چه می جویم در این تاریکی ژرف؟، چه می گویم میان زاری و آه چه مینالم، نه درمان دارد این درد، چه میپویم، نه پایان دارد این راه در این صحرای هولانگیز و تاریک، به دنبال چه میگردم شب و روز؟ چه میخواهم در این دریای ظلمت، از این امواج سرد عافیتسوز؟ به دستم: شمع خاموش جوانی، به پایم: داغهای ناتوانی... به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی... نه از کوی محبت رد پایی، نه از شهر وفا نور صفایی! نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی چه میپویم؟ - ره بی انتهایی، چه میجویم؟! - بهشت آرزو را چه مینالم؟! - ز درد بی دوایی، چه میگویم؟! - حدیث عشق او را فریدون مشیری : تشنه طوفان : زندگی گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/521019