https://gowharin.ir/gowhar/61767
کرشمه های سر زلف در بنا گوشش حدیث درد دلم ره نداد در گوشش بیا که سر به فدایت نهاده ام، ورنه چنین عزیز ندارم نهاده بر دوشش نگو که غمزه من خون کس نمی ریزد تو یاد می ده اگر می شود فراموشش دلم ز پختن سودای وصل سوخته شد که هیچ پخته نشد کار من به صد جوشش ز عشق دیدن رویت بمرد و سیر ندید که گاه دیدن رویت ز دل بشد هوشش شد آتشم به جهان روشن و چرا نرود؟ که می کنم به تن همچو کاه خس پوشش به ناشناختگان بیند و نظر نبود به صد شناخت درین مستمند مدهوشش چنان شدم که نبیند مرا و نشناسد اگر شبی به غلط در کشم در آغوشش به جور و تلخی هجر تو چون شکر، خسرو حلاوتی ست دران باده تا ابد نوشش امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61767