https://gowharin.ir/gowhar/4140
چه نزدیک است جان تو به جانم که هر چیزی که اندیشی بدانم ضمیر همدگر دانند یاران نباشم یار صادق گر ندانم چو آب صاف باشد یار با یار که بنماید درو عکس بنانم اگر چه عامه هم آیینه‌هایند که بنماید درو سود و زیانم ولیکن آن به هر دم تیره گردد که او را نیست صیقل‌‌‌های جانم ولی آیینه عارف نگردد اگر خاک جهان بر وی فشانم ازین آیینه روی خود مگردان که می‌گوید که جانت را امانم من و گفت من آیینه‌‌‌‌ست جان را بیابد حال خویش اندر بیانم خمش کن تا به ابرو و به غمزه هزاران ماجرا بر وی بخوانم مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/4140