https://gowharin.ir/gowhar/73904
ای نازنین بی موجبی در خون ما رفتن که چه ناکرده جرمی هر زمان با ما در آشفتن که چه برقع برافکن یک زمان آخر زیار مهربان روی تو ماه آسمان در پرده بنهفتن که چه کم کن نگارا از جفا هنگام صلح است و صفا دستی به پیمان در وفا با یار نگرفتن که چه بس غافلی از کار من از چشم شب بیدار من از اشک گوهر بار من در دانه ها سفتن که چه این جا سخن کوتاه به رویم بتا بر ماه به یک ره به وصلم راه ده بر خاک در خفتن که چه بیخ امیدم می کنی کارم به هم بر می زنی چون آخرم رد می کنی اول پذیرفتن که چه بر کن نزاری دل ز وی دیگر منه بر آب پی دم درکش اکنون تا به کی بیهوده پر گفتن که چه حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/73904