https://gowharin.ir/gowhar/3869
آن که بیرون از جهان بد در جهان آوردمش وان که‌‌‌ می‌کرد او کرانه در میان آوردمش آن که عشوه کار او بد عشوه‌یی بنمودمش وان که از من سر کشیدی کش کشان آوردمش آن که هر صبحی تقاضا‌‌‌ می‌کند جان را ز من از تقاضا بر تقاضا من به جان آوردمش جان سرگردان که گم شد در بیابان فراق از بیابان‌‌ها سوی دارالامان آوردمش گفت جان من‌‌‌ می‌نیایم تا بننمایی نشان کو نشان؟ کو مهر سلطان؟ من نشان آوردمش مهربانی کردن این باشد که بستم دست دزد دست بسته پیش میر مهربان آوردمش چون که یک گوشه‌ی ردای مصطفیٰ آمد به دست آن که بد در قعر دوزخ در جنان آوردمش مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3869