https://gowharin.ir/gowhar/47135
گر دست دهد دامن دلبر نگذاریم سر در قدمش باخته جان را بسپاریم خیزید که تا گرد خرابات برآئیم باشد که دمی جام شرابی به کف آریم گر یک نفسی فوت شود بی می و ساقی ما آن نفس از عمر عزیزش نشماریم عشقش نه نگاریست که بر دست توان بست آن نقش خیالی است که بر دیده نگاریم درگوشهٔ میخانه حریفان همه جمعند گر باده ننوشیم در اینجا به چه کاریم ای واعظ مخمور مده پند به مستان ما مذهب خود را به حکایت نگذاریم آن عهد که با سید سرمست ببستیم تا روز قیامت به همان عهد و قراریم شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/47135