https://gowharin.ir/gowhar/53736
دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است عیش من تلخ ازین قند مکرر شده است چه شکایت کنم از گرمی صحرای طلب؟ من که هر آبله ام چشمه کوثر شده است به سکندر ندهد قطره آبی، هر چند خضر سیراب ز اقبال سکندر شده است پشت بر عالم صورت چو کند ساده شود خانه آینه هر چند مصور شده است دل افسرده ندارد خبر از شورش عشق بحر دورست ازان قطره که گوهر شده است هر که عاقل شود ایمن ز ملامت گردد نخورد سنگ بر آن نخل که بی بر شده است دهنی تلخ کند گاه ز شکر، ورنه مور ما دلزده از صحبت شکر شده است پیش دریا مگشا لب که ازین حسن ادب صدف از گوهر شهوار توانگر شده است داغ محرومی دریاست تعین صائب جای رحم است بر آن قطره که گوهر شده است صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53736