https://gowharin.ir/gowhar/90883
ایهاالحیران فی وجه الحبیب رب زدنی حیرة گویا نصیب جز لقای روی جان افروز دوست درد ما را نیست درمان ای طبیب دایما در قصد خون جان ماست غمزه جادوی چشم دلفریب ناصح عاقل مده پندم ز عشق عاشقان را پند چون گوید لبیب جان بجانان واصل مطلق بدی گر نبودی در میان مانع رقیب چون درون پرده جانم راه یافت بر دلم شد کشف اسرار غریب گر بدوزخ گر بجنت می بری نیست بی روی تو جانم را شکیب گفته واعظ بمنبر در اثر بود همچو تیغ چوبین خطیب شد اسیری بیخبر از عقل و دین چون که تابان شد مه روی حبیب اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90883