https://gowharin.ir/gowhar/85488
ما بریدیم به دوران تو از کام طمع هر که شد پخته دوران نبود خام طمع از لب لعل تو دندان طمع برکندیم کام چون نیست بریدیم به ناکام طمع تو گدایی که دل از هر دو جهان می خواهی از گدایان نتوان داشتن انعام طمع به تو ز آغاز طمع کردم از آن خوار شدم بکند خوار کسان را به سرانجام طمع دیده تا چشم تو بیند نکند خواب خیال دل که زلفت طلبد کی کند آرام طمع سایه واگیری و بویی نفرستی هرگز پس چه دارم به تو ای سرو گل اندام طمع دوست را از من دل خسته جدا کرد ایّام ای دریغا نه چنین بود ز ا یام طمع عافیت نیست در آن کوی که خمّارانند نیک نامی مکن از مردم بدنام طمع ای طبیب! از سر بیمار مرو تا فردا نیست امروز به تیمار تو تا شام طمع از طمع بود که در دام غم افتاد جلال از هوا مرغ درآرد به سوی دام طمع جلال عضد : دیوان اشعار : غزلیّات : شمارهٔ ۱۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/85488