https://gowharin.ir/gowhar/5615
ای عشق پرده در، که تو در زیر چادری در حسن حوری‌یی تو و در مهر، مادری در حلقه اندرآ و ببین جمله جان‌ها در گوش حلقه کرده، به قانون چاکری در آینه نظر کن و در چشم خود نگر صد جان گره گره شده از وی به ساحری در هر گره نگه کن وصنع خدای بین در هم ببسته موسی و فرعون و سامری از زیر دامنت تو برون آر شمع را تا نقش حق بخندد بر نقش آزری تا دست و پا نهاد دو زلف تو کفر را هر دم بمیرد ایمان، در پای کافری چون مر تو را نیابد، در جان و جا دلم گشتم هزار بار من از جان و جا، بری خشک و تر دو چشم و لب من روان شده در قلزمی که خشک نیابند و نی تری دی لطف‌ها بکرد خیال تو، گفتمش کی باوفا و عهد، ز من باوفاتری دانم ز شمس دین‌ست تو را این همه وفا تبریز این سلام بر جان ما، بری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5615