https://gowharin.ir/gowhar/96235
دلیرم کرد در سودای عشقش ترک جان کردن که بی سرمایه فارغ باشد از قید زیان کردن به پند ناصح از پای سگانش برندارم سر به قول دشمنان عیبست ترک دوستان کردن تنم چون تار مویی بوده در وی نهان زلفت ز من آموخت اندر تار مویی دل نهان کردن عجب نبود که زلف هندویش دل ها نهان دارد متاعی را که دزدیدند می باید نهان کردن ابوالحسن فراهانی : دیوان اشعار : غزلیات ناتمام : شمارهٔ ۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/96235