب زنا و فاحشه" است و در نتیجه،
🔸اوّلاً آنچه موجب ترک بستر و زدنِ زنان است صرفاً خطاهای جنسی میباشد
🔸و ثانیاً رسولخدا(ص) در واپسین روزهای عمرش نهایت کیفرِ زنای زنان شوهردار را عبارت از قهر و تنبیه (تازه تنبیهی بدون آسیب) اعلام کرده است (بیان حکم اسلام بر مبنای قرآن از زبان رسولخدا ؛ پیوند قرآن و سنّت) .
چنانکه ملاحظه شد کیفر خطای جنسی برای زنان شوهردار، پس از موعظه عبارت از قهر و ترک بستر و سپس تنبیه است و نه قتلوسنگسار.
(نسخ سنگسار توسط اسلام صفحه ۱۶۲ تا ۱۶۴)
telegram.me/baznegari/97
گفتنی است تنبیه مرتکب فحشا مطابق آیه ۱۶ سوره نساء، در حق مردان نیز مطرح شده
Telegram
کانال بازنگری
زدن مرتکبِ فحشا! به امید تغییر رویّه و حفظ زندگی
(برگرفته از کتاب نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند)
@baznegari
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضَهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتاتٌ حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله واللاتی تخافون…
(برگرفته از کتاب نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند)
@baznegari
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضَهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتاتٌ حافظاتٌ للغیب بما حفِظ الله واللاتی تخافون…
فِیئاً للمسلمین!!
(نگاه وحشتناکِ علمای قدیم به هرکس که جزوِمان نیست)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
@baznegari
در دیدگاه فقه سنّتی؛
🔸جان
و
🔸مال
و
🔸آبرویِ
کسانی که مسلمان نیستند محترم نیست!!. این نامحترم های فقهی امروزه حدودِ ۷۸٪ جمعیّت کنونی جهان را در بر می گیرد. خوشبختانه این نوع فقه در دهه های اخیر و گاه از درون نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده شده و رفته رفته امّا بسیار کنُد کنار می رود و جای خود را به فقه اصیل اسلامی خواهد داد امّا تا پیش از دوران معاصر، هیچ خبری در فقه نبود و حرفها یکسان و بر ضدّ حیات و حاکمیّت و کرامتِ خدادادی بود:👇
جان: به حکم کتاب الجهادشان باید به اکثریت ملل جهان حمله میشد تا یا مسلمان شوند یا کشته و یا زیر سلطه و پرداخت کنندهٔ جزیه (در باره آیه جزیه در قرآن شریف، توضیح روشنگر و متفاوتی در آینده خواهم داد). به حکم همین کتابشان، بازماندگان کفّار (کفّار! نام انتخابی قدما برای تمام نامسلمانان در هر مکان و قارّه تا آخر دنیا! حتّی اگر اسم پیامبر گرامیِ (ص) ما را نشنیده باشند) به بردگی و کنیزی مسلمانان و فاتحان در میآیند و جزوِ املاکشان میشوند و این بردگی در نسلِ آنان نیز امتداد مییابد. از کتاب الجهاد که بگذریم، در کتاب القصاصشان (که مربوط به وقت جهاد و جنگ نیست) نیز به خوبی نامحترم بودنِ جان نامسلمانان را میتوان دریافت زیرا از جمله شروط قصاص، مسلمان بودنِ مقتول است و یعنی هیچ مسلمانی را بابت کشتن نامسلمان نمیتوان اعدام و حتّی محکوم کرد زیرا جان کفار، نامحترم است.
مال: به حکم ابواب مختلفِ شان، نامسلمانان (به استثنای کفّار تحت ذمّه) نه تنها مالکِ چیزی نیستند و حق مالکیّت بر اموالشان را ندارند بلکه هم اموالشان و هم خودِ خودشان جزو مایملکِ مسلمین به شمار میآیند!! (هم و ما فی ایدیهم فیئاً للمسلمین و مملوکین لهم).
آبرو: در این نوع فقه، انسان بماهو انسان، نه تنها فاقد کرامت است بلکه میتوان و چه بسا باید! نامسلمانان را و حتّی مسلمینِ غیر شیعه و نیز شیعیانِ غیر اثنی عشری را مورد آماجِ ایرادات و تهمت ها قرار داد!!
گفتنی است مسلمانانِ صاحب عقیدهٔ حقّه نیز چندان ایمن نخواهند بود چه اگر مقیّد به واجبات و محرّمات (نماز، روزه و...) نباشند نامشان فاسق! میشود و همین اتّصاف، تا حدودی مستحق روا داشتن مسائل غیر اخلاقی در حقّشان خواهد شد.
خوشبختانه در دوران معاصر وبه ویژه در چند دهه اخیر و بالاخص با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، انگیزه ها برای مرورِ دوبارهٔ منسوبات دینی، و سنجش آنها با اسناد بالادستیِ اسلام زیاد شده و به تولید مقالات متفاوتِ درون دینی انجامیده است.
تقدیم به شهدا و آزادگان
کانال بازنگری:
telegram.me/baznegari/98
.
.
(نگاه وحشتناکِ علمای قدیم به هرکس که جزوِمان نیست)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
@baznegari
در دیدگاه فقه سنّتی؛
🔸جان
و
🔸مال
و
🔸آبرویِ
کسانی که مسلمان نیستند محترم نیست!!. این نامحترم های فقهی امروزه حدودِ ۷۸٪ جمعیّت کنونی جهان را در بر می گیرد. خوشبختانه این نوع فقه در دهه های اخیر و گاه از درون نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده شده و رفته رفته امّا بسیار کنُد کنار می رود و جای خود را به فقه اصیل اسلامی خواهد داد امّا تا پیش از دوران معاصر، هیچ خبری در فقه نبود و حرفها یکسان و بر ضدّ حیات و حاکمیّت و کرامتِ خدادادی بود:👇
جان: به حکم کتاب الجهادشان باید به اکثریت ملل جهان حمله میشد تا یا مسلمان شوند یا کشته و یا زیر سلطه و پرداخت کنندهٔ جزیه (در باره آیه جزیه در قرآن شریف، توضیح روشنگر و متفاوتی در آینده خواهم داد). به حکم همین کتابشان، بازماندگان کفّار (کفّار! نام انتخابی قدما برای تمام نامسلمانان در هر مکان و قارّه تا آخر دنیا! حتّی اگر اسم پیامبر گرامیِ (ص) ما را نشنیده باشند) به بردگی و کنیزی مسلمانان و فاتحان در میآیند و جزوِ املاکشان میشوند و این بردگی در نسلِ آنان نیز امتداد مییابد. از کتاب الجهاد که بگذریم، در کتاب القصاصشان (که مربوط به وقت جهاد و جنگ نیست) نیز به خوبی نامحترم بودنِ جان نامسلمانان را میتوان دریافت زیرا از جمله شروط قصاص، مسلمان بودنِ مقتول است و یعنی هیچ مسلمانی را بابت کشتن نامسلمان نمیتوان اعدام و حتّی محکوم کرد زیرا جان کفار، نامحترم است.
مال: به حکم ابواب مختلفِ شان، نامسلمانان (به استثنای کفّار تحت ذمّه) نه تنها مالکِ چیزی نیستند و حق مالکیّت بر اموالشان را ندارند بلکه هم اموالشان و هم خودِ خودشان جزو مایملکِ مسلمین به شمار میآیند!! (هم و ما فی ایدیهم فیئاً للمسلمین و مملوکین لهم).
آبرو: در این نوع فقه، انسان بماهو انسان، نه تنها فاقد کرامت است بلکه میتوان و چه بسا باید! نامسلمانان را و حتّی مسلمینِ غیر شیعه و نیز شیعیانِ غیر اثنی عشری را مورد آماجِ ایرادات و تهمت ها قرار داد!!
