https://gowharin.ir/gowhar/69307
این بربطیست صنعت او سحر آشکار و اندر عجب ز صنعت او چشم روزگار چونانکه از چهار طبایع مرکبیم ترکیب کرده اند طبایع درو چهار عودست نام او و بدین سان که دید عود ؟ زین گونه برده عنبر و عود اندر و بکار خوبیش بی قیاس و درو نقش بی عدد نغزیش بی مثال و درو عقد بی شمار آرامگاه این بود اندر کنار دوست آواز او نشاط دل عاشقان زار خرم تر از بهار سراید بزیر و بم گه کینۀ سیاوش و گه سبزۀ بهار بی در و گنج هرکه برو زخمه برزند هم گنج گاو یابد و هم در شاهوار از آسمان بهست ، که آواز زخم او نوعی ز خدمتست گه بزم شهریار جاوید بادشاه زمین و زمانه را در گوش بانگ مطرب و در دست زلف یار ازرقی هروی : قصاید : شمارهٔ ۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69307