https://gowharin.ir/gowhar/77372
دوستان مرحمتی بر دل بیچاره من که برفت از بر من بار ستمکاره من دل نهادم من مسکین به هلاک تن خویش چه کنم در غم او نیست جز این چاره من وای بر جان من از بی کسی و تنهانی گر نبودی غم او مونس و غمخوارة من هوس لعل لب او به خرابات مغان کرد صد باره گرو خرقه صد پاره من ای صبا گر گذر از کوی دلارام کنی باز پرسی خبری زآن دل آوارة من دارم امروز سر آنکه کتم جانبازی تا قدم رنجه کند دوست به نظاره من گر نیاره به زبان سوز تو چون شمع کمال خود گواهست بر او گونه رخسارة من کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77372