گفتنی است مسلمانانِ صاحب عقیدهٔ حقّه نیز چندان ایمن نخواهند بود چه اگر مقیّد به واجبات و محرّمات (نماز، روزه و...) نباشند نامشان فاسق! میشود و همین اتّصاف، تا حدودی مستحق روا داشتن مسائل غیر اخلاقی در حقّشان خواهد شد.
خوشبختانه در دوران معاصر وبه ویژه در چند دهه اخیر و بالاخص با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، انگیزه ها برای مرورِ دوبارهٔ منسوبات دینی، و سنجش آنها با اسناد بالادستیِ اسلام زیاد شده و به تولید مقالات متفاوتِ درون دینی انجامیده است.
تقدیم به شهدا و آزادگان
کانال بازنگری:
telegram.me/baznegari/98
.
.
Telegram
کانال بازنگری
فِیئاً للمسلمین!!
(نگاه وحشتناکِ علمای قدیم به هرکس که جزوِمان نیست)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
@baznegari
در دیدگاه فقه سنّتی؛
🔸جان
و
🔸مال
و
🔸آبرویِ
کسانی که مسلمان نیستند محترم نیست!!. این نامحترم های فقهی امروزه حدودِ ۷۸٪ جمعیّت کنونی جهان را در بر می…
(نگاه وحشتناکِ علمای قدیم به هرکس که جزوِمان نیست)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
@baznegari
در دیدگاه فقه سنّتی؛
🔸جان
و
🔸مال
و
🔸آبرویِ
کسانی که مسلمان نیستند محترم نیست!!. این نامحترم های فقهی امروزه حدودِ ۷۸٪ جمعیّت کنونی جهان را در بر می…
Forwarded from شبکه اجتهاد
💢 «انقلاب اسلامی» و نسخ فقه سنتی!
✔️ در دیدگاه فقه سنّتی؛ جان و مال و آبرویِ کسانی که مسلمان نیستند محترم نیست!!. این نامحترم های فقهی امروزه حدودِ 78% جمعیّت کنونی جهان را در بر می گیرد. خوشبختانه این نوع فقه در دهه های اخیر و گاه از درون نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده شده و رفته رفته امّا بسیار کنُد کنار می رود و جای خود را به فقه اصیل اسلامی خواهد داد امّا تا پیش از دوران معاصر، هیچ خبری در فقه نبود و حرفها یکسان و بر ضدّ حیات و حاکمیّت و کرامتِ خدادادی بود.
...
خوشبختانه در دوران معاصر و به ویژه در چند دهه اخیر و بالاخص با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، انگیزه ها برای مرورِ دوبارهٔ منسوبات دینی، و سنجش آنها با اسناد بالادستیِ اسلام زیاد شده و به تولید مقالات متفاوتِ درون دینی انجامیده است.
امیرحسین ترکاشوند 1392.08.22
✅ @ijtihadnetwork |گزیدهی اخبار فقهی
✔️ در دیدگاه فقه سنّتی؛ جان و مال و آبرویِ کسانی که مسلمان نیستند محترم نیست!!. این نامحترم های فقهی امروزه حدودِ 78% جمعیّت کنونی جهان را در بر می گیرد. خوشبختانه این نوع فقه در دهه های اخیر و گاه از درون نظام جمهوری اسلامی به چالش کشیده شده و رفته رفته امّا بسیار کنُد کنار می رود و جای خود را به فقه اصیل اسلامی خواهد داد امّا تا پیش از دوران معاصر، هیچ خبری در فقه نبود و حرفها یکسان و بر ضدّ حیات و حاکمیّت و کرامتِ خدادادی بود.
...
خوشبختانه در دوران معاصر و به ویژه در چند دهه اخیر و بالاخص با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، انگیزه ها برای مرورِ دوبارهٔ منسوبات دینی، و سنجش آنها با اسناد بالادستیِ اسلام زیاد شده و به تولید مقالات متفاوتِ درون دینی انجامیده است.
امیرحسین ترکاشوند 1392.08.22
✅ @ijtihadnetwork |گزیدهی اخبار فقهی
زنان قُرَشی در فقه سنّتی!
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۸/۲۸
فقهای سنّتی، آغاز اوّلین حیض/خونرَوی و شروع دوران قاعدگیِ زنان را نه سالگی (برابر با ۸ سال و چند ماه خورشیدی) و پایان آن، که آغاز دوران یائسگی است را پنجاه سالگی (برابر با ۴۸ سال و چند ماه خورشیدی) میدانند.
حیض، خونی است که ماهانه و به مدت چند روزِ متوالی از زنان دفع میشود. زنان در این ایّام که به طور طبیعی دچار ضعف هستند از نماز و روزه معافاند. برخلاف اعداد ابلاغی فقیهان سنّتی، آغاز قاعدگی در دختران، بستگی به عوامل مختلف داشته و نه تنها بر عدد ثابتِ ۹ قفل نمیشود بلکه از جمله در ایران، آغازش چند سال با عدد یادشده دارای اختلاف بوده، نزدیک به ۱۳ سالگی روی میدهد و انجامش نیز بر عدد ۵۰ قفل نمیشود و در سنین ۴۵ تا ۵۵ سالگی متغیّر بوده و میانگینش حدوداً در ۵۱ سالگی (۵۲ سال و چند ماهِ قمری) میباشد.
چنانکه ملاحظه شد آغاز و انجام این دوران، مطابقتی با فتوای!! سنّتی نداشت و معلوم نیست پافشاری بر این عدد برای چیست؟ اگر هم برخی روایاتِ دارای معارض و یا گفتهٔ برخی قدمای قرون اولیه، توجه بر آن دو عدد دارد، چه بسا ناظر به اقلیم و طبیعت متفاوتِ سرزمینشان بوده و در این صورت، استخراج عدد ثابت و تسرّی آن به دیگر اقلیمها نادرست میباشد و در نتیجه انتشار این ادّعای جهانشمول! که قاعدگیِ عموم زنان با اعداد ابلاغیِ سنّتی "قرارداد" بسته، اتوماتیکوار در ۹ سالگی حائض و دچار خونروی میشوند و در ۵۰ سالگی از آن عادت ماهانه در میآیند و یائسه میشوند، فاقد واقعیّت بیرونی بوده، جز ترویج باطل چیزی به دنبال ندارد.
آیا سادات دیرتر یائسه میشوند؟
شگفتآورتر از سماجتِ یادشده، ابلاغ سِنّی متفاوت برای زنان قریشی (و سادات) برای پایان دوران قاعدگی و آغاز یائسگیشان است: ۶۰ سالگی؛ یعنی اکثر فقیهان سنّتیِ ما بر این فتوا و ابلاغاند که عادت ماهانهٔ زنانِ دیگر ملل در ۵۰ سالگی و زنان قبیلهٔ قریش (و نبطی) در ۶۰ سالگی به پایان میرسد! یاللعجب!. گفتنی است با اینکه عوامل اقلیمی در کم و زیاد شدنِ سنّ یائسگی بیتأثیر نیست امّا اولاً در مورد قریش و نبطیان نیز بر عدد ثابتِ شصت، قفل نمیشود و ثانیاً گویا ۶۰، عددی مندرآوردی و احتمالاً سیاسی است و نه هرگز واقعی!!؛ طرح عددی فراتر از عموم زنان برای زنان قریش، چه بسا به تبعیض نژادی قریش و سیادت و برتر دانستنِ خود نسبت به دیگران (و اینکه زنان قریش، ده سال بیش از دیگر زنان، استعداد فرزندآوری دارند) برگردد و یا شاید راهی برای توجیهِ ولادت فاطمه (س) از خدیجهٔ ۶۰ ساله (بنابر قول مشهور) باشد!
