دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر کز برون گل بود و مشک و از درون می بود و شیر رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در زلف و ابرو چونکمان و غمزه و بالا چو تیر دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا نازکی بس دلفریب و چابکیبس دلپذیر من درو چشمیزدم چونانکه بیشرمان زنند او زشرم آتش پراکند از بر بدر منیر چون بیامد گفتم ای کرده دلم زیر و زبر جور بر آن کت همی بیرون فرستد خیر خیر ماه برگیرد بدان زلف کمندت چون کمر حور درگیرد بدان گرد سمندت چون عبیر امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69973