https://gowharin.ir/gowhar/61110
من سرو ندیدم که به بالای تو ماند بالای تو سروی ست که گل می شکفاند بگذار که این عاشق دلسوخته بی تو یک لحظه نماند که به یک جای نماند ترسم که به کام دل دشمن بنشینم با آنکه فلک با تو به کامم بنشاند فریاد که از تشنگیم جان به لب آمد کس نیست که آبی به لب تشنه رساند فریاد که بیداد ز حد بردی و از تو فریادرسی نیست که دادم بستاند دیوانه در سلسله، گر بوی تو یابد دیوانه شود، سلسله در هم گسلاند وقت است که بیدار شود دیده بختم وز چنگ غم و درد و عذابم برهاند آسان شود این مشکل درویش تو امشب کاحوال جهان جمله به یک حال نماند ما بنده خسرو که به سختی بنهد دل هم عاقبتش بخت به مقصود رساند امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/61110