سماجت بر اعداد یادشده، گاه به پیامدهای دردسرآفرین و زجرآور برای شمار کثیری از زنان میانجامد از جمله زنانی که پس از عددِ پنجاهِ موصوف (برابر با ۴۸ و چند ماهِ خورشیدی) همچنان دچار خونرَوی در ایام مربوطه میشوند باید از باب تعبّد نسبت به این عددِ مقدس!!، آن خون را حیض به شمار نیاورند زیرا سنّشان از عددِ مورد فتوا! عبور کرده و در نتیجه، در این ایّام و با وجودِ حالِ نزارشان، هم باید روزه بگیرند و نماز بخوانند و هم اکثراً باید تا سه نوبت در روز برای نمازها علاوه بر وضو، غسل کنند! ولو این روَند، چند سال ادامه یابد؛ و در این رنج و غسلبازار، نزدیکیِ شوهر با وی روا بوده و تازه، هم پس از آمیزش و هم به ویژه پیش از آمیزش باید غسل کند!! این سریال مصائب را میتوان در احکام مستحاضه دنبال کرد تا با بخشی از رنج و تکلیفِ طاقتفرسای زنانِ گوش به فتواهای سنتی، آشنا شد. این تکالیف شاقّ و زجرها را اضافه کنید به این واقعیتِ بیمورد که زنان از بازگو کردن این نوع رنجها پرهیز میکنند و در زجر خود میسوزند.
رهایی از رنج: دختر، زمانی که دچار حیض و خونرَوی شد، دوران قاعدگی و عادت ماهانهاش آغاز میشود در هر سنی که باشد: چه ۹ سال، چه ۱۳ سال، چه سنّی میان آن دو و بالاتر و پایینتر. زن، زمانی که از حیض درآمد و دیگر همانند ماههای قبل دچار خونرَوی نشد، دفتر عادتهای ماهانهاش بسته شده و به مرور وارد دوران یائسگی میشود در هر سنّی که باشد: چه ۵۰ سال چه ۵۵ سال چه ۶۰ سال چه ۴۵ سال چه کمتر چه بیشتر چه قرشی چه سادات چه دیگر ملل چه ایرانی چه ..
سیّدضیاء مرتضوی (از مجتهدان حوزه) پس از بررسی جامع روایات تعیین سنّ یائسگی، آنها را در مجموع، غیر قابل اعتماد دانسته و میگوید: (روایات تعیینکنندهٔ سن، بر روایاتی که قطعِ طبیعی قاعدگی را الگوی آغاز یائسگی میداند رجحان ندارد).
فرزانه و پروانه طالقانی با توضیح آیات، روایات و دیدگاه فقها میگویند: (دليل سنّ پنجاه سالگي براي رسيدن ناگهانيِ زن به سنّ يائسگي قابل توجيه به نظر نمیرسد... بلکه ويژگيهاي فردي و اجتماعي در بروز آن دخيلاند و در هر دورهٔ زماني، سنّ متوسط يائسگي تغيير ميکند متوسط سنّ يائسگي حدوداً ۴ سال نسبت به قرن گذشته افزايش يافته است)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۸/۲۸
فقهای سنّتی، آغاز اوّلین حیض/خونرَوی و شروع دوران قاعدگیِ زنان را نه سالگی (برابر با ۸ سال و چند ماه خورشیدی) و پایان آن، که آغاز دوران یائسگی است را پنجاه سالگی (برابر با ۴۸ سال و چند ماه خورشیدی) میدانند.
حیض، خونی است که ماهانه و به مدت چند روزِ متوالی از زنان دفع میشود. زنان در این ایّام که به طور طبیعی دچار ضعف هستند از نماز و روزه معافاند. برخلاف اعداد ابلاغی فقیهان سنّتی، آغاز قاعدگی در دختران، بستگی به عوامل مختلف داشته و نه تنها بر عدد ثابتِ ۹ قفل نمیشود بلکه از جمله در ایران، آغازش چند سال با عدد یادشده دارای اختلاف بوده، نزدیک به ۱۳ سالگی روی میدهد و انجامش نیز بر عدد ۵۰ قفل نمیشود و در سنین ۴۵ تا ۵۵ سالگی متغیّر بوده و میانگینش حدوداً در ۵۱ سالگی (۵۲ سال و چند ماهِ قمری) میباشد.
چنانکه ملاحظه شد آغاز و انجام این دوران، مطابقتی با فتوای!! سنّتی نداشت و معلوم نیست پافشاری بر این عدد برای چیست؟ اگر هم برخی روایاتِ دارای معارض و یا گفتهٔ برخی قدمای قرون اولیه، توجه بر آن دو عدد دارد، چه بسا ناظر به اقلیم و طبیعت متفاوتِ سرزمینشان بوده و در این صورت، استخراج عدد ثابت و تسرّی آن به دیگر اقلیمها نادرست میباشد و در نتیجه انتشار این ادّعای جهانشمول! که قاعدگیِ عموم زنان با اعداد ابلاغیِ سنّتی "قرارداد" بسته، اتوماتیکوار در ۹ سالگی حائض و دچار خونروی میشوند و در ۵۰ سالگی از آن عادت ماهانه در میآیند و یائسه میشوند، فاقد واقعیّت بیرونی بوده، جز ترویج باطل چیزی به دنبال ندارد.
آیا سادات دیرتر یائسه میشوند؟
شگفتآورتر از سماجتِ یادشده، ابلاغ سِنّی متفاوت برای زنان قریشی (و سادات) برای پایان دوران قاعدگی و آغاز یائسگیشان است: ۶۰ سالگی؛ یعنی اکثر فقیهان سنّتیِ ما بر این فتوا و ابلاغاند که عادت ماهانهٔ زنانِ دیگر ملل در ۵۰ سالگی و زنان قبیلهٔ قریش (و نبطی) در ۶۰ سالگی به پایان میرسد! یاللعجب!. گفتنی است با اینکه عوامل اقلیمی در کم و زیاد شدنِ سنّ یائسگی بیتأثیر نیست امّا اولاً در مورد قریش و نبطیان نیز بر عدد ثابتِ شصت، قفل نمیشود و ثانیاً گویا ۶۰، عددی مندرآوردی و احتمالاً سیاسی است و نه هرگز واقعی!!؛ طرح عددی فراتر از عموم زنان برای زنان قریش، چه بسا به تبعیض نژادی قریش و سیادت و برتر دانستنِ خود نسبت به دیگران (و اینکه زنان قریش، ده سال بیش از دیگر زنان، استعداد فرزندآوری دارند) برگردد و یا شاید راهی برای توجیهِ ولادت فاطمه (س) از خدیجهٔ ۶۰ ساله (بنابر قول مشهور) باشد!
سماجت بر اعداد یادشده، گاه به پیامدهای دردسرآفرین و زجرآور برای شمار کثیری از زنان میانجامد از جمله زنانی که پس از عددِ پنجاهِ موصوف (برابر با ۴۸ و چند ماهِ خورشیدی) همچنان دچار خونرَوی در ایام مربوطه میشوند باید از باب تعبّد نسبت به این عددِ مقدس!!، آن خون را حیض به شمار نیاورند زیرا سنّشان از عددِ مورد فتوا! عبور کرده و در نتیجه، در این ایّام و با وجودِ حالِ نزارشان، هم باید روزه بگیرند و نماز بخوانند و هم اکثراً باید تا سه نوبت در روز برای نمازها علاوه بر وضو، غسل کنند! ولو این روَند، چند سال ادامه یابد؛ و در این رنج و غسلبازار، نزدیکیِ شوهر با وی روا بوده و تازه، هم پس از آمیزش و هم به ویژه پیش از آمیزش باید غسل کند!! این سریال مصائب را میتوان در احکام مستحاضه دنبال کرد تا با بخشی از رنج و تکلیفِ طاقتفرسای زنانِ گوش به فتواهای سنتی، آشنا شد. این تکالیف شاقّ و زجرها را اضافه کنید به این واقعیتِ بیمورد که زنان از بازگو کردن این نوع رنجها پرهیز میکنند و در زجر خود میسوزند.
