https://gowharin.ir/gowhar/60806
هر که را در سر زلف صنمی دسترسی است برود گر به سر ماه همان رشته بس است هیچ کس نیست که او را به جهان دردی نیست وانکه دردیش نباشد به جهان هیچ کس است پخته شد در هوس دوست دلم بریانم بجز این هر چه که پخت این دل بریان هوس است گلرخا، روی تو آن را که در آمد در چشم هر که را گل به دو چشم آیدش او هم چو خس است عاشقان راست شب واپسی از روز حیات زلف کز روی چو روزت قدری باز پس است زلف تو در دلم آمد، نفسم بسته بماند زار می گریم و چندین گر هم در نفس است از لب خود شکری ده که ز حسرت خسرو دست مالان و رخ آلوده به خون چون مگس است امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60806