https://gowharin.ir/gowhar/70402
اگر مفارقت ای دوست بر تو آسان است دل تو را نتوان گفت دل که سندان است اگر شکیب ندارد نیازمند وصال بدش مگو که مشتاق روی جانان است اگر گدایی عاشق شود خجل مکنش به سرزنش که اسیر ایاز سلطان است هر آدمی که پری پیکری به دست نکرد هنوز حاشا در پای گاه حیوان است در آن وجود که از عشق جنبشی نبود بود معاینه چون صورتی که بی جان است تورا عذاب شب گور هایل است و مرا عذاب روز جدایی هزار چندان است زباد رایحه ی شهرِ دوست می آید مگر برید صبا هد هد سلیمان است قیاس کن تو که فردوس مطلق است عراق مرا چه فایده چون دوست در قهستان است گریز کردن از اصحاب غیر مصلحت است علی الضروره اگر عزمشان به ایران است به اتفاق رفیقان مشوش احوال اند نه هم نزاری و بس زین سفر پشیمان است حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70402