https://gowharin.ir/gowhar/61194
می خواهد آن سرو روان کامروز در صحرا شود تا چند پیراهن چو گل هر جانبی یکتا شود صد چشم پاکان در رهش وین دیده آلود هم آن بخت کو کان شوخ را این دیده زیر پا شود گفتم، فلان دیوانه شد، گفتا، چه غم دارد مرا؟ عاشق چرا می شد، کنون چون شد رها کن تا شود بد خوی من تو آن نه ای کاسان ز دل بیرون شوی عمرم درین انده رود، جانم درین سودا شود تقوی فرو شد پارسا تا تو نیایی در نظر آن دم که تو پیدا شوی بازار او پیدا شود چه جای آن کم عاقلان گویند با خود وارهش دل کان به عشق از جای شد، از عقل چون برجا شود؟ سرمست و غلتان می به کف در پیش مسجد کن گذر صوفی که لاف زهد زد، بگذار تا رسوا شود منگر که خسرو پیش تو بیهوده گویی می کند بلبل چو بیند روی گل دیوانه و شیدا شود امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61194