https://gowharin.ir/gowhar/60932
حسن تو کاندیشه به کارش گم است کی به حد معرفت مردم است پرده برافگن که گه والضحی است زانکه رهی در تو و در خود گم است بارگی آهسته تر، ای هوشیار زانکه صف مور به زیر سم است این تن چوبین که به صد پاره باد پختن سودای ترا هیزم است خواب به افسون مگر آریم، زآنک خوابگه غمزه پر گزدم است بخت بدم به نشود ز آب چشم زانکه سعادت نه در این انجم است من به صفا کی رسم از درد خم فتنه ساقیم چو دم در دم است ای که نهی مرغ حرم نام من حسرت من بر مگسان خم است خسرو از عشق زید نه به طبع عنصر عشاق مگر پنجم است امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60932