تا سحر از پشت دیوار شب، این دیوار ظلمتپوش دم به دم پیغام سرخ مرگ می رسد برگوش. من به خود می پیچم از پژواک این پیغام من به دل می لرزم از سرمای این سرسام من فرو می ریزم از هم. می شکافد قلب شب را نعرة رگبار می جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد وز پی آن نالههای درد می پچید میان کوچههای سرد زیر این آوار تا ببینم آسمان، هستی، خدا خوابند یا بیدار چشم میدوزم به این دیوار این دیوار ظلمتپوش وز هجوم درد میروم از هوش آه! آنجا: هر گلوله میشود روشن یک ستاره می شود خاموش! فریدون مشیری : تا صبح تابناک اهورایی : ستاره و ... گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/521253