https://gowharin.ir/gowhar/62520
پیش از این من با جوانان آشنایی کردمی کاشکی زیشان هم از اول جدایی کردمی از دل گمگشته اکنون گوش نتوانم نهاد زانکه اول وصف خوبان ختایی کردمی زین دل دوزخ اگر افروختی شمع مراد وقتی آخر شام غم را روشنایی کردمی یک سخن شیرین ندارم یاد از آن رویی که آن بر جراحتهای جانی مومیایی کردمی توبه داد این چشم شاهدباز و این شاهد مرا زانچه من وقتی حدیث پارسایی کردمی ای خوش آن شبها که از بهر گدایی بر درت بر سر کوی تو بر درها گدایی کردمی خلعت تیغت ز خون بایستی اندر گردنم تا میان عاشقانت خودنمایی کردمی از پی تو دوست می دارم غمت را، ورنه من با چنان بیگانه ای کی آشنایی کردمی زاغ نالان است خسرو بی رخت وز خار هجر گر گلی بودی ز تو، بلبل نوایی کردمی امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/62520