https://gowharin.ir/gowhar/60729
مجو صبرم که جای آن نمانده ست مران از در که پای آن نمانده ست مبین در سجده های زرقم، ای بت که این طاعت سزای آن نمانده ست ببوسم پای بت را وان نیرزد که در سینه صفای آن نمانده ست دلی دارم که مانده ست از پی عشق خرد جویی، برای آن نمانده ست دلا، بگذار جان بدهم در این کوی که هنگام دوای آن نمانده ست خموش، ای پندگو، چون من نماندم ز من بگذر که جای آن نمانده ست کسان در باغ و من در گوشه غم که خسرو را هوای آن نمانده ست امیرخسرو دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/60729