https://gowharin.ir/gowhar/77373
راز عشقت ز دل آمد به زبان مهر در ذره نهفتن نتوان گفتی از چشم تو خون می آید هرچه می آید ازو در گذران دهنت دیدم و گفتم شکر است گفتمت هرچه خوش آمد به دهانه الاف اگر زد به قدت سرو چمن گویش اینک گز و اینک میدان نسبت روی تو کردیم به ماه ماه چرخی بزد از شادی آن گفته خون تو ریزیم و کمال از انتظارم چه کشی باش بر آن حاکمی خواه بکش خواه ببخش بندهامه خواه بخوان خواه بران کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77373