https://gowharin.ir/gowhar/63047
دلبر من که همه مهر جمالش دارند هست چون آیت رحمت که بفالش دارند این هما سایه که مرغان سپید ارواح حوصله پر زسیه دانه خالش دارند پادشاهی که زر سکه او مهر ومه است نه اجیریست که خشنود بمالش دارند جان فدا کرده و از شرم بضاعت خجلند تنگ دستان که تمنای وصالش دارند عاشقان گشته چو موسی همه دیدار طلب کاشکی تاب تجلی جمالش دارند خلق بی دیده همه چیز ببینند چو چشم گر در آیینه دل نقش خیالش دارند او بمعنی ملک و صورت انسان دارد همچو ریحان که در اشکسته سفالش دارند لیلی من که جهانی چو منش مجنونند خسروان حسرت شیرین مقالش دارند آل رخ بر سر یرلیغ چمن زآن زده اند لاله وگل که مثال از رخ آلش دارند سیف فرغانی در عشق اگرش حالی هست اهل معنی خبر از صورت حالش دارند سیف فرغانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/63047