https://gowharin.ir/gowhar/9780
گر متصور شدی با تو در آمیختن حیف نبودی وجود در قدمت ریختن فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست کاو بتواند چنین صورتی انگیختن کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق که‌ش نه مجال وقوف نه ره بگریختن داعیه شوق نیست رفتن و باز آمدن قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن آب روان سرشک و آتش سوزان آه پیش تو باد است و خاک بر سر خود بیختن هر که به شب شمع وار در نظر شاهدیست باک ندارد به روز کشتن و آویختن خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتن است چاره سعدی حدیث با شکر آمیختن سعدی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل ۴۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/9780