https://gowharin.ir/gowhar/43298
از دیده ام کدام نفس خون نمی رود سیل هزار زهر به جیحون نمی رود غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه از خلوت وصال تو بیرون نمی رود تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب صد گام رفت محمل و مجنون نمی رود معراج غیرت است، سر کوهکن، ولی باور مکن که ظلم به گلگون نمی رود معمورهٔ دلی اگرت هست، بازگوی کاین جا سخن به ملک فریدون نمی رود خیزد به کوی عشق ز دیوار و در فغان کای وای دیده ای کزو خون نمی رود در سینهٔ من است که آغشته با الم آهی که از غم تو به گردون نمی رود عرفی تو خود مرنج ، که بیداد دشمنان زین پیش می شد از دلت، اکنون نمی رود عرفی شیرازی : غزلها : غزلها : غزل شمارهٔ ۲۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/43298