https://gowharin.ir/gowhar/90556
کامی ز روزگار ستمگر گرفته ایم خود را اگر بخاک برابر گرفته ایم گرمی ز جزوناری ما برطرف شدست از بسکه حرف سرد بتن بر گرفته ایم پر را بشکل خنجر صیاد دیده ایم سر را ز شوق آن بته پر گرفته ایم دریا بما رسیده اگر از می مراد همچون صدف زآبله ساغر گرفته ایم هرگز نگشته دود شکایت زما بلند گر همچو شعله ز آتش غم در گرفته ایم دندان که در غم تو نهادیم بر جگر گوئی ز پنبه روزن مجمر گرفته ایم بگذر ز کام تا بکنار تو جا کند این بند را ز رشته گوهر گرفته ایم تا رفته ایم در پس زانوی غم کلیم جا در پناه سد سکندر گرفته ایم کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90556