https://gowharin.ir/gowhar/77043
می برند از تو جفا بی سرو سامانی چند چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند کشور حس بتان کرد پریشان سر زلف که نخوردند غم حال پریشانی چند رفته پیکان تو در سینه و خون آمده گیر خود چه آید ز دل و دیده گریانی چند از رخ آویختهای هر طرفی زلف بخم تا بری گوی دلی چنه به چوگانی چند بی منت رفتنه گلزار چه دامن گیرست پاره گیر ای گل نورست گریبانی چند زاهدان فایده عشق ندانند که چیست نکند فایده این نکته نادانی چند می کشیدی ز جگر تیر تو یک روزی کمال بافت در آتش دل تافته پیکانی چند کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77043