https://gowharin.ir/gowhar/61539
سبزه ها نو دمید و یار نیامد تازه شد باغ و آن نگار نیامد نوبهار آمد و حریف شرابم به تماشای نوبهار نیامد چشم من جویبار گشت ز گریه سرو من سوی جویبار نیامد آمد آن گل که باز رفت ز بستان وه که آن آشنای یار نیامد عمر بگذشت و زان مسافر بدخو یک سلامی به یادگار نیامد خوبرویان بسی بدیدم، لیک دل گمگشته برقرار نیامد با چنین آه و اشک، چو باران شاخ امید من به یار نیامد آن صبوری که تکیه داشت بر او دل در چنین وقت هیچ کار نیامد خون دل خوردم و بسوختم، آری بر کس آن باده خوشگوار نیامد آنچه از غم گذشت بر دل خسرو هر کرا گفتم استوار نیامد امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61539