https://gowharin.ir/gowhar/77375
زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون دور سازم گفتم اشک از چشم تر با آستین چشمه چندانی که کردم پاک آب آمد برون میرود آهم به گردون تا ز دل خون می رود دود از روزن ز خوناب کباب آمد برون کاو کاو خرقهها کردند در دور لبش ز آستین صوفیان جام شراب آمد برون گر ز دل بیرون شد وینشست بر چشمم چه باک بود گنج حسن از کنج خراب آمد برون بوسه ها دادم حمایل را که از بهر رقیب چون گشودم فال آیات عذاب آمد برون تا نیفتد در دویدن پیش بالایشه کمال از در خلوت به تعجیل و شتاب آمد برون کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77375