رهایی از رنج: دختر، زمانی که دچار حیض و خونرَوی شد، دوران قاعدگی و عادت ماهانهاش آغاز میشود در هر سنی که باشد: چه ۹ سال، چه ۱۳ سال، چه سنّی میان آن دو و بالاتر و پایینتر. زن، زمانی که از حیض درآمد و دیگر همانند ماههای قبل دچار خونرَوی نشد، دفتر عادتهای ماهانهاش بسته شده و به مرور وارد دوران یائسگی میشود در هر سنّی که باشد: چه ۵۰ سال چه ۵۵ سال چه ۶۰ سال چه ۴۵ سال چه کمتر چه بیشتر چه قرشی چه سادات چه دیگر ملل چه ایرانی چه ..
سیّدضیاء مرتضوی (از مجتهدان حوزه) پس از بررسی جامع روایات تعیین سنّ یائسگی، آنها را در مجموع، غیر قابل اعتماد دانسته و میگوید: (روایات تعیینکنندهٔ سن، بر روایاتی که قطعِ طبیعی قاعدگی را الگوی آغاز یائسگی میداند رجحان ندارد).
فرزانه و پروانه طالقانی با توضیح آیات، روایات و دیدگاه فقها میگویند: (دليل سنّ پنجاه سالگي براي رسيدن ناگهانيِ زن به سنّ يائسگي قابل توجيه به نظر نمیرسد... بلکه ويژگيهاي فردي و اجتماعي در بروز آن دخيلاند و در هر دورهٔ زماني، سنّ متوسط يائسگي تغيير ميکند متوسط سنّ يائسگي حدوداً ۴ سال نسبت به قرن گذشته افزايش يافته است)
Telegram
کانال بازنگری
زنان قُرَشی در فقه سنّتی!
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۸/۲۸
فقهای سنّتی، آغاز اوّلین حیض/خونرَوی و شروع دوران قاعدگیِ زنان را نه سالگی (برابر با ۸ سال و چند ماه خورشیدی) و پایان آن، که آغاز دوران یائسگی است را پنجاه سالگی (برابر با ۴۸ سال و چند ماه خورشیدی) میدانند.…
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۸/۲۸
فقهای سنّتی، آغاز اوّلین حیض/خونرَوی و شروع دوران قاعدگیِ زنان را نه سالگی (برابر با ۸ سال و چند ماه خورشیدی) و پایان آن، که آغاز دوران یائسگی است را پنجاه سالگی (برابر با ۴۸ سال و چند ماه خورشیدی) میدانند.…
امام رضا و مُنجیهای محیّرالعقول
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
در زمان امام رضا، بازار اختلاف بر سرِ امامِ برحق در میان شیعیان، داغ بود. در سایه همین اختلافات و نیز تعلّق خاطر به فردی خاص بود که اندیشههای حیرتآور (پیرامون امام مورد علاقهای که در برابر دیدگانِ علاقهمندانش نبود) شکل میگرفت:
برخی قائل به غیبت امامِ خود شده و زندگی پنهان و مخفی را برای وی و فرزندانش (امامان بعدی) متصور میشدند؛ تا آنگاه که وقتش فرا رسد و نوبت هر کدام که بود از غیبت و اختفا درآید و دست به تأسیس حکومت زند و عدل و داد بگسترد.
برخی قائل به رجعت امامِ خود در آینده شده و فعلاً او را دچار مرگ موقت میدانستند؛ تا آنگاه که وقتش در هنگام ظهور فرا رسد و به اذن خدا سر از خاک بردارد و حکومت عدل بر پا کند و بساط ظلم برچیند.
برخی قائل به عمر دراز و غیر طبیعی برای امام خود شده، وی را محفوظ تا وقت ظهور تصور میکردند؛ تا آنگاه که وقتش فرا رسید شمشیر برکشد و جهان را منقاد عدل خود کند.
برخی ...
امام رضا با تمام این اندیشههای محیّرالعقول و غیر طبیعی که در باره امامت، از سوی شیعیان رقیب مطرح میشد مخالف بود و همه چیز را در شکل طبیعیاش دنبال میکرد. از نظر وی و اجدادش، امام باید در میان مردم باشد و نه غایب و سر به بیابان گذاشته؛ باید زنده و حیّ باشد و نه مُرده و در انتظار رجعت؛ باید عمرش طبیعی و بسانِ همه باشد و نه چندان دراز که با آن بخواهد آمال بشریت را برآورده کند. فهرستی از توضیحات متفاوت امام رضا و ائمهی ماقبلش در ردّ اعتقاد به منجیهای حیرتآور و در ردِّ زندگی غیر طبیعی برای امامان را در زیر میآورم و یادآوری میکنم که تمام این بندها برگرفته از کلام ائمه است:
امام باید زنده باشد (و نه مُرده و در نوبتِ رجعت)
امام باید ظاهر و آشکار باشد و غایب نباشد
امام باید قابل "دیدن ، شناسایی و تشخیص هویّت" باشد
امام باید حرف بزند و سخنش شنیده شود
رهایی از مرگ جاهلی، اعتقاد به امام زندۀ ظاهرِ قابل شناسایی است
امام باید حاضر و قابل المراجعه باشد (و نه غایب و دست نیافتنی)
هیچ احد الناسی نباید محروم از حضورِ! حجّت باشد
امام نباید عمرش از حدّ متعارف درازتر باشد
شیعه، نباید واقفی (یعنی قائل به غیبت امام و دراز شدنِ عمر وی) باشد
مبارزهی امام هفتم و هشتم با قائلین به غیبت!
در واقع، هر یک از بندهای فوق را امامان، در واکنش به عقاید حیرتآور و غیر طبیعیِ "غیبت ، رجعت و کشدار شدنِ عمر" بیان کردهاند، از جمله امام رضا در واکنش به تفکّر واقفهی زمان خود (که میگفتند امام موسی کاظم غایب شده و نمُرده و منتظر بودند وی پس از غیبت، ظهور کند و به دست او بساط ظلم برچیده شده و عدل مستقر شود) چنین گفت:
اگر خدا بنا داشت عُمر کسی را بدلیل نیاز مردم به او، دراز کند باید این کار را در مورد رسول خدا میکرد.
قلت للرضا: جعلت فداك قوم قد وقفوا على أبيك يزعمون أنه لم يمت ، قال، قال: كذبوا وهم كفار بما أنزل الله عز وجل على محمد، ولو كان الله يمد في أجل أحد من بني آدم لحاجة الخلق إليه لمد الله في أجل رسول الله (اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی ج ۲ ص ۷۵۹ ح ۸۶۷).
به زودی یادداشتی با عنوانِ "چگونگی غایب شدنِ امام دوازدهم" تقدیم میشود و طیّ آن با چهار ، پنج دسته روایت که هر یک، مفهوم غیبت را به گونهای متفاوت از دیگری معرفی میکند آشنا خواهیم شد.
telegram.me/baznegari/101
.
.
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
در زمان امام رضا، بازار اختلاف بر سرِ امامِ برحق در میان شیعیان، داغ بود. در سایه همین اختلافات و نیز تعلّق خاطر به فردی خاص بود که اندیشههای حیرتآور (پیرامون امام مورد علاقهای که در برابر دیدگانِ علاقهمندانش نبود) شکل میگرفت:
برخی قائل به غیبت امامِ خود شده و زندگی پنهان و مخفی را برای وی و فرزندانش (امامان بعدی) متصور میشدند؛ تا آنگاه که وقتش فرا رسد و نوبت هر کدام که بود از غیبت و اختفا درآید و دست به تأسیس حکومت زند و عدل و داد بگسترد.
