https://gowharin.ir/gowhar/76298
زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود عکس رخ دلدار در آئینه جان بود از خواب عدم دیده دل نا شده بیدار در دیده و دل نقش خیال تو عیان بود آن دم که نبود از دل و جان هیچ نشانی بر چهره عشاق ز داغ تو نشان بود هر نقش که از کارگاه غیب بر آمد بردیم گمانی که تو آنی نه چنان بود با حلقه گیسوی تو شوریده دلانرا هر حال که در کعبه به بتخانه همان بود عشق از طرف بار پدید آمده از آغاز معشوق شنیدی که به عاشق نگران بود در پای تو جان داد کمال وز جهان رفت المنة لله که تمنای وی آن بود کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۴۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76298