https://gowharin.ir/gowhar/53509
از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست مرده ما قابل ماتم چو خون مرده نیست هر که خود را باخت اینجا می زند نقش مراد پاکباز کوی عشق از نقش کم آزرده نیست در وصال و هجر، داغ عشقبازان تازه است در خزان و نوبهار این گلستان افسرده نیست از تماشای خرامش چون نلغزد پای عقل؟ خاروخس را طاقت این سیل عالم برده نیست صوفیان زنده دل از پوست بیرون رفته اند در بساط پوست پوشان غیر خون مرده نیست چون سکندر، خضر اینجا خاک می بوسد ز دور چشمه آن لب چو آب زندگی لب خورده نیست دل ازان توست اگر امروز اگر فردا کند این قدر تدبیر حاجت در قمار برده نیست این جواب آن غزل صائب که ادهم گفته است گر منش دامن نگیرم خون من خود مرده نیست صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53509