برخی قائل به رجعت امامِ خود در آینده شده و فعلاً او را دچار مرگ موقت میدانستند؛ تا آنگاه که وقتش در هنگام ظهور فرا رسد و به اذن خدا سر از خاک بردارد و حکومت عدل بر پا کند و بساط ظلم برچیند.
برخی قائل به عمر دراز و غیر طبیعی برای امام خود شده، وی را محفوظ تا وقت ظهور تصور میکردند؛ تا آنگاه که وقتش فرا رسید شمشیر برکشد و جهان را منقاد عدل خود کند.
برخی ...
امام رضا با تمام این اندیشههای محیّرالعقول و غیر طبیعی که در باره امامت، از سوی شیعیان رقیب مطرح میشد مخالف بود و همه چیز را در شکل طبیعیاش دنبال میکرد. از نظر وی و اجدادش، امام باید در میان مردم باشد و نه غایب و سر به بیابان گذاشته؛ باید زنده و حیّ باشد و نه مُرده و در انتظار رجعت؛ باید عمرش طبیعی و بسانِ همه باشد و نه چندان دراز که با آن بخواهد آمال بشریت را برآورده کند. فهرستی از توضیحات متفاوت امام رضا و ائمهی ماقبلش در ردّ اعتقاد به منجیهای حیرتآور و در ردِّ زندگی غیر طبیعی برای امامان را در زیر میآورم و یادآوری میکنم که تمام این بندها برگرفته از کلام ائمه است:
امام باید زنده باشد (و نه مُرده و در نوبتِ رجعت)
امام باید ظاهر و آشکار باشد و غایب نباشد
امام باید قابل "دیدن ، شناسایی و تشخیص هویّت" باشد
امام باید حرف بزند و سخنش شنیده شود
رهایی از مرگ جاهلی، اعتقاد به امام زندۀ ظاهرِ قابل شناسایی است
امام باید حاضر و قابل المراجعه باشد (و نه غایب و دست نیافتنی)
هیچ احد الناسی نباید محروم از حضورِ! حجّت باشد
امام نباید عمرش از حدّ متعارف درازتر باشد
شیعه، نباید واقفی (یعنی قائل به غیبت امام و دراز شدنِ عمر وی) باشد
مبارزهی امام هفتم و هشتم با قائلین به غیبت!
در واقع، هر یک از بندهای فوق را امامان، در واکنش به عقاید حیرتآور و غیر طبیعیِ "غیبت ، رجعت و کشدار شدنِ عمر" بیان کردهاند، از جمله امام رضا در واکنش به تفکّر واقفهی زمان خود (که میگفتند امام موسی کاظم غایب شده و نمُرده و منتظر بودند وی پس از غیبت، ظهور کند و به دست او بساط ظلم برچیده شده و عدل مستقر شود) چنین گفت:
اگر خدا بنا داشت عُمر کسی را بدلیل نیاز مردم به او، دراز کند باید این کار را در مورد رسول خدا میکرد.
قلت للرضا: جعلت فداك قوم قد وقفوا على أبيك يزعمون أنه لم يمت ، قال، قال: كذبوا وهم كفار بما أنزل الله عز وجل على محمد، ولو كان الله يمد في أجل أحد من بني آدم لحاجة الخلق إليه لمد الله في أجل رسول الله (اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی ج ۲ ص ۷۵۹ ح ۸۶۷).
به زودی یادداشتی با عنوانِ "چگونگی غایب شدنِ امام دوازدهم" تقدیم میشود و طیّ آن با چهار ، پنج دسته روایت که هر یک، مفهوم غیبت را به گونهای متفاوت از دیگری معرفی میکند آشنا خواهیم شد.
telegram.me/baznegari/101
.
.
Telegram
کانال بازنگری
امام رضا و مُنجیهای محیّرالعقول
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
در زمان امام رضا، بازار اختلاف بر سرِ امامِ برحق در میان شیعیان، داغ بود. در سایه همین اختلافات و نیز تعلّق خاطر به فردی خاص بود که اندیشههای حیرتآور (پیرامون امام مورد علاقهای که در برابر دیدگانِ…
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۰۶
در زمان امام رضا، بازار اختلاف بر سرِ امامِ برحق در میان شیعیان، داغ بود. در سایه همین اختلافات و نیز تعلّق خاطر به فردی خاص بود که اندیشههای حیرتآور (پیرامون امام مورد علاقهای که در برابر دیدگانِ…
«غایب شدنِ امام دوازدهم به چه معناست؟»
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۱۴
”امام دوازدهم چگونه غایب شد؟ مفهوم غیبت چیست؟ غیبت دقیقاً به چه رویداد فیزیکی اشاره دارد؟ اینکه میگوییم امام دوازدهم غایب شد این غایب شدن اشاره به چه تحولی در آن لحظه دارد؟ غیبت قائم چگونه رخ داد؟ آیا غیبت اشاره به رویدادی اِعجازی و خارقالعاده دارد و یا امری طبیعی بوده و بیارتباط با معجزه است؟ آیا غیبت تبیینی تاریخی و خردپذیر دارد و یا عقول بشر بدان راه ندارد؟ آیا میان تبیین خارقالعاده یا طبیعی از غیبت با عمر دراز و معمولی رابطهای هست؟ آیا ...؟“
🔴 همانطور که در یادداشت پیشین وعده داده بودیم، مطلبی با عنوان «غایب شدنِ امام دوازدهم به چه معناست؟» را امروز تقدیم حضورِ شما مخاطبان محترم کانال بازنگری میکنیم. با توجه به اینکه بلندای متنِ اخیر قدری بیش از متونی است که تاکنون در کانال بازنگری منتشرشده متن حاضر را در قالب فایل PDF آماده نمودیم تا بهصورت یکپارچه و منظم برای شما مخاطبان گرامی قابلمطالعه باشد.
⬇️ جهت دریافت و مطالعه یادداشت اخیر به فایل ضمیمه مراجعه فرمایید:
https://telegram.me/baznegari/103
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۱۴
”امام دوازدهم چگونه غایب شد؟ مفهوم غیبت چیست؟ غیبت دقیقاً به چه رویداد فیزیکی اشاره دارد؟ اینکه میگوییم امام دوازدهم غایب شد این غایب شدن اشاره به چه تحولی در آن لحظه دارد؟ غیبت قائم چگونه رخ داد؟ آیا غیبت اشاره به رویدادی اِعجازی و خارقالعاده دارد و یا امری طبیعی بوده و بیارتباط با معجزه است؟ آیا غیبت تبیینی تاریخی و خردپذیر دارد و یا عقول بشر بدان راه ندارد؟ آیا میان تبیین خارقالعاده یا طبیعی از غیبت با عمر دراز و معمولی رابطهای هست؟ آیا ...؟“
🔴 همانطور که در یادداشت پیشین وعده داده بودیم، مطلبی با عنوان «غایب شدنِ امام دوازدهم به چه معناست؟» را امروز تقدیم حضورِ شما مخاطبان محترم کانال بازنگری میکنیم. با توجه به اینکه بلندای متنِ اخیر قدری بیش از متونی است که تاکنون در کانال بازنگری منتشرشده متن حاضر را در قالب فایل PDF آماده نمودیم تا بهصورت یکپارچه و منظم برای شما مخاطبان گرامی قابلمطالعه باشد.
⬇️ جهت دریافت و مطالعه یادداشت اخیر به فایل ضمیمه مراجعه فرمایید:
https://telegram.me/baznegari/103
Telegram
کانال بازنگری
کانال بازنگری
«غایب شدنِ امام دوازدهم به چه معناست؟» امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۰۹/۱۴ ”امام دوازدهم چگونه غایب شد؟ مفهوم غیبت چیست؟ غیبت دقیقاً به چه رویداد فیزیکی اشاره دارد؟ اینکه میگوییم امام دوازدهم غایب شد این غایب شدن اشاره به چه تحولی در آن لحظه دارد؟ غیبت قائم چگونه…
غایب_شدنِ_امام_دوازدهم_به_چه_معناست؟.pdf
419.4 KB
تقارن میلاد پیامبر با پادشاهیِ انوشیروان دادگر
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۹/۲۶
@Baznegari
مورّخان و سیرهنویسان، تولد پیامبر گرامی حضرت محمّد را در سال ۵۷۰ میلادی و در ماه ربیعالاول میدانند. در آن زمان، پادشاه ایران خسرو انوشیروان بود که از سال ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی، پادشاهی کرد.
پیامبر (مطابق حدیثی که مقبولِ بسیاری از قدما و به ویژه علمای شیعه قرار گرفته) خود، با خرسندی به این تقارن توجه نشان داده و فرمود:
من در روزگار پادشاهِ دادگر، انوشیروان!، متولد شدم 💐💐👏👏👏👏
إنّی ولدت فی زمن الملک العادل أنوشیروان. (مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۴۹).
سعدی:
✅سزد گر به دورش بنازم چنان
که سید به دوران نوشین روان
✅زنده است نام فرخ نوشیروان بخیر
گرچه بسی گذشت که نوشیروان نماند
انوشیروان عادل در نزد ایرانیان نمونه دادگری و دادگستری است و داستان های بسیار در وصف کوشش او برای حفظ عدالت نقل شده است.
با وجود استقبال از آن حدیث (که البته صحت صدورش نیاز به بررسی تخصصی دارد) اما برخی نیز به ردّ آن به دلایل زیر پرداختند:
یک آقایی در خواب! از پیامبر در باره صحت این حدیث میپرسد و حضرت انتساب آن به خود را رد میکند ،
دیگری میگوید مگر میشود کسی که به غیرِ حکم خدا حکم کند را عادل نامید!
و نیز امام خمینی از آنجا که همه پادشاهان را بد و ظالم میدانست در این مورد نیز تسلیم وجود کلمه عادل در لقب وی نشد و انوشیروان عادل را ظالم نامید. شاید این داوری امام خمینی، از آنجا نشأت گرفته باشد که بر اساسِ اسلامِ قدما، حکمرانی، حق کسی است که از جانب خدا بر این مسئولیت گمارده شود و فقط در همین صورت است که آن حاکم را میتوان «عادل» نامید. در این باره در آینده توضیح داده خواهد شد.
بزرگمهر حکیم بزرگ و پُر آوازه ایرانزمین، در روزگار انوشیروان میزیست و وزیر او بود. برخی سخنان حکمت آموز بزرگمهر:
✅پادشاهانِ مردمدوست، برگزیدگان پروردگارند.
✅چه چیز رنجآورتر است؟ پرستش پادشاهانِ بداندیش.
✅کدام پادشاه و سالار بهتر است؟ آن که مردمدوستتر و زمانهسنجتر (و) در نیکی به مردمان کردن بهآیینتر.
✅بزرگترین بدبختی (این است) که آدمی ببیند که عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده باشد.
امروز به دعوت برخی دوستان به کرج رفتم و برای رسیدن به مقصد از خیابان انوشیروان گذشتم؛ چه حسن تصادفی.
سالروز میلاد پیامبر گرامی🌴🌴 و امام جعفر صادق🌴 مبارک باد.
https://telegram.me/baznegari/104
.
.
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۹/۲۶
@Baznegari
مورّخان و سیرهنویسان، تولد پیامبر گرامی حضرت محمّد را در سال ۵۷۰ میلادی و در ماه ربیعالاول میدانند. در آن زمان، پادشاه ایران خسرو انوشیروان بود که از سال ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی، پادشاهی کرد.
پیامبر (مطابق حدیثی که مقبولِ بسیاری از قدما و به ویژه علمای شیعه قرار گرفته) خود، با خرسندی به این تقارن توجه نشان داده و فرمود:
من در روزگار پادشاهِ دادگر، انوشیروان!، متولد شدم 💐💐👏👏👏👏
إنّی ولدت فی زمن الملک العادل أنوشیروان. (مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۴۹).
سعدی:
✅سزد گر به دورش بنازم چنان
که سید به دوران نوشین روان
✅زنده است نام فرخ نوشیروان بخیر
گرچه بسی گذشت که نوشیروان نماند
انوشیروان عادل در نزد ایرانیان نمونه دادگری و دادگستری است و داستان های بسیار در وصف کوشش او برای حفظ عدالت نقل شده است.
با وجود استقبال از آن حدیث (که البته صحت صدورش نیاز به بررسی تخصصی دارد) اما برخی نیز به ردّ آن به دلایل زیر پرداختند:
یک آقایی در خواب! از پیامبر در باره صحت این حدیث میپرسد و حضرت انتساب آن به خود را رد میکند ،
دیگری میگوید مگر میشود کسی که به غیرِ حکم خدا حکم کند را عادل نامید!
و نیز امام خمینی از آنجا که همه پادشاهان را بد و ظالم میدانست در این مورد نیز تسلیم وجود کلمه عادل در لقب وی نشد و انوشیروان عادل را ظالم نامید. شاید این داوری امام خمینی، از آنجا نشأت گرفته باشد که بر اساسِ اسلامِ قدما، حکمرانی، حق کسی است که از جانب خدا بر این مسئولیت گمارده شود و فقط در همین صورت است که آن حاکم را میتوان «عادل» نامید. در این باره در آینده توضیح داده خواهد شد.
بزرگمهر حکیم بزرگ و پُر آوازه ایرانزمین، در روزگار انوشیروان میزیست و وزیر او بود. برخی سخنان حکمت آموز بزرگمهر:
✅پادشاهانِ مردمدوست، برگزیدگان پروردگارند.
✅چه چیز رنجآورتر است؟ پرستش پادشاهانِ بداندیش.
✅کدام پادشاه و سالار بهتر است؟ آن که مردمدوستتر و زمانهسنجتر (و) در نیکی به مردمان کردن بهآیینتر.
✅بزرگترین بدبختی (این است) که آدمی ببیند که عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده باشد.
امروز به دعوت برخی دوستان به کرج رفتم و برای رسیدن به مقصد از خیابان انوشیروان گذشتم؛ چه حسن تصادفی.
سالروز میلاد پیامبر گرامی🌴🌴 و امام جعفر صادق🌴 مبارک باد.
https://telegram.me/baznegari/104
.
.
Telegram
کانال بازنگری
تقارن میلاد پیامبر با پادشاهیِ انوشیروان دادگر
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۹/۲۶
@Baznegari
مورّخان و سیره نویسان، تولد پیامبر گرامی حضرت محمّد را در سال ۵۷۰ میلادی و در ماه ربیع الاول می دانند. در آن زمان، پادشاه ایران خسرو انوشیروان بود که از سال ۵۳۱ تا ۵۷۹…
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۵/۰۹/۲۶
@Baznegari
مورّخان و سیره نویسان، تولد پیامبر گرامی حضرت محمّد را در سال ۵۷۰ میلادی و در ماه ربیع الاول می دانند. در آن زمان، پادشاه ایران خسرو انوشیروان بود که از سال ۵۳۱ تا ۵۷۹…
«قتلعامِ مُنجی! برای استقرار عدل»
(آشنایی با روایات ساختگی و انسانستیزِ فتح دنیا با زورِ شمشیر در عصر ظهور و رمزگشایی از روایات ظاهراً معارض)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۱۰/۰۷
”دیروز مهمان یکی از مؤسسات پژوهشی بودم و در ادامهی آشنایی با موضوعات مربوط به امام دوازدهم، به گزارشی بیپرده از فجایع ساختگی دوران موسوم به ظهور مُنجی! پرداختم. گفتم برجستهترین موضوعات و اهدافی که از ظهور قائم در ذهن ما شیعیان جای دادهشده، این دو چیز است:
• فتح دنیا از شرق تا غرب با زورِ شمشیر.
• پُرکردن دنیا از عدل! چنانکه تا پیشازآن، از ظلموجور پُربود.“
⬇️ جهت دریافت و مطالعهی متن کامل یادداشت اخیر به فایل ضمیمه مراجعه فرمایید:
https://telegram.me/baznegari/108
(آشنایی با روایات ساختگی و انسانستیزِ فتح دنیا با زورِ شمشیر در عصر ظهور و رمزگشایی از روایات ظاهراً معارض)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۱۰/۰۷
”دیروز مهمان یکی از مؤسسات پژوهشی بودم و در ادامهی آشنایی با موضوعات مربوط به امام دوازدهم، به گزارشی بیپرده از فجایع ساختگی دوران موسوم به ظهور مُنجی! پرداختم. گفتم برجستهترین موضوعات و اهدافی که از ظهور قائم در ذهن ما شیعیان جای دادهشده، این دو چیز است:
• فتح دنیا از شرق تا غرب با زورِ شمشیر.
• پُرکردن دنیا از عدل! چنانکه تا پیشازآن، از ظلموجور پُربود.“
⬇️ جهت دریافت و مطالعهی متن کامل یادداشت اخیر به فایل ضمیمه مراجعه فرمایید:
https://telegram.me/baznegari/108
Telegram
کانال بازنگری
حرفهای بد در کتابهای خوب؛ بخش۱
(سرقت از غیر همکیشان و تعلّق خمس به آن)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۱۰/۱۲
آیا دزدی از اموالِ نامسلمانان بد است یا خوب؟ آیا تصاحب دارایی غیرِ همکیش پسندیده است یا ناپسند؟ آیا ربودنِ ناموسِ مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و دیگر مکاتب غیر اسلامی رواست یا ناروا؟ آیا خیانتدرامانتِ کسانی که همانند ما، مسلمان نیستند جایز است یا نه؟ آیا به کار بستن نیرنگ و فریب و طرح ادعای باطل برای خارج ساختن اموال از چنگ خانوادههای غیرمسلمان خشم خدا را به دنبال نمیآورد یا میآورد؟ و آیا و آیا و آیا ... و کلاً آیا ارتکاب گناه و جُرم و جنایت و فحشا و کارهای زشتِ دیگر در حقِ انسانها تبعیضبردار است و برای پرهیز از ارتکاب، باید نگاه کرد که طرف مقابل اگر مسلمان و همکیش است از اقدام پرهیز کرد و اگر غیر همکیش است ارتکاب روا بوده و مرتکب مؤاخذه نمیشود؟
پاسخ فقهای سنّتی:
پاسخ را بخوانید و بگریید. علما در طول فقاهت هزارسالهی گذشته، درباره سارقانِ مسلمانی که پنهانی یا با زورگیری، نیرنگ، ادعای باطل و... اموال و اَعراض نامسلمانان را میدزدند و مالِ خود میکنند، فتواهای زیر را صادر کردهاند:
یک ـ اموال ربودهشده از نامسلمانان (مگر معدودی ذمّی تحت سیطره) مال خودِ سارق است و نه امام و حاکم (فهو لآخذه؛ زیرا در این نوع فقه، تصرف اموال نامسلمانان، به طرق مختلف بوده و دارای حالات متعدّد است و ازجمله اگر در قالب حمله نظامی اما بدون اذن امام باشد، اموال و غنائم بهدستآمده، همه به امام و حکومت میرسد و نه به خودِ مهاجمان؛ چنانکه اگر لشکرکشی با اذن امام باشد غنائم به فاتحان میرسد؛ همچنانکه در اقدامات فردی همچو سرقت نیز به خودِ سارق میرسد).
دو ـ سارق باید خمسِ اموال سرقتی را به امام بپردازد! بنابراین چهارپنجمِ مسروقات به دزد و یکپنجمش به حکومت اسلامی میرسد.
سه ـ و امّا اختلاف علما؛ علمای ما البته در این فتوا دارای اختلاف ظریفی به این شرح هستند: برخیشان نوع خمس تعلق یافته به اموال دزدیدهشده از نامسلمانان را، از نوعِ «خمس غنائم» ولی برخی دیگرشان آن را از نوع «خمس کسبوکار» میدانند.
لطفاً دقت کنید: بنا بر آنچه گفته شد علما بر سرِ سرقت و دزدی از نامسلمانان و ارتکاب خیانت نسبت به آنان اختلافی نداشته و آن را روا میدانند (چراکه اساساً مال و ناموس غیر همکیشان در نزد اینان محترم نیست) و اختلافشان فقط متمرکز بر نوع خمس دریافتی است یعنی آنچه در نزد اینان ارزش وقت گذاشتن و بررسی دارد تردید در اخلاقی بودنِ دزدی از نامسلمانان نیست بلکه مناقشه در این امر است که خمس مال دزدیدهشده از کفار! مصداق کدامیک از مواردی است که خمس به آن تعلق میگیرد: آیا باید آن را در زمره غنائم جنگی شمرد و یا آن را در شمار کسبوکار بهحساب آورد!
همهی اختلاف آنان را بهدقت خواندم و فهمیدم که موشکافی بیشتری در مسئله به خرج دادهاند (ازجمله اینکه خمس پرداختی را پس از خارج ساختنِ مؤونه سال [هزینههای جاریِ زندگی] محاسبه کنند و یا خمس به کلّ آن تعلق میگیرد) اما متأسفانه حتی یکصدم این موشکافی و اختلاف، به اصل مسئله یعنی سرقت و دزدی از انسانها منهای کیش و مذهب، برگشت نمیکرد!؛ گمانم یادشان رفته بود «إنّی بعثت لاُتمّم مکارم الأخلاق»! را، تزکیه و تعلیم قرآنی را!، «إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عندالله اتقیکم» را، «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید» را! گمانم به درسِ «ذلک بأنهم قالوا لیس علینا فی الامّیین سبیل»، توجه نشان ندادهاند.
پژوهشگران میتوانند اسناد این یادداشت (تعلق اموال ربودهشده از نامسلمانان به شخص سارق و نیز تعلق خمس به آن اموال) را در دو موضِع از کتب فقهی دنبال کنند:
۱ ـ کتاب الجهاد باب الغنائم
۲ ـ کتاب الخمس باب ما یجب فیه الخمس
چند سند در حدّ یادداشت تلگرامی:
«إذا غار المسلمون على الکفار فأخذوا أموالهم فالأحوط بل الأقوى إخراج خمسها من حیث کونها غنیمة ولو فی زمن الغیبة، فلا یلاحظ فیها مؤنة السنة، وکذا إذا أخذوا بالسرقة والغیلة نعم لو أخذوا منهم بالرباء أو بالدعوى الباطلة فالأقوى إلحاقه بالفوائد المکتسبة فیعتبر فیه الزیادة عن مؤنة السنة، وإن کان الأحوط إخراج خمسه مطلقا» (العروة الوثقى ج۴ ص ۲۳۳ – ۲۳۴)
«ما یؤخذ منهم بغیر القتال من غیلة أو سرقة أو ربا أو دعوى باطلة فلیس فیه خمس الغنیمة بل خمس الفائدة کما سیأتی، إن شاء الله تعالى» (منهاج الصالحین السید الخوئی ج۱ ص ۳۲۵)
«وما اغتنم منهم بالسرقة والغیلة غیر ما مر وکذا بالربا والدعوى الباطلة ونحوها فالأحوط إخراج الخمس منها من حیث کونه غنیمة لا فائدة فلا یحتاج إلى مراعاة مؤونة السنة، ولکن الأقوى خلافه» (تحریرالوسیلة ج۱ ص ۳۵۲)
https://t.me/baznegari/109
لینک بخشهای بعدی:
حرفهای بد در کتابهای خوب ۲
حرفهای بد در کتابهای خوب ۳
حرفهای بد در کتابهای خوب ۴
.
(سرقت از غیر همکیشان و تعلّق خمس به آن)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۱۰/۱۲
آیا دزدی از اموالِ نامسلمانان بد است یا خوب؟ آیا تصاحب دارایی غیرِ همکیش پسندیده است یا ناپسند؟ آیا ربودنِ ناموسِ مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و دیگر مکاتب غیر اسلامی رواست یا ناروا؟ آیا خیانتدرامانتِ کسانی که همانند ما، مسلمان نیستند جایز است یا نه؟ آیا به کار بستن نیرنگ و فریب و طرح ادعای باطل برای خارج ساختن اموال از چنگ خانوادههای غیرمسلمان خشم خدا را به دنبال نمیآورد یا میآورد؟ و آیا و آیا و آیا ... و کلاً آیا ارتکاب گناه و جُرم و جنایت و فحشا و کارهای زشتِ دیگر در حقِ انسانها تبعیضبردار است و برای پرهیز از ارتکاب، باید نگاه کرد که طرف مقابل اگر مسلمان و همکیش است از اقدام پرهیز کرد و اگر غیر همکیش است ارتکاب روا بوده و مرتکب مؤاخذه نمیشود؟
پاسخ فقهای سنّتی:
پاسخ را بخوانید و بگریید. علما در طول فقاهت هزارسالهی گذشته، درباره سارقانِ مسلمانی که پنهانی یا با زورگیری، نیرنگ، ادعای باطل و... اموال و اَعراض نامسلمانان را میدزدند و مالِ خود میکنند، فتواهای زیر را صادر کردهاند:
یک ـ اموال ربودهشده از نامسلمانان (مگر معدودی ذمّی تحت سیطره) مال خودِ سارق است و نه امام و حاکم (فهو لآخذه؛ زیرا در این نوع فقه، تصرف اموال نامسلمانان، به طرق مختلف بوده و دارای حالات متعدّد است و ازجمله اگر در قالب حمله نظامی اما بدون اذن امام باشد، اموال و غنائم بهدستآمده، همه به امام و حکومت میرسد و نه به خودِ مهاجمان؛ چنانکه اگر لشکرکشی با اذن امام باشد غنائم به فاتحان میرسد؛ همچنانکه در اقدامات فردی همچو سرقت نیز به خودِ سارق میرسد).
دو ـ سارق باید خمسِ اموال سرقتی را به امام بپردازد! بنابراین چهارپنجمِ مسروقات به دزد و یکپنجمش به حکومت اسلامی میرسد.
سه ـ و امّا اختلاف علما؛ علمای ما البته در این فتوا دارای اختلاف ظریفی به این شرح هستند: برخیشان نوع خمس تعلق یافته به اموال دزدیدهشده از نامسلمانان را، از نوعِ «خمس غنائم» ولی برخی دیگرشان آن را از نوع «خمس کسبوکار» میدانند.
لطفاً دقت کنید: بنا بر آنچه گفته شد علما بر سرِ سرقت و دزدی از نامسلمانان و ارتکاب خیانت نسبت به آنان اختلافی نداشته و آن را روا میدانند (چراکه اساساً مال و ناموس غیر همکیشان در نزد اینان محترم نیست) و اختلافشان فقط متمرکز بر نوع خمس دریافتی است یعنی آنچه در نزد اینان ارزش وقت گذاشتن و بررسی دارد تردید در اخلاقی بودنِ دزدی از نامسلمانان نیست بلکه مناقشه در این امر است که خمس مال دزدیدهشده از کفار! مصداق کدامیک از مواردی است که خمس به آن تعلق میگیرد: آیا باید آن را در زمره غنائم جنگی شمرد و یا آن را در شمار کسبوکار بهحساب آورد!
همهی اختلاف آنان را بهدقت خواندم و فهمیدم که موشکافی بیشتری در مسئله به خرج دادهاند (ازجمله اینکه خمس پرداختی را پس از خارج ساختنِ مؤونه سال [هزینههای جاریِ زندگی] محاسبه کنند و یا خمس به کلّ آن تعلق میگیرد) اما متأسفانه حتی یکصدم این موشکافی و اختلاف، به اصل مسئله یعنی سرقت و دزدی از انسانها منهای کیش و مذهب، برگشت نمیکرد!؛ گمانم یادشان رفته بود «إنّی بعثت لاُتمّم مکارم الأخلاق»! را، تزکیه و تعلیم قرآنی را!، «إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عندالله اتقیکم» را، «عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید» را! گمانم به درسِ «ذلک بأنهم قالوا لیس علینا فی الامّیین سبیل»، توجه نشان ندادهاند.
پژوهشگران میتوانند اسناد این یادداشت (تعلق اموال ربودهشده از نامسلمانان به شخص سارق و نیز تعلق خمس به آن اموال) را در دو موضِع از کتب فقهی دنبال کنند:
۱ ـ کتاب الجهاد باب الغنائم
۲ ـ کتاب الخمس باب ما یجب فیه الخمس
چند سند در حدّ یادداشت تلگرامی:
«إذا غار المسلمون على الکفار فأخذوا أموالهم فالأحوط بل الأقوى إخراج خمسها من حیث کونها غنیمة ولو فی زمن الغیبة، فلا یلاحظ فیها مؤنة السنة، وکذا إذا أخذوا بالسرقة والغیلة نعم لو أخذوا منهم بالرباء أو بالدعوى الباطلة فالأقوى إلحاقه بالفوائد المکتسبة فیعتبر فیه الزیادة عن مؤنة السنة، وإن کان الأحوط إخراج خمسه مطلقا» (العروة الوثقى ج۴ ص ۲۳۳ – ۲۳۴)
«ما یؤخذ منهم بغیر القتال من غیلة أو سرقة أو ربا أو دعوى باطلة فلیس فیه خمس الغنیمة بل خمس الفائدة کما سیأتی، إن شاء الله تعالى» (منهاج الصالحین السید الخوئی ج۱ ص ۳۲۵)
«وما اغتنم منهم بالسرقة والغیلة غیر ما مر وکذا بالربا والدعوى الباطلة ونحوها فالأحوط إخراج الخمس منها من حیث کونه غنیمة لا فائدة فلا یحتاج إلى مراعاة مؤونة السنة، ولکن الأقوى خلافه» (تحریرالوسیلة ج۱ ص ۳۵۲)
https://t.me/baznegari/109
لینک بخشهای بعدی:
حرفهای بد در کتابهای خوب ۲
حرفهای بد در کتابهای خوب ۳
حرفهای بد در کتابهای خوب ۴
.
Telegram
کانال بازنگری
حرفهای بد در کتابهای خوب؛ بخش۱
(سرقت از غیر همکیشان و تعلّق خمس به آن)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۱۰/۱۲
آیا دزدی از اموالِ نامسلمانان بد است یا خوب؟ آیا تصاحب دارایی غیرِ همکیش پسندیده است یا ناپسند؟ آیا ربودنِ ناموسِ مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و دیگر مکاتب…
(سرقت از غیر همکیشان و تعلّق خمس به آن)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۵/۱۰/۱۲
آیا دزدی از اموالِ نامسلمانان بد است یا خوب؟ آیا تصاحب دارایی غیرِ همکیش پسندیده است یا ناپسند؟ آیا ربودنِ ناموسِ مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و دیگر مکاتب…