https://gowharin.ir/gowhar/90076
فصل گل روی تو جوان ساخت جهان را حسن تو ازین باغ برون کرد خزان را بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیرید ای خوش کمران تنگ مبندید میان را بر سبزه نوخیز خطت می نگرد زلف زآنسان که به حسرت نگرد پیر جوان را مژگان تو خنجر به رخ ماه کشیده ابروت زده بر سر خورشید کمان را از بس که درین بادیه ام راهبری نیست خضر ره خود می شمرم ریگ روان را خاموشی پروانه کند کار خود آخر ای شمع بیندیش و نگهدار زبان را چشمان تو ترک دل عاشق نتواند با شیشه گران کار بود باده کشان را پیش که برم شکوه کلیم از ستم دوست از مه نستاند چو کسی داد کتان را کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90076