https://gowharin.ir/gowhar/76093
گل به صد لطف بدید آن برو پنداشت تن است شکل خود دید همانا چو ز آبت بدن است نازک اندام که ز آسیب صبا تاب نداشت ظلم باشد اگر از برگ گلش پیرهن است ای گل از سیم بناگوش بشم گیر به وام مایه حسن و میندیش که قرض حسن است نکنم جز به خیال قد نو نه دراز بلبلان را سخن ار هست به سرو چمن است نیست الا اثر سوز دل و آه درون بر لب از خال تو این دود که بر جان من است مشک بر گردن آن ترک خطا نیست بت چینش مگر آورده خراج ختن است ز زلف میچکد آب حیات از سخنان تو کمال سخن این است که گونی تو دگرها سخن است کمال خجندی : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/76093