https://gowharin.ir/gowhar/53102
مریز آب رخ خود مگر برای شراب که در دو نشأه بود سرخ رو گدای شراب من این سخن ز فلاطون خم نشین دارم علاج رخنه دل نیست غیر لای شراب هزار سال دگر مانده است ریزد آب زلال خضر به آن روشنی به پای شراب حباب وار سر فردی از جهان دارم بر آن سرم که کنم در سر هوای شراب به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر مباد آب حیاتت دهد به جای شراب گره ز غنچه پیکان گشودن آسان است نسیم نی چو شود جمع با هوای شراب همان گروه که ما را ز باده منع کنند که عقل را نتوان داد رونمای شراب: کنند ساده ز خط کتابه مسجد را اگر کتاب بگیرند در بهای شراب کنم به وصف شراب آنقدر گهرباری که زهد خشک شود تشنه لقای شراب کدام درد به این درد می رسد صائب؟ که در بهار ندارم به کف بهای شراب صائب تبریزی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۰۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/53102