تمام اوست که فانی شدهست آثارش به دوستگانی اول تمام شد کارش مرا دلیست خراب خراب در ره عشق خراب کرده خراباتییی به یک بارش بگو به عشق بیا گر فتاده میخواهی چنان فتاد که خواهی بیا و بردارش میا به پیش ز دورش ببین که میترسم ز شعلهها که بسوزی ز سوز اسرارش وگر بگیردت آتش به سوی چشم من آ که سیل سیل روان است اشک دربارش حدیث موسی و سنگ و عصا و چشمهٔ آب ز اشک بنده ببینی به وقت رفتارش برآر بانگ و بگو هر کجا که بیماریست صلای صحت و دولت ز چشم بیمارش برآ به کوه و بگو هر کجا که خفته دلیست صلای بینش و دانش ز بخت بیدارش که نور من شرح الله صدره شمعیست که در دو کون نگنجد فروغ انوارش مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3906