https://gowharin.ir/gowhar/77040
مه طلعت ترا به تمامی غلام شد در مطلع سخن سخن ما تمام شد در آرزوی روی تو بگذشت روز عمر از چهره بر فروز چراغی که شام شد زلفت صبا کشید و نشد آگه آن دو چشم صیاد خواب داشت که غافل ز دام شد بر خاک در حلال مکن خون عاشقان صید کبوتران حرم چون حرام شد صوفی نشد بدور لبت خالی از شراب خاک وجودش از چه صراحی و جام شد زاهد شده است در طمع باده بهشت تنها به خدمتش که طمع نیز خام شد دیگر چه حاصل از لقب زاهدی کمال ناموس چون برفت برندی و نام شد کